اجرا رو دیدم. اول که عرض خسته نباشید به تمامی عوامل کار بابت وقت و انرژی که صرف کردن تا نمایش بر روی صحنه بره و اجرا شه.
میتونم بگم با اینکه بخشی از اجرا رو از دست دادم. تو همون مدت زمان هم داستان جذابیت و درگیر کنندگی خودش رو داشت.
گروه بازیگری هم خوب تو نقشاشون نشسته بودن. حالتها کاملا گویا بود. همه معلوم بود چه نقشی دارن و شخصیتشون قراره چطور در داستان و صحنه حرکت کنه و این باعث میشد چون دید من کل صحنه رو در یک قاب نمیپوشوند، مدام بین صورتها و بدنها جابهجا بشم، تا ببینم هر شخصیت در اتفاق جدید چه واکنش یا حالتی به خودشون گرفتهن. انگار که همهی شخصیتها خودشون رو تنها در صحنه فرض میکردن و کل اجرا بر محور اونها میچرخید. در همین حد برای تک تکشون مهم بود. لذت و اخت شدگی بازیگرها با شخصیتهاشون رو میشد کامل از بازیشون و نقشی که با تمام وجود به دوش میکشیدن رو دید و شنید.
پویایی بین صحنه و بازیگر هم به نظرم به جذابیت کار اضافه کرده بود. اینکه گروه از ظرفیتهای صحنهشون استفاده میکردن رو حقیقتا در اجراهایی که تا به حال تجربه کردم، به این اندازه نبود. البته خب احتمالا ابعاد سالن هم شاید امکان استفادهی خلاقانه از صحنه و ایجاد فضای داستان رو راحت تر کرده باشه. این رو فقط یه احتمال غیر تخصصی میدونم.
جایی میشد دید، بازیگر به کلی سالن رو ترک میکرد و به نوعی تداعی ترک اتاق بود و یا در راهپلهی ردیف صندلیها درست در کنار مخاطبهای خودش میشست و حتی ممکنه برگه کاغذی که قبل اجرا به همراه بروشور نمایش داده بودن رو از رو پاتون برداره و سوراخ کنه. این استفاده از فضا، به نظرم کار جالبی بود
... دیدن ادامه ››
و به نوعی مخاطب رو بیشتر از قبل با اجرا درگیر میکرد و ارتباط با داستان و شخصیتها رو بیشتر قابل لمس کرد. به نظرم همون حسی رو در آدم ایجاد میکنه که وقتی خارج ظرفیت درست روی زمین صحنه و زیر پای بازیگرا میشینی و با خودت فکر میکنی دیگه نمیشه نزدیکتر از این جزوی از داستان و شخصیتها بود.
این بار به شدت درگیر قضاوتها و احتمالات میشدیم. گناهکار یا بیگناه. این درگیری بین کشف حقیقت و شواهدی که هست، قطعا میتونه آدم رو در یک گردآب از حقیقت و دروغ یا درست و غلط بندازه. درواقع داستان و روایت مشخص بود و ترجیحا بحثی جداگونه داره و مفصل.
تغییر دادن ۱۲مرد خشمگین به ۱۲ انسان خشمگین هم به نظرم کار قابل توجهی بود و شخصیتهای مؤنث تا حد قابل قبولی به عنوان نقش واقعی و طوری که به کلام عامیانه بگیم، چپوندن نشده بودن و به اندازه مناسبی وجود شخصیتی شون با توجه به شاخصهی انسان مؤنث، به جا و مقبول بود.
البته شاید درباره طراحی لباسهای خانمها شاید میشد مناسب تر انتخاب کرد. ابعاد کت شلوارها و پیراهنها همچین به نظرم مناسب شخصیتهای خانم نبودن و لباسهای متناسب تری میشد براشون در نظر گرفت تا حضور مؤنث به عنوان شخصیتی که انگار از اول تو داستان نوشته شده بودن، شکل بگیرن.
از موقع کرونا این اولین تئاتری بود که میرفتم و حقیقتا برام لذت کوتاه مدتی از تجربهی دوبارهی تئاتر و گرفتن اون حس و حال جذاب از بازی انسانها در لحظه و پیش روی یک داستان و فضا درست جلوی چشم داشت.
به راستی تئاتر اتفاقی زنده ست که مدام در لحظه تغییر میکنه و هیچی لذتبخش تر از جریانی نیست که بین مخاطب و تئاتریها معامله میشه.