در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش عموزاده‌ای از ناکجا...
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:14:36
امکان خرید پایان یافته
۰۳ تا ۲۴ دی ۱۳۹۶
۲۱:۰۰  |  ۵۵ دقیقه
بها: ۲۰,۰۰۰ تومان
مرغ‌های مزرعه‌ای پس از ورود خروس جدیدی به مزرعه اتفاق‌های متفاوتی برایشان می‌افتد، آنها که اسیر بند یکنواختی روزگار بودند حالا به شکلی متفاوت می‌نگرند.

گزارش تصویری تیوال از نمایش عموزاده‌ای از ناکجا / عکاس: پریچهر ژیان

... دیدن همه عکس‌ها ››

عکس‌های پایه

نمایش عموزاده‌ای از ناکجا... | عکس نمایش عموزاده‌ای از ناکجا... | عکس نمایش عموزاده‌ای از ناکجا... | عکس نمایش عموزاده‌ای از ناکجا... | عکس

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان آیت اله طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی (فرصت سابق)، باغ هنر، خانه‌ی هنرمندان ایران، تماشاخانه استاد عزت‌اله انتظامی
تلفن:  ۸۸۳۱۰۴۵۷، ۸۸۳۱۰۴۵۸

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در کل نمایش جالب و قابل قبولی بود،گرچه در لحظه ی نخست با سر و صدای گریه و شیون عجیبی شروع شد که تماشاچی رو شوکه میکرد،البته من خلاصه ی کوچیکی که اینجا نوشته شده رو خوندم و داستان رو حدس میزدم ،چون قبلا یه انیمیشن شبیه به این داستان دیده بودم ولی با دیدن ادامه ی تئاتر و بازی زنده و هیجانی هنرمندان عزیز،واقعا لذت بردم.روایت داستان روایت زندگی روزمره ی خودمونه،تو این زندگی امروز خیلی ها مل ملن و نازی های جسور که آرزوی پرواز داشته باشن کمتر دیده میشن،اگر کمی به آدم های اطرافمون دقت کنیم همه ی این شخصیت ها رو دور و برمون میبینیم،امیدوارم پرواز نازی ها علاوه بر امید ،جسارت هم برامون به ارمغان بیاره.
جایی که امید زنده خواهد ماند...
زمانی برای پرواز مرغان
زمانی که می خواستم وارد سالن نمایش انتظامی بشوم و نمایشنامه عموزاده ای از ناکجا را ببینم
خیلی سعی کردم با دیدن پوستر نمایش کمی داستان را حدس بزنم اما متاسفانه پوستر نمایش که به شکلی افراطی خالی از رنگهای شاد و نوردهی های معمول است چیزی از داستان را به شما لو نمی دهد تم اصلی پوستر رنگهای خاکستری رنگی است و موجودی که مانند مترسک ایستاده با رنگهای صورتی چرک و تیتری آبی که کمی کدر است منتهی رنگ سفید فونت و اعداد مهمی مانند تاریخ های اجرا با زردی کاترپیلاری نوشته شده از شما پذیرایی می کنند. درکل نمره دادن به پوستر را به مخاطب واگذار می کنم.
زمانی که نمایش آغاز می شود ما با صدای ناله ها و زجه های مرغان مزرعه برای سلطان خروس تازه فوت شده روبرو هستیم نازی، قیصی، مل مل و قد قد ملوک مشغول عزاداری هستند نازی اورا همسر من خطاب می کند که با تشر سایرین مواجه می شود ناگهان از آسمان پاشا برای رسیدن به مراسم پسر عمو سر می رسد و پاشا با بازی حسین عارف مرغ های مزرعه را ذوق زده می کند البته پاشا مایل نیست آنجا بماند اما سنبل (مدیر مزرعه) با بازیه و با کمک سگ مفلوکش سزار با بازیه اورا پیدا می کند و اولیور مالک مزرعه با بازیه از او خوشش می آید و مسافرت کوتاه پاشا ناخواسته طولانی تر می شود.
از نکات این نمایش شخصیت اولیور است یک نفر با تیپ یک نجیب زاده قرن نوزدهم انگلیسی و البته برخلاف اکثر کارکتر های خارجی فارگلیسی حرف نمی زند. ... دیدن ادامه ›› فارسی را نه تنها خوب حرف می زند بلکه صدایی بسیار محکم دارد که جا داشت در ابتدای نمایش روی صدای فوق العاده اش برای اعلام شروع حساب می شد. تنها دلیلی که چرا باید مالک مزرعه یک خارجی باشد احتمالا این است (از نظر من) که واقعا سرمایه گذاران وتولیدکنندگان در این مملکت خارجی حساب می شوند(که جرات سرمایه گذاری می کنند). در میان مرغان نازی با لباس قرمزش با بازیه ندا قربانیان و قیصی با لباس آبی آسمانی و باد بزنی که نشانه زنهای شیک و اشرافیست با بازیه در نگاه اول بسیار جلب توجه می کنند. نازی از همان زنهای جسور قیصی را می توان زنی آلامد مل مل با بازیه مادر بالفطره و ملوک با بازیه مادربزرگ گروه هستند. قانون بی رحمانه آن مزرعه این است که تخم مرغ های آن مزرعه برای کباب شدن برای مشتریان اولیور استفاده می شود. حرف های پاشا در مورد پرواز کردن برای نازی اگرچه باور کردنی نیست اما شیرین است ناز ی پاشا را و پاشا نازی را به دست مس آورند. اما انگار حرفهای پاشا برای سه مرغ دیگر جذاب نیست همینکه با آنها باشد تا بتوانند تخم مرغ های بزرگی برای اولیور بکنند برایشان کافیست اما نازی ته دلش می خواهد برود و مادر شود.
راستش این داستان مرا کمی یاد زندگی کارمندی انداخت که همه از خطرات اخراج و دستمزد کمش آگاهیم اما امنیتش ما را دل خوش می کند.
پاشا عاشق می شود و به قول پدر مرحوم نازی ((خروسی که عاشق بشه دیگه خروس نیست)) و این دیالوگ از نظر من نشان از آوانگارد بودن این دو شخصیت است چون عشقی خلاف الگوهای کودکیست و افراد خیلی سخت ناگهان به دنبال عشقی خلاف الگوهای کودکی می روند.
اما عشق کار دست پاشا می دهد و خروسی به نام کینگ وارد مزرعه می شود و سنبل به الیور پیشنهاد می کند در تجارت جنگ خروس ها سرمایه گذاری کند به جای تولید تخم مرغ( من کاملا یاد نصیحت دوستانی بودم که دلالی را به صنعت ترجیح می دهند). با وجود بازی خوب کینگ با بازیه در این نقش بسیار کوتاه اما به نظر من بد نیست این نکته در اجراهای بعدی توسط سایر گروه ها مد نظر قرار گیرد که بازیگر نقش پاشا درشت هیکل تر و قوی تر بود و در انتخاب بازیگر می تواند برای گروه هایی که می خواهند این نمایشنامه را به صحنه ببرند میتواند مورد توجه قرار گیرد.
پاشا له شده بر زمین افتاده و احتمالا تنها کسی که از این مسابقه لذت نبرده نازیه اما اشتباه می کنید اولیور هم به خاطر محصول خوبی که حضور پاشا برایش فراهم کرده و تعهدی که به برند خودش دارد(که معمولا تو ما ایرانی ها کمه) کینگ را از مزرعه بیرون می کند!
جا دارد نگاهی به دو شخصیت مهم داستان سنبل و سزار بیندازیم ایندو در کنار اولیور برندگان بازی هستند چون سرشان هرگز به سلاخ سپرده نخواهد شد و البته سهم کمتری به نسبت اولیور می برند و سزار همیشه تکه استخوانی کمتر از انتظارش دریافت می کند.
صحنه ای که از نظرم شاهکار بود غذا خوردن اولیور بود هربار که اولیور چنگالش به مرغی که داشت می خورد اصابت می کرد صدای ناله مرغها به هوا می رفت آنها سرنوشت محتوم خود را می دیدند اما با همه اینها حرف های پاشا فقط دل نازی را به رفتن گرم می کند وقتی پاشا التماس سزار را می کند تا بگذارد نازی را در انفرادی اش ببیند وقتی سزار راضی می شود از لانه خودش تصویری سگ سفید و فانتزی در می آورد عشقی قدیمی که حالا دیگر نیست.
پایان نمایش کاملا سورئال است و من اجازه می خواهم برای حفظ جذابیت پایان نمایش را لو ندهم اما آنچیزی که از نمایش درک کردم این نمایش اگرچه به ظاهر از زبان مرغان یک مزرعه است اما روایتگر زندگی عادی ماست. آنها که رویا هایشان را می فروشند و انها که پای رویاها می جنگند هرگز سرنوشتی مشابه نخواهند یافت.
آخرین نکته مثبت نمایش عکس یادگاری بود که دوستان با حضار گرفتند و علی رغم همه خستگی با مخاطبان خود عکسی به یادگار گرفته شد که من شخصا امیدوارم این حرکت خوب در شب های دیگر ادامه داشته باشد چون از نظر علم بازاریابی تشکر از مشتری همیشه اثر مثبتی بر او و خریدهای بعدی اش خواهد گذاشت.
نمایشنامه عموزاده ای از نا کجا را نمایشنامه ای سرشار از خلاقیت با بازی هایی روان و باور پذیر دیدم وامیدوارم روزی عوامل این نمایشنامه را بر روی صحنه های بزرگتر ببینم.
امیر این را خواند
آزاده شفیعی، محمد رحمانی و Patrishiya این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید