فواد : ول کن اینو..... چی میخوای نشونم بدی ...ها؟.. چی می خوای نشونم بدی... با چی می خوای دل منو خشک کنی؟ جا سوییچی با پوکه فشنگ؟ قلمدون با پوکه خمپاره؟ تسبیح با هسته ی خرما؟ بسه بابا.... یه عمر تو این کوچه ها پا برهنه دوییدم ندیدی.... می رسیدی سر همین کوچه برزیلیا، همه داد می زدن فواد سرخه فواد سرخه. راهتو کج می کردی منو نبینی، بابا من دارم می سوزم ..... عین عروس ...... پاهام دیگه جون نداره... چرا نرفتیم؟