در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال روزبه س | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:38:48
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
امروز پنجشنبه بیست و شش بهمن نمایش را دیدم و همیشه عادت دارم نقد را از پوستر نمایش آغاز کنم.پوستر نمایش با تم سبز آبی و عکس هایی از بازیگران به همراه ادوات قتل در عین نشان دادن خشونت عنان گسیخته جامعه ایران سانتی مانتالیسم این جامعه که کمی هم تطهیر خشونت است را عیان می کند. در پوستر نمایش آکترس هایی با لباس نارنجی و آکتوری با کراوات زرشکی می بینیم. که متأسفانه در لباس های نمایش این رنگها نبود! من به این نکته نمره منفی می دهم یا پوستر نمایش باید از صحنه نمایش باشد یا تصویر سازی این تصویر ناهماهنگ را نمی پسندم.
جامعه ای که بیش از نگرانی برای بره دیده نگران آبروی خانواده و شخص بزه‌کار است و مگر در موارد استثنایی علاقه ای به فاش کردن هویت واقعی بزهکار ندارد!
ایران خیالی نمایش دانشگاه اختلاس دارد دزدی و قتل دانشگاه و آژانس ارتکاب قتل دارد! فقط دو جای نمایش نامی پلیس یعنی تا حدودی قانون می آید که به نظرم خیلی جالبه اول وقتی که ماشین حمل پول مورد دستبرد قرار می گیرد دوم آخر نمایش!
در جامعه ای با دزدان و قاتلان تحصیل کرده دارد ! و بنگاه های خوب قتل قاتل تجربی استخدام نمی کنند اما زینال به مراتب با سواد تر از دزد تحصیل کرده است!
این ایران خیالی که باریستا مبادی آداب ناگهان مانند لات کوچه ها می شود . مراسم خودکشی دارد اگرچه کمی اغراق شده است اما خلاف نرم هم نیست.
نمایش ضعف میزبانی دارد یعنی در انتهای نمایش عوامل معرفی نمی شوند در حالی که هم گروه موزیک هم بازیگران در تعداد آن نیاز به تشویق دارند. همانگونه ... دیدن ادامه ›› که در تئاتر عواملی مانند خوردن چیپس مخل کار اجراست تشویق هم بنزین ادامه راه موفقیت است. و لازم است به مخاطب بازیگران و عوامل معرفی شوند.
اگر به خواهم یک جمع بندی از نقد خودم بکنم نمایش زیبا و دلپذیر است. نویسنده و بازیگران به خوبی نقش ها را آفریدند . به علت ملموس بودن تم نمایش تمام بازیگران به راحتی موفق شدند اجراهای خوبی بکنند نکته منفی طراحی پوستر نمایش است که البته من به آن نمره ردی نمی دهم فقط از نمره کامل برایش کم می کنم.
این نمایش دلپذیر و موزیکال را دیدنش را به همه توصیه می کنم .
چه جالب ، من نظر شما رو بعد از نوشتن یادداشت خودم خواندم و برام جالب بود این همه تشابه در زاویه دید و برداشت مشترک، امیدوارم همیشه تئاترهای خوب ببینید
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
محمد کارآمد
چه جالب ، من نظر شما رو بعد از نوشتن یادداشت خودم خواندم و برام جالب بود این همه تشابه در زاویه دید و برداشت مشترک، امیدوارم همیشه تئاترهای خوب ببینید
دلیلش اینه که شما سرمایه گذاری و من تو کار صنعت
۲۸ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش چه ۲۷ مهر در یک روز دل انگیز را دیدم و مایلم نقدش کنم . مثل همیشه می روم سراغ پوستر ها. پوستر نمایش تصویر چگوارا با پس زمینه سبز چهره ای زرد و بر روی کلاهش سه نقطه حرف چه تصویری آشنا از چهره چگوارا منتهی من علت این حجم رنگ سبز را نفهمیدم ، فضای زندگی و فکری چگوارا با رنگ های قرمز همخوانی بیشتری داشت نوعی قرمز مات که در گرافیکهای چپ ها بسیار دیده می شود . در لیتی که به تماشاگران دادن نام هیچ یک از بازیگران و تنها نوازنده ای که در تمام مدت با ملودیکا زدن و اجرای اپرا موسیقی متن را تامین می کرد نامی نیست❗یک کاغذ مرغوب برای درست کردن هر نوع پهپاد و موشک و یا خلق اثر هنری و...
نمایش بدون هیچ خوشامد گویی آغاز شد هنوز بعضی ها جاگیر پاگیر نشده نمایش آغاز شد❗اینکار می توانست کمی هم به مخاطب هم به هنرمندان فرصت بهتری بدهد .
دو طیف از دنیا روبروی هم لری کینگ و چگوارا ایده جالبی هست منتهی این ایده جا داشت کمی در طراحی ها بهتر بهش پرداخته می شد . لباس لری کینگ در ابتدا یک کلاه سفید داشت با ساسبندهایی روی یک زیرپیراهن سفید❗کلاه شاپو سفید و ساسبند تا حدی نماد آمریکایی های محافظه کار بوده که مشخص نشد چه بر سر آن کلاه آمد❗
اگر چگوارا کمی سعی می شد شبیه چگوارا گریم شود و به جای آن لباس یک دست مشکی یک دست لباس چریکی با آن کلاه مخصوص داشت جذاب تر می شد و نمی دانم چرا باید نفر سوم که متاسفانه فقط اجرای موسیقی داشت با آن گریم سنگین و بدون هیچ معرفی ای باشد . نقشی سخت و نیازمند تسلطی قابل قبول به موسیقی .
به مدد انفجار اطلاعات در قرن بیست و یکم ما می دانیم که آن انقلابی نستوه در دنیا چه کرده . رسانه به ما دروغ گفته که او چهره ای بسیار دوست داشتنی بوده ،تاریخ بخوانید خواهید فهمید چه می گویم .
تقابل دو قهرمان هر یک از یک طیف فکری از اون کارهای خوب می تواند باشد. دیالوگها و دکور کلی بسیار ... دیدن ادامه ›› خوب طراحی شدن منتهی کار دچار ایرادانی مانند طراحی عجیب لباس عدم وجود میزبان برای مخاطبان است که جا دارد مد نظر قرارگیرد .
از دیالوگها یکی اینکه تو حتی مادرت هم طرفدارت نبوده ❗به دلم خیلی نشست .
نمایش نبردی بین خیر و شر بدون اینکه کسی بتواند به راحتی خیر را از شر بشناسد.
مخلص کلام آنکه بازی ها خوب است افراد دائما در تکاپو و زمانی یکی بر دیگری برتری کامل دارد. هیچکس حمله مطلق و دفاع مطلق نمی کند و توصیه می کنم دیدن این نمایش را به مخاطبان عزیز
کمدی گمنام
من همواره نقدم را از پوستر آغاز می کنم پوستری که جلوی در سالن زده بودن با این پوستری که توی تیوال هست کمی متفاوته و پوستر برگفته از عکسها و دیالوگها بود مانند پوستر فیلمها و نمایشهای قدیمی مانند فضای بازی نمایش بوده
در کل موستر نمایش آنچیز که توی تیوال هست رنگ قالبش کرم خاکیست که با تم نمایش جور در می آید. و ایراد بزرگی نمی توان به آن گرفت نه داستان را لو می دهد نه از مرحله پرت است.
نمایش روایتگر آن نسلیست که یا ناگهان به دست آورد و بچه های کم سن و سالی بر صندلی های مدیریتی نشتند. یا ناگهان از دست دادن! آنهایی که روزی بر مسندی بودن و یا در آستانه رسیدن ناگهان توفان نه تاک گذاشت نه تاک نشان!
در نمایش خیلی ریز و ظریف به المانهای نیمه فراموش شده ای ، از نمایش سنتی ما مانند روحوضی ها، نقش سیاه و مبارک و... تئاتر لاله زار و چند طنز خوب لابلای موزیک و رقص های فراوان نمایش نسبت به سیاستمداران دارد. منتهی نمایش بیشتر موزیکال است و از نقاط ضعفش از نظر من همان نگاه کلیشه ای که سالها به مسئله جنگ در حوزه نمایش ما جاریست ... دیدن ادامه ›› را دارد.
دو شخصیت این داستان که همواره غوطه ور در میان آرزو و توهم و خاطره هستند در انتهای داستان هرچه جلو تر رفتند سعی کردن یک جا با داستان تخیلی و خود نوشت شان خداحافظی کنند. خداحافظی با چنین داستانهایی که همواره علاوه بر ملودرام بودن ما قهرمانش هستیم کار بسیار سختیست، و معمولا در داستان های ما نویسندگان دفاع مقدس به شدت به این داستانها علاقه دارند.
بازی فرزاد حسنی در این نمایش خلاف کلیشه های همیشگی خودش و آن تصویری بود که از او به عنوان یک مجری در ذهن داشتم.
داشتن کلیشه های خاص در نمایش هرگز شمارا با یک نمایش دلسرد کننده روبرو نخواهد کرد دو بازیگر کاملا به نقش خود مسلطند و همواره همراهی گرفتن از تماشاچی را خوب اجرا می کنند.
ممنونم از وقتی که گذاشتید و تشریح زیبایی که از کمدی گمنام داشتید کلام شما قطعا توان صدچندانی به گروه خواهد داد
۰۸ مهر ۱۴۰۲
Khotan Tehrani  
ممنونم از وقتی که گذاشتید و تشریح زیبایی که از کمدی گمنام داشتید کلام شما قطعا توان صدچندانی به گروه خواهد داد
متشکرم
۰۸ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش بی صورت فلکی را وقتی انتخاب کردم هرگز باورم نمی شد که کاری با طنز های لطیف از بطن بدترین وقایع جامعه باشد . من همواره نقد نویسی ام را از پوستر نمایش آغاز می کنم پوستری با رنگ غالب سیاه و خاکستری چشمها و لبهایی که در صورت پوستر پراکنده اند تصویری نیمه ترسناک از تم نمایشنامه برای مخاطب و روایتی از داستان نمایشنامه که اعتراضی به این حس ناکافی بودن انسانهاست که در عصر حاضر با سپردن خود به دست و تیغ پزشکان بعضا بیسواد و طماع برای رسیدن به آنچه حق خود می دانند می شوند ( چون خود زشت پندارند) و فکرمی کنند به دیگرانی مواهبی اعطا شده و آنها هم که بهشان اعطا شده را می اندازند زیر دست وپا !( نقل به مضمون از دیالوگ های نمایشنامه)!
هیچ کس به من رحم نکرده چرا من به کسی رحم کنم؟ هیچ کس در نهایت طرف ضعفا نخواهد بود و سکوت ماست که شاید ضعیفی را به سوی چهارپایه پایانی زندگی ببرد! هیچ کس عاشق هیچ کس نیست و انسانها توی کپسولی از تنهایی های خود محبوس هستند هرچند که ظاهر قضیه اینطور نباشد!
نمایش با تعداد زیادی هنرپیشه کار بسیار سختی دارد برای کارگردان موی قاضی کمی به رنگ سبز آبی دیده می شد که احتمالا به علت تنظیم نبودن پروژکتورها بوده یکی از ضعفهای نویسندگی داستان،اشاره اشتباه در استناد به قانون آیین دادرسی به جای قانون مجازات یا همان قانون جزا می باشد البته از حق نگذریم نکته قوت کار نویسنده اینه که هیچ سیاهی لشگری هم در کار نیست همه شخصیت ها در لحظاتی چالش سنگینی را اجرا می کنند چه آنها که در تمام طول نمایش در صحنه هستند چه آنها که به تناوب به صحنه می آیند هرگز نقشی خطی ندارند چالشی را در لحظه ای بازی خواهند کرد و این نکته مثبت نویسنده و کارگردان اثر است همچنین مونولوگ هایی که به جز برای سه نفر منشی دکتر و مستخدمه و نگهدار حیوانات، طراحی شده بودند، حکم تقلب در امتحانی سخت برای مخاطب ... دیدن ادامه ›› بود.
وقتی ادله اصلی رو شد همه سکوت کردن نه چپگرا را دیدیم نه ضعفا تکانی به خود دادن تا در نهایت ... .اما یکی از ضعف های اجرای امشب نبود میزبان برای تماشاگران بود، کسی که در انتها زحمت معرفی همه عوامل هنرپیشه ها با هر دو اسم شان هم اسم واقعی هم رلی که بازی کردن را به عهده بگیرد. تئاتر به دلیل اجرای زنده بسیار به این موضوع نیاز دارد. حتی نقد نویسی را ساده تر خواهد کرد.

نمایش برای شما اوقات خوشی فراهم خواهد کرد
🔵🔵🔵🔵
ملیکا حقگو (melhaghgou)
نمایش خوبی بود با یک موضوع بسیار تأمل برانگیز که امروزه اکثر افراد مخصوصاً نسل جوان به شدت درگیر آن هستند. از بازی خانم نادیا فرجی بسیار لذت بردم و همچنین آقای وحید آقاپور که کاراکتر جالبی داشتند.
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
سپاس ازحضورتون🌹
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
آیلار
سپاس ازحضورتون🌹
خواهش می کنم
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پیشنهاد می کنم به تهیه کنندگان و کارگردان ها ی تئاتر که اگر در اجرایی خدای نکرده تعداد تماشاگر کم بود بعد اجرا سریع صحنه را ترک نکنید (هرچند که بسیار خسته اید) گرفتن یک عکس با حضار را از دست ندهید شاید در میان حضار کسی باشد که صفحه پر فالووری داشته باشد
سپهر این را خواند
H.M.kiani2 این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من برای بار دوم امشب این اجرا را دیدم و مهمانم هم دوست داشت نمایش رو
سپهر این را خواند
حنیف مظفری و احسان مقدم این را دوست دارند
سلام جناب آقای روزبه
سپاس از تشریف فرمایی و حمایتتون.
برقرار باشید.
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
حنیف مظفری
سلام جناب آقای روزبه سپاس از تشریف فرمایی و حمایتتون. برقرار باشید.
جناب حنیف تا کی اجرا دارید من بازهم می خواهم مهمان بیاورم
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
حنیف مظفری
سلام جناب آقای روزبه سپاس از تشریف فرمایی و حمایتتون. برقرار باشید.
جناب حنیف تا چه تاریخی اجرا دارید ؟
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باز تمدید شد ؟؟؟؟ چه عالی
علیرضا آذری راد، امیر مسعود و سپهر این را خواندند
حنیف مظفری، مینا ترکمن و احسان مقدم این را دوست دارند
🙏🌼
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جا مانده
اجرا در حالی که همین امروز عزادار شده باشی خیلی سخت و تلخ بود که اگه اشتباه نکنم جناب کیارش عسگری بازیگر نقش گوسفند از پس آن بر آمدند که جا داشت تو نقد خودم یادآور می شدم و براشون صبر آرزو می کردم
سپهر و امیر مسعود این را خواندند
احسان مقدم، نفیسه حسنی نیا و مینا ترکمن این را دوست دارند
جناب آقای روزبه عزیز
بسیار سپاس از محبتتون
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
حنیف مظفری
جناب آقای روزبه عزیز بسیار سپاس از محبتتون
خواهش
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش حضور آمده ها ممنوع نمایش جالبی بود که شانس داشتم در شب آخرش دیدم . من همیشه عادت دارم نقد نویسی خودم رو از پوستر نمایش آغاز کنم.
پوستر نمایش مرا به شدت به یاد گرافیک های کمونیستی ترکیبی از دو رنگ مشکی و قرمز مات وینیستونی، آخرین چیزی که به ذهن مخاطب خواهد رساند این است که با اثری کمدی طرف هستی! پوستر براساس تم نمایش که برگرفته از مزرعه حیوانات اورول است الهام گرفته دو شخصیت غایب دارد (مزرعه دار و روباه) که عدم حضور مزرعه دار درست و عدم حضور روباه از نظر من نمره منفیست. لیت نمایش با ترکیب این دو رنگ نوشته های قرمز کدر وینیستونی با پس زمینه مشکی کمی چشم را آزار می داد . من در کل نمره متوسط رو به بالا می دهم چون پوستر به نظرم طراحی بدی نداشت طراح ،نمایش را فهمیده بود و پس از پایان بیشتر با کارش ارتباط خواهید گرفت. و در مورد نکات منفی هم هیچ طرحی نه صد در صد خوب نه صد در صد بد خواهد بود

نمایش پر است از تیکه های اجتماعی بر اوضاع زمان گاهی تو بعضی از نمایش ها حس می کنم دو یا سه سال بعد آیا کسی به آن نمایش نگاه خواهد کرد؟ در این نمایش متلک ها کاملا به جا انتخاب شده اند و فکر می کنم اگر ده سال بعد هم به روی صحنه بیاید مخاطب را بخنداند.
جامعه عقب افتاده روشنفکر عقب افتاده و نخبه عقب افتاده هم دارد بیننده به راحتی می تواند این گزاره را از نمایش بگیرد ترکیب این دو با توده عقب افتاده فاجعه آمیز خواهد بود درست مانند پایان نمایش.
یکی از سختی کار نمایش های اینچنینی ( انسان هایی در نقش حیوان) بازی کردن در نقش ها و فیگورهای ... دیدن ادامه ›› حیوانی در تمام مدت است که به نظرم تقریبا تمام بازیگران یا فیزیک شان به نقش می خورد( بازیگران نقش گرگ.روباه.خر و گاو) یا حرکاتی که شما باور کنید به یک حیوان نگاه می کنید را خوب بازی کردند( بازیگران نقش بز .گوسفند ) در مورد بازیگر نقش اسب قد متوسطش را طراحی لباس خوب و نحوه دیالوگ هایش ( نماینده طبقه متوسط رو به بالا اهل شعر و ادب) پوشاند و از پس اجرا برآمد .
بازیگر نقش روباه نقشی کوتاه چالش برانگیز از دید ممیزان داشت ضمن اینکه بازیگر مجبور بود در عین مرد بودن نقش یک زن را بازی کند که خب بازی در نقش یک غیر همجنس بسیار سخت است اما در طول نمایش بارها تشویق خانمها به من می گفت که بازیگر از عهده کار بر آمده.
توی نمایش فقط برای تغییر اپیزودها از موسیقی استفاده می شد که به نظرم جا داشت گاهی موسیقی در برخی از دیالوگها همراهی می کرد به خصوص در آن قسمت که مزرعه دار را محاکمه می کردند.
بازیگر نقش گرگ دیالوگ زیبایی در انتها داشت و وحشت را خوب به بیننده منتقل می کرد.
درست است که نقد من کمکی به فروش و بیشتر شدن تماشاگران نخواهد کرد اما اگر نسخه ویدئویی و یا روزی نمایشنامه جایی در دسترس بود و گروه تئاتر دیگری هم خواست اجرا کند این نمایشنامه انتخاب خوبی خواهد بود.
نمایشنامه بدون دیالوگ های طلایی نیست اما ترجیح می‌دهم نقد خود را با دیالوگ طلایی بین مزرعه دار و گاو پایان ببرم : زیادی فهمیدن و کم فهمیدن هر دوش بده باید تعادل باشه .
جناب آقای روزبه س
ممنون از تشریف فرماییتون و بینهایت سپاس که لطف فرموده ،وقت گذاشتید و دیدگاه خوب و تاثیر گذارتون رو با ما به اشتراک گذاشتید. پایدار باشید.
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
حنیف مظفری
جناب آقای روزبه س ممنون از تشریف فرماییتون و بینهایت سپاس که لطف فرموده ،وقت گذاشتید و دیدگاه خوب و تاثیر گذارتون رو با ما به اشتراک گذاشتید. پایدار باشید.
جناب حنیف یک چیز تو این نمایش کم بود اون هم اینه کمی قسمت محاکمه موزیکال می شد عالی تر می شد
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من تو را دوست دارم تو دیگری را و دیگری دیگری را و همه ما تنهاییم !
من همیشه عادت دارم در نقد نویسی هایم اول سراغ پوستر نمایشنامه بروم پوستر نمایش با رنگهای آبی آسمانی و سفید فضایی یخ بسته در تهران تب کرده این روزهاست ! بعد از دیدن نمایش المانهای پوستر برایتان جان می گیرند طراحی پوستر اگر چه از داستان روایتی دارد اما ترجیح می دادم کمی پر المان تر می بود و در طراحی صحنه یا پوستر صندلی لهستانی یا در صحنه وجود داشت یا صندلی های پوستر همان صندلی های صحنه می بود ! طراحی اگرچه به نظرم جای پیشنهاداتی داشت اما هرگز طراحی ضعیفی هم نیست .
صحنه با ورود یک خانم به خانه ای که برای مادربزرگ همسرش ( دوست پسرش ) است آغاز می شود در صحنه ای بیش و کم رومانتیک البته جا داشت چند شمع در صحنه روشن می کردن ،طولی نمی کشد که گفتگوهای عاشقانه بدل به اولین چالش نمایش می شوند ،حضور ناگهانی باقی بازیگران ماجرای سورپرایز بودن یک تولد است این اولین چالش نمایشنامه که همواره مخاطب را با انواع این چالش ها روبرو می کند .
تمام بازیگران به غیر از آخرین بازیگری که وارد صحنه می شود مشتی جوانک هنری که آرزوی سوپر استار شدن در سر دارند در کنار پارتنر هایشان دارای شباهت ها و پر از تفاوت های بیشمارند . چسبی که تمام شخصیتهای مرد داستان ( به جز نفر آخر) به هم پیوند داده بود حضور در کلاسهای بازیگری بود ، اما وجوه افتراق و تفاوتهای دیگر داستان را خواهند ساخت. چون بازیگران همه به نوعی در حال بازی در نقشی که آنرا زندگی کردند ( عشاق سینه چاک هنر و سینما ) و تیم نوشتن توی تله مشاغلی که بازیگران تجربه اش ممکن است نکرده باشند نیافتاده بازیگران به شدت باور پذیر بازی می کردند .
شباهت خانمهای نمایش به هم این است که همه ... دیدن ادامه ›› به نوعی در بیرون مشغول فیلم بازی کردن در میزان علاقه به پارتنر و رابطه های او هستند اما همه کارکتر ها به جز نفر آخر ( او هم وقت نشد واکاوی شود ) عمیقا تنها هستند .
چه آنکه دانای کل است و چه آنکه شیرین عقل تنهایی عنان گسیخته ای دارند نبود هیچ شخصیت کامل و بی عیب و نقصی مانند جامعه واقعی انسانها و خالی بودن از ملودرام های مرسوم نقطه قوت و نبود تنفسی کوتاه که با موزیکی پر شود و یک بند افراد در میان چالشهای خود شناورند یک نقطه ضعف بزرگ است .در لحظاتی لازم بود موزیکی کمی به مخاطب فرصت فکر کردن می داد.
ملودرام نبودن نمایش باعث می شود که تقریبا همه شخصیت ها در لحظه ای رسوا خواهند شد و پرده ها می افتد چه کسی چرا آنجاست گاهی داستانی به شدت پیچیده و غم انگیز است
نمایش بی آنکه بخواهد مهمترین دیالوگش را تبدیل به جانمایه و درس اخلاقی می کند ((تو می دونستی خیانت بزرگترین ظلم بشریست؟)) دیدن این نمایش را به دوستان پیشنهاد می کنم .
ممنونیم از حضورتون و نقد قابل تامل و دقیق شما 🙏🏻❤️
۲۰ تیر ۱۴۰۱
چقدر حس خوبیه که اثرات دیده شه چه نمایشی که کلی روی اون وقت گذاشته شده و یا نقدی که فقط چند دقیقه ازت وقت برده بنویسیش
۲۰ تیر ۱۴۰۱
روزبه س
چقدر حس خوبیه که اثرات دیده شه چه نمایشی که کلی روی اون وقت گذاشته شده و یا نقدی که فقط چند دقیقه ازت وقت برده بنویسیش
جناب روزبه عزیز برادر گرامی

تمام تلاش چند ماهه گروه بازیگران، گروه کارگردانی و همه عوامل هر نمایشی نهایتا ختم میشه به قریب یکماه اجرا بر روی صحنه و البته با افتخار میزبانی شما تماشاگران ارزشمند تاتر که تنها سرمایه و مخاطب اصلی نمایش هستین.
گروه نمایش تولدت مبارک با افتخار تمام نظرات و نقدهای تماشاگران رو دنبال میکنه و در مواردی که باعث ارتقا کیفی و جلب نظر مخاطب باشه البته با امانتداری از متن خانم تبریزی تغییراتی در نمایش اعمال میکنه کما اینکه این اتفاق تا کنون رخ داده و نمایش ما به لطف چشم تیز بین شما ... دیدن ادامه ›› عزیزان شکل بهتری به خود گرفته، قدردان وقت ارزشمند شما و حضور پر مهر شما هستیم.
سپاس ازینکه وقت ارزشمند خودتون رو به تماشای نمایش ما اختصاص دادین و بسیار قدردان شماییم که نظرات خودتون رو با ما و دیگر مخاطبان محترم تیوال به اشتراک گذاشتین.
✨🙏🌹
۲۱ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نیویورک دیگه کوچک و غمگینه

من همیشه عادت دارم ناگهان یک بلیت بخرم و وارد سالن نمایش بشوم بدون هیچ پیش زمینه ای نمایش را ببینم و از آن لذت ... دیدن ادامه ›› ببرم و نقد کنم .
نمایشنامه داغ ننگ اثر جالبی بود .
وقتی رئیس جمهور خاتمی از گفتگوی تمدنها در مقابل جنگ تمدنهای هانگتینتون گفت.و سال ۲۰۰۱ سال گفتگوی تمدنها شد. رویای دلنشین جهانی آزاد به مدد اینترنت که آنزمان در مراحل کودکی خود بود. اما سپتامبر همیشه داستانی مجزاست اول سپتامبر ۱۹۳۹ هیتلر با تهاجم به لهستان و ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در همان سال گفتگوی تمدنها رویا را تبدیل به کابوسی مرگبار کردند که هنوز هم ادامه دارد و در ادامه آن خاندان کاپور هم بی نصیب نماندند .
امیر کاپور وکیل پاکستانی تبار با همسر آمریکایی اش امیلی در آپارتمان مجللش وسط برجهای نیویورک زندگی می کند. او مرتد است و از اسلام برگشته نامش را عوض کرده از همه چیز از آن ریشه پاکستانی گسسته و بر خلاف او همسر نقاشش که به برابری انسانها و هنر اسلامی را عمیقا ستایش می کند . این ترکیب ناساز میان عقل ( وکیلی که به موکل می گوید من روانشناست نیستم به حرفهایت گوش دهم من وکیلتم و تو باید به حرف هام گوش بدی) همینقدر منطقی و عریان در مقابل طبع هنری و سرشار از انسانیت همسرش امیلی که از اسلام خشن( به زعم امیر کاپور) هنر اسلام را دیده فرم ها و پرسپکتیو های پیشرفته ‼️
ترکیبی که هرگز از انگهای نژادپرستانه جامعه در امان نیست .امیر کاپور را می خراشد اما همسرش آنرا به تابلویی زیبا با الهام از یک نقاشی قدیمی تبدیل می کند‼️
جامعه اما بی رحم است و امیر کاپور به عنوان یک وکیل که از بی رحمی جامعه پول در می آورد(شغل وکالت) بهتر از سانتی مانتال های هنری ایزاک( کلکسیونر یهودی که دوستشان است )و یا همسر آمریکایی اش جوری درک کرده .
اما ماجرای جذاب داستان اینجاست که همه آدمها به جز همسر امیر امیلی عمیقا درگیر نفع شخصی هستند واز اعتراف به آنهم ابایی ندارند
چه امیر چه حسین خواهر زاده اش چه آیزاک و جوری وکیلش همه آنها برده منافعشان هستند به جز همسر امیر در میان نظم و عدالت طرفدار نظم هستند ولی امیلی به عدالت باور دارد .
امیر و خواهر زاده اش حسین و آیزاک و همسرش و تمام شخصیتهایی که فقط نامشان در نمایش آمد و ما ندیدیم مانند امام فرید بردگان منافعشان هستند .
همه میان آن چیز که از کودکی به آنها ضبط والد شده و آرمان های بعضا متضاد به آن سمت خواهند غلتید که منافع باشد امیلی آخرین شاگرد این مکتب است .
حالا نیویورک برای دلشکستگان شهری تنگ و کوچک است که یک به یک مجبور به ترک آنند
آنچنان داستان پیچیده است که تماشاگر هرگز نتواند و یا نخواهد جای هیچ یک از هنرپیشگان باشد و هیچ راه حلی برای آنان شاید نداشته باشد.
نمایشو ندیدم اما به نظر میاد که نوشتتون بخش هایی از اجرا رو لو میده. بهتره که برچسب افشا رو فعال کنید.
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
روزبه س
از نظرت ممنونم‌اما فکر نکنم چون داستان بر از پیچیدگی هست اما حتما چکش خواهم کرد
چکش لازم نیست
دکمهٔ ویرایش رو بزنید
اون پائین برچسب افشا رو فعال کنید??
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
امیرمسعود فدائی
چکش لازم نیست دکمهٔ ویرایش رو بزنید اون پائین برچسب افشا رو فعال کنید??
بچه ها ممنونم از نظرات شما از کارگردان نظرش رو پرسیدم گفت مشکلی نیست
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قرن بیستم از جهاتی بسیار متمایز از سایر قرنها بود اولین بار نه تنها یک دولت کارگری به معنای کامل کلمه بر روی کار آمد بلکه ابرقدرت شد (شوروی) و نیمی از جهان را در چنبر خود گرفت (بلوک شرق) ‼این مسئله سبب شد برخی از کشورها برای در امان ماندن از چکمه کمونیستها اقدام به ایجاد نظامی بکنند که نه سرمایه داری عنان گسیخته آمریکایی باشد ،و نه کمونیسم خشن روسی. فرانسه و برخی از نظامهای اروپایی رو به دولتی آوردن که نوعی از سوسیالیسم نه مانند روسها و اقمارشان مالکیت خصوصی را نفس کردند نه مانند آمریکایی ها دست سرمایه داران را باز می گذاشت .
مدیر یک روزنامه سوسیالیستی ژاک هاوسمان در شبی سرد احتمالا در فوریه (یکماه پس از کریسمس) چون در بخشی اشاره به عیدی یک ماه گذشته می کند ، در انتهای یک شب ملاقاتی با یک ولگرد دارد .نمایش حول همین دونفر است ژاک یک فرانسوی برنده است که با ولگردی روبرو می شود یکی از آن ۸۰۰۰۰ انسانی که در کنار دریچه های پارکینگ شبها را به صبح می گذرانند . شما در طول نمایش همواره منتظر آمدن اشخاص دیگری هستید اما نه آنها می آیند و نه کمبود نفرات دیگری را حس خواهید کرد.
سوسیالیست قصه ما اگر خودش بارها اعلام نکند که سوسیالیستی طرفدار اقشار ضعیف است ما چیزی از این رفتار نخواهیم دید ‼شاید بد نباشد همینجا یادآور شوم که لنین رهبر انقلاب شوروی مالک چند دستگاه رولزرویس بوده و در حالی که مردم شوروی از داشتن یک اتومبیل معمولی هم محروم بودند.‼فیلم خوشه های خشم در زمان استالین به دلیل اینکه نشان می داد فقرای آمریکا هم اتومبیل دارند نمایش آن در شوروی ممنوع بود ‼
از نکات مثبت نمایش یکی اینکه هرگز نمی فهمید داستان نمایش چه چیزی هست مگر آنکه به صحنه آخر برسید .
تیغ تیز انتقادی نمایش علیه سیستم حاکم فرانسه ... دیدن ادامه ›› و بیان این نکته که سوسیالیست ها هم نتوانستند فقر را در فرانسه ریشه کن کنند (اشاره به همان آمار ۸۰۰۰۰ نفری)و برخلاف شیوه رایج نویسندگان که تیغ انتقادشان به سرمایه داربست نگاه نمایش کاملا متضاد است.
مسلما آندسته از عزیزانی که این نمایش را برای اوقات فراغت خود انتخاب کنند هرگز پشیمان نخواهند شد
fariba akbari و امیر مسعود این را خواندند
روزبه س و سجاد قاطعی این را دوست دارند
فرانسه بنیاد اقتصادی قدرتمندی ندارد اتومبیل سازی فرانسه پژو است که کشورهایی مانند ایران خریدار آن هستند البته با مونتاژ کشاورزی هم دارد ولی آنقدر نیست که از صادرات بودجه کلان دریافت کند می‌ماند مد و لباس و بدتر از همه مردم کاری ندارد تقی به توقی میخوره اعتصاب و تظاهرات می‌کنند ساعت کاریشون هم از کشورهای دیگر اتحادیه کمتر است سوسیالیسم اگر با تن پروری همراه باشد ارزش ندارد کاپیتالیست هم با بی‌رحمی و فقط پول مهم است ابعاد انسانی را از دست می‌دهد در ضمن اون سوسیالیستی که شما می‌گویید زیر شصت کاپیتالیست موفق بود شوروی هم آنقدر روی نظامی گری و پلیس مخفی و آرمان گرایی حزب تمرکز گرد که فراموش کرد انسان باید آزادی هم داشته باشد و انسانیت هم باشد در کل بشر با برخی ایسم ها مشکل را بدتر میکند
۲۳ آذر ۱۴۰۰
fariba akbari
موافقم ولی اگر روی سیستم فرهنگی کار شود تا ابعاد انسانی و فرهنگی در جامعه رشد کند بجای ابعاد مالی و قمپز در کردن بهتر است و این خودش رو به سوسیالیست میرود
ببین النهایه همه اینکاره رو هم بکنیم فرقی نخواهد کرد در رو همون پاشنه است
۲۵ آذر ۱۴۰۰
روزبه س
ببین النهایه همه اینکاره رو هم بکنیم فرقی نخواهد کرد در رو همون پاشنه است
کشورهای اسکاندیناوی و برخی دیگر از کشورهای اروپایی روی این رویه کار کردند مردم اونجا نه اهل تجملات هستند نه اهل نشان دادن ثروت و ماشین و اثاث خونه ، بیشتر خونه ها کوچک است اونجا جامعه را قوی میکنند در کنار حفظ آزادی فردی
۲۷ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من فقط چیزی که نفهمیدم اینه
چرا اسم ننایش بود تناسخ ۳ تا۳۵ تومان بود من متوجه علت این اعداد رو نفمیدم
نمایشِ تناسخ،در سه پرده اجرا میشود، با بلیط 35 تومن..
۲۹ مرداد ۱۳۹۷
اعظم خانم
نمایش تم کمدی داشت تا حدودی (البته بعضی جاهاش) ولی متاسفم برای بعضی از این قهقه های بلند و رو اعصاب
پرده سوم بدون بازیگر بود. فقط دکلمه بود
اگه شد بخشیشو توی دیالوگ های ماندگار میزارم
۳۰ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من چجور آدمی می شم؟
هرجور آدمی که بخوای
تناسخ 3تا35
نمایشنامه تناسخ 3 تا 35 با نویسندگی و کارگردانی امیرعلی نبویان را در روز 26 مرداد همان روز نه چندان خوب در گذشت زنده یاد استاد عزت الله انتظامی در تماشاخانه پالیز دیدم و طبق معمول همیشه نقدم رو با ظرح و پوستر نمایش آغاز می کنم.پوستر نمایش و آنچه که در نگاه اول می بینید از طراحی قابل قبولی برخوردار است چون بخش بزرگی از نایش در زمان قاجار است و طرح و رنگ بندی خوبی دارد که شما را به فضا نزدیک می کند اما نکته منفی پوستر نبود عکسی از آکترس نمایش است که به هر دلیلی باشد یک نکته منفیست زیرا آکترس نمایش در طول نمایش پا به پای همکارش قوی و فوق العاده ظاهر شده و نباید نقش او در پوستر نادیده گرفته میشد.
مردم همیشه عاشق کمدی هستند زیرا هر روز در زندگی روزمره در هرکجای دنیا ما در حال بمبارانی از اخبار بد و مشمئز کننده ای هستیم .که اطرافمان را فرا گرفته به همین دلیل تئاترهای کمدی به شدت مورد استقبالند و می توانند از پس هزینه های فراوان تبلیغات برآیند تئاتر موصوف بارها موفق شد با شوخی هایی به جا هنرمندانه و صد البته ماندگار بدون ادا درآوردن و گریم های اغراق شده برخی از تئاترهای کمدی که دیالوگهایشان وابسته به اس ام اسهای مردم است و احتمالا تاریخ مصرف کوتاهی نیز دارند متنی قدرتمند و ماندگار ارایه کند که هنرمندانه ، ظریف و لطیف دردهای جامعه را مطرح کند و بارها بتواند مخاطب را بخنداند و از غمهای روزمره برهاند.
همیشه فکر می کنم نوشتن در مورد آینده ساده ترین کار است چون یا کسی نیست که اشتباهات و پیش بینی های غلط شما را یاد آور شود.ویا انقدر دنیا عوض ... دیدن ادامه ›› شده که اشتباهات شما بسیار طبیعی جلوه کند اما نوشتن در مورد گذشته فرق دارد نیازمند اطلاعات فراوان است چون آمده و رفته و ثبت شده و نمی شود بهش دست زد در نتیجه بازی آقای هومن حاجی عبدالهی در نقشی از گذشته در تقابلی دلنشین با خانم بهار نوروز پور نماینده ای از امروز که هریک با زبان و اصطلاحات خود حرف می زنند به نحو باورپذیری بود. یادمان باشد تئاتر زنده است و بازیگر هر لحظه در معرض اشتباه اما آنشب از هومن حاجی عبدالهی بدون تپق، زبانی که کمی سخت تر از زبان روزمره بود را بازی کرد.اوج هنر سرکارخانم نوروزپور را در جایی که با تلفن حرف می زد می شد دید به راحتی نقش یک منشی بدقلق ،یک منشی لوس،یک منشی کار راه انداز را بازی کرد. نمایشنامه به خوبی وضعیت امروز جامعه ایران را به تصویر می کشد و به خوبی از صدای بازیگران استفاده شده که به سبک شدن دکوربندی و خلوت شدن تعداد بازیگران در صحنه کمک شایانی کرده بدون صدمه زدن به داستان. نمایش فلش بک جالبی به بازی بیسبال می زند به ما می گوید یکی توپ را پرت می کند یکی توپ را می زند یک عده دور زمین می دوند وداور یکی را برنده می کند و من هرگز نفهمیدم چرا؟ اما اگر قرار باشد دیالوگی به عنوان شاه دیالوگ انتخاب کنم(به سلیقه خودم) آن دیالوگی را انتخاب خواهم کرد که قرار شد در زندگی بعدی شخصیت یک پسر بچه باشد که می تواند یک دکتر یک مهندس و یا یک خلبان باشد و از منشی می پرسد : من چجور آدمی خواهم شد؟
منشی: هر آدمی که خودت بخوای!!!!!
در واقع امروزه من چگونه انسانی می شوم سوالیست که انگار در سیستم آموزشی ما گم شده برایمان مهم چکاره شدنه و نه چجور انسانی شدن وشایدم همین است ماندیم بی دوست*.
*برگرفته از دیالوگ شازده کوچولو با روباه
عالی بود جناب روزبه
۲۹ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تناسخ 3تا35
نمایشنامه تناسخ 3 تا 35 با نویسندگی و کارگردانی امیرعلی نبویان را در روز 26 مرداد همان روز نه چندان خوب در گذشت زنده یاد استاد عزت الله انتظامی در تماشاخانه پالیز دیدم و طبق معمول همیشه نقدم رو با ظرح و پوستر نمایش آغاز می کنم.پوستر نمایش و آنچه که در نگاه اول می بینید از طراحی قابل قبولی برخوردار است چون بخش بزرگی از نایش در زمان قاجار است و طرح و رنگ بندی خوبی دارد که شما را به فضا نزدیک می کند اما نکته منفی پوستر نبود عکسی از آکترس نمایش است که به هر دلیلی باشد یک نکته منفیست زیرا آکترس نمایش در طول نمایش پا به پای همکارش قوی و فوق العاده ظاهر شده و نباید نقش او در پوستر نادیده گرفته میشد.
مردم همیشه عاشق کمدی هستند زیرا هر روز در زندگی روزمره در هرکجای دنیا ما در حال بمبارانی از اخبار بد و مشمئز کننده ای هستیم .که اطرافمان را فرا گرفته به همین دلیل تئاترهای کمدی به شدت مورد استقبالند و می توانند از پس هزینه های فراوان تبلیغات برآیند تئاتر موصوف بارها موفق شد با شوخی هایی به جا هنرمندانه و صد البته ماندگار بدون ادا درآوردن و گریم های اغراق شده برخی از تئاترهای کمدی که دیالوگهایشان وابسته به اس ام اسهای مردم است و احتمالا تاریخ مصرف کوتاهی نیز دارند متنی قدرتمند و ماندگار ارایه کند که هنرمندانه ، ظریف و لطیف دردهای جامعه را مطرح کند و بارها بتواند مخاطب را بخنداند و از غمهای روزمره برهاند.
همیشه فکر می کنم نوشتن در مورد آینده ساده ترین کار است چون یا کسی نیست که اشتباهات و پیش بینی های غلط شما را یاد آور شود.ویا انقدر دنیا عوض ... دیدن ادامه ›› شده که اشتباهات شما بسیار طبیعی جلوه کند اما نوشتن در مورد گذشته فرق دارد نیازمند اطلاعات فراوان است چون آمده و رفته و ثبت شده و نمی شود بهش دست زد در نتیجه بازی آقای هومن حاجی عبدالهی در نقشی از گذشته در تقابلی دلنشین با خانم بهار نوروز پور نماینده ای از امروز که هریک با زبان و اصطلاحات خود حرف می زنند به نحو باورپذیری بود. یادمان باشد تئاتر زنده است و بازیگر هر لحظه در معرض اشتباه اما آنشب از هومن حاجی عبدالهی بدون تپق، زبانی که کمی سخت تر از زبان روزمره بود را بازی کرد.اوج هنر سرکارخانم نوروزپور را در جایی که با تلفن حرف می زد می شد دید به راحتی نقش یک منشی بدقلق ،یک منشی لوس،یک منشی کار راه انداز را بازی کرد. نمایشنامه به خوبی وضعیت امروز جامعه ایران را به تصویر می کشد و به خوبی از صدای بازیگران استفاده شده که به سبک شدن دکوربندی و خلوت شدن تعداد بازیگران در صحنه کمک شایانی کرده بدون صدمه زدن به داستان. نمایش فلش بک جالبی به بازی بیسبال می زند به ما می گوید یکی توپ را پرت می کند یکی توپ را می زند یک عده دور زمین می دوند وداور یکی را برنده می کند و من هرگز نفهمیدم چرا؟ اما اگر قرار باشد دیالوگی به عنوان شاه دیالوگ انتخاب کنم(به سلیقه خودم) آن دیالوگی را انتخاب خواهم کرد که قرار شد در زندگی بعدی شخصیت یک پسر بچه باشد که می تواند یک دکتر یک مهندس و یا یک خلبان باشد و از منشی می پرسد : من چجور آدمی خواهم شد؟
منشی: هر آدمی که خودت بخوای!!!!!
در واقع امروزه من چگونه انسانی می شوم سوالیست که انگار در سیستم آموزشی ما گم شده برایمان مهم چکاره شدنه و نه چجور انسانی شدن وشایدم همین است ماندیم بی دوست*.
*برگرفته از دیالوگ شازده کوچولو با روباه
میترا و فرزاد این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مارلون را نکش
امسال این شانس را داشتم که فیلم های کوتاه جشنواره را ببینم فیلمهای حیوان، فاش،
مارلون و وقت ناهار و با توجه به اینکه دیدن این فیلمها به دعوت سرکار خانم حاجیها بود مایلم اول به فیلم مارلون بپردازم.
همیشه عادت دارم از پوستر کار شروع کنم که در اینجا پوستری وجود نداشت نمی دانم تولید کنندگان پوستری طراحی نکرده بودند و یا برگزار کنندگان اهمیتی نداده بودند ویا معذوریت دیگه ای داشتند پوستری در مقابل سالنها نبود در نتیجه متاسفانه نمی توانم نقد اثر را از اینجا آغاز کنم در نتیجه یک راست می روم سراغ خود فیلم
فیلم با پسرکی به شدت فتوژنیک در مترو و یا شاید هم قطار آغاز می شود که مادرش دارد با او دیالوگ را تمرین می کند پسرک چندان در اتاق تست مایل به گفتن دیالوگ نیست و بغل کردن زن دیگری به جای مادرش را دوست ندارد.
فیلم بی شباهت به کارتون های تام و جری نیست در انیمیشن های تام و جری ما هرگز صورت سایر شخصیت هارا نمی بینیم در اینجا هم ما صورت مارلون،اسکای،مرد چوبزن و فیلمبردار را می بینیم. و صورت خانمهای عوامل فیلم و مادر مارلون و مادر اسکای دیده نخواهد شد. صورت فیلمبردار را فقط زمانی خواهیم دید که ... دیدن ادامه ›› اوخودش را هم قد مارلون می کند و سعی به قدم گذاشتن به دنیای مارلون می کند خواهیم دید نه آنجایی که نقش آدم بزرگی خود را دارد. مارلون دارای یک چهره هنریست او قطعا با آن صورت زیبا یک آرتیست است.
اسکای دختر کوچولویی که داره انگار داره تمرین سلبرتی شدن می کنه و صحنه ای که موهای اسکای رو سر مارلون قرار میده تنها جایی است که مارلون خوشحاله
اسم مارلون از مارلون براندو برداشته شده و مادرش این را برای اثبات علاقه و احتمالا استعداد پسرش چند باری بیان می کنه اما فیلم دو سورپرایز مهم داره
1_وقتی فیلم بردار از مارلون در مورد علاقه اش به مارلون براندو می پرسد و او با همان صداقت کودکانه اعتراف می کند که اورا خیلی نمی شناسد !
2_ وقتی از او در مورد شغل مورد علاقه اش می پرسه و او می گوید می خواهد چوب زن بشه و شاید آدم را به یاد مجریان حراجی ها می اندازد این حرف در حالی که مارلون نوازنده دور گردی را دیده که با یک چوب مخصوص کلی صدای خفن درمیاره!
مارلون برایش مهم نیست که مرد چوب زن لباسش ژنده است و ممکن است هرگز پولدار نباشد مارلون از دیدن چوب زن لذت برده فقط همین ساده کودکانه و صمیمی.
فیلم مارلون با توجه به تجربه کارگردان سرکار خانم حاجیها از فشارهایی که بچه ها بر سر تست های بازیگری متحمل می شوند الهام گرفته شده در واقع راوی وضعیست که ما فرزندمان را یک آدم فوق حرفه ای می خواهیم و شاید اصلا نپرسیم که او چه چیزی دوست دارد
من به کلاس نقاشی ای در پردیس می روم و آنجا از معلمم شنیدم که بچه های کوچک زیادی را دیده که مثلا پدر و مادرها از کلاس کاراته آوردن به کلاس نقاشی و در واقع استاد من معتقداست بچه هنوز آرام و قرار ندارد (به علت اینکه هنوز تو فضای پر هیجان کاراته است) و حالا باید نقاشی کند و انتظار پدر و مادر این است در مقابل اینهمه فداکاری فرزند هم کارش را درست انجام دهد و در تمام این رشته ها استاد شود! در واقع فیلم مارلون این فرصت را به مخاطب می دهد که:
1_دنیا را از دریچه دید یک کودک هم ببینید و خستگی و کلافه گی مارلون را از اینهمه فداکاری ناخواسته درک کند
2_به نظر می رسد این نگاه فداکارانه مادران فقط مختص مادران این سرزمین نیست ودرد مسریست
در دنیایی که ما انتخاب می کنیم کودکان ما چه حق انتخابهایی را نداشته باشند. دنیایی که اول به فرزندانمان مثلا زبانهایی یاد می دهیم که تو مهد کودک فرانسه و انگلیسی حرف بزنند حالیا که پدر و مادر به علت نداشتن چنین قابلیتی از نقش خدایگان گونه شان در نزد بچه خواهند افتاد وبه نظر بچه این خواهد بود پدرم شاید خیلی هم خوب نیست.
قطعا اگر یک مصاحبه از مربیان و معلمان و مسولان آموزشی مهد های کودک و دبستانها بگیریم قطعا با قصه های تلخ بسیاری از جنس قصه مارلون روبرو خواهیم شد .
قطعا همه پدر مادرها مایلند فرزندانی موفق تحویل اجتماع بدهند و آینده ای بدون دو شیفت کار کردن و آوره گی و کمبودهای فراوان باشد اما حد این مسئله کجاست؟ کجا باید آزادی داد تا مارلون ها در رویایشان از موسیقی خفن آن چوب زن لذت ببرند کجا باید اطلاعات صحیح دریافت کنند ؟
خود من همیشه عادت دارم کتابهایی که برای برادر زاده ام می خرم را یکبار بخوانم تا خدای ناکرده کتابها عاری از حرفهای زشت گرافیک های ترسناک(مانند برخی از کتابهای دوران من ) و چندین مورد دیگر باشند اما با دیدن مارلون برایم این سوال پیش آمده که حد این مراقبت تا کجاست؟ سوالی که به دنبال جوابش خواهم رفت
روزبه سیف
15 بهمن 96
.

هیچکس و Faezeh این را خواندند
سحر علیرضائی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

سه روز غیر عادی بارنی
نمایشنامه عشاق سینه چاک نوشته نیل سایمون بازی بهنام تشکر و خانمها بیتا معیریان سوگل خلیق و سهیلا گلستانی روایتگر مردیست که کاملا سرگشته و از هم گسیخته است که تصمیم دارد برای اولین بار در زندگی تجربیاتی جدید به دست بیاورد و آن تجربه بودن با زنی به غیر از همسرش است آنهم بعد حدود بیست سال زندگی مشترک با زنی که از 18 سالگی دوستش داشته! برایش قابل فهم نیست که دارد چه غلطی می کند!
همیشه عادت دارم نقد خودم رو از طرح روی جلد آغاز کنم طرح مردی با کت و شلواری آبی با کراواتی راه راه که به جای سیگار یک رژ لب که رنگ رژش از همون قرمز های کلاسیک است که علامت زنان خیابان است نشانی از آنچه در سالن منتظر تماشاچی است می باشد بدون اینکه داستان لو برود در کل من به طرح جلد یک نمره بسیار خوب می دهم بروشور کار بسیار زیبا طراحی شده است و رنکها بسیار حرفه ای کنار هم چیده شده اند فونت سفید در ترکیب رنگ قرمزی که هماهنگ با رنگ رژ لب طرح است نشان از یک طراحی خوب دارد.
حالا با شما وارد نمایش می شویم و صحنه داخل یک آپارتمان با مبلمانی کلاسیک که درواقع خانه مادر بارنی است و چند ساعتی رفته به کارهای خیریه بپردازه الن با بازی خانم بیتا معیریان زنی لهستانی با فامیلی ایتالیایی که مال شوهر سابقش است و یک دوست پسر 100 کیلویی دارد که الن دارد درواقع به اوخیانت ... دیدن ادامه ›› می کند . او در عین حال زنی سلیطه و لوند، لات ، که لحظاتی بلد است زنانه و نرم حرف بزند و در لحظه دیگر می ترکد و آن روی خودش را نشان می دهد با وجود سرفه های فراوان طلب سیگار می کند ! او از آن زنان دست به ساعتی است که از بارنی می خواهد ...
الن کاملا بارنی را تحت نظر داشته و به زن بارنی (تلما که هرگز اورا نخواهیم دید اما در واقع مهمترین زن نمایش است ) را یک دزد لال و یا یک سرمایه گذار معرفی می کند چون دیده به راحتی می رود سر صندوق و هرچقدر پول بخواهد بر می دارد . اگرچه بارنی اصلا اعتراف نمی کند از این رفتار همسرش بدش می آید اما درواقع به نظرم چنین هست .
سوالی که تا آخر نمایش بارنی بی پاسخ می گذارد (در واقع دلایلش فقط برای خودش است) این است که چرا او دارد به تلما خیانت می کند؟ از نظر بارنی او زنی مهربان و دوست داشتنی و نجیب است اما چرا دارد به دنبال تجربه زنان دیگر می رود؟
بوبی با بازی خانم سوگل خلیق زنی هرزه نیمه مشنگ عروسک و جام دست این و آن که آرزو می کند هنرپیشه شود در کلوپ های شبانه می خواند و ماری جوانا می کشد یکریز وراجی می کند وای خدای من هرگز نفهمیدم چجوری اینهمه دیالوگ رو از بر گفت!!!! بارنی که برای الن اصلا سیگار تهیه نکرده بود برای بوبی یک دو جین سیگار تدارک می بیند و برای اولین بار ماری جوانا می کشد ! درواقع بارنی شر بوبی را ترجیح می دهد با دک کردنش بخواباند چون به نظرش یک آدم چت کمی خطرناک است . بوبی از اون زنهای ولو تو پارک هاست گویا سالها پیش بارنی به او لطفی کرده و به بارنی مبلغی بدهکار است که خب هیچوقت پولی ندارد که پس بدهد با معلم آلمانی اش که همخانه اش هم هست حرف می زند در سکانسی و به او قول می دهد که پیش یک زن دیگه نیست درواقع احتمالا همجنسگراست !
ژانت زنی متفاوت از دوتای قبلی خوب و نجیب و به نظر احساساتی با احساس گناه شدید چون دوست تلماست و افسرده مثل دوتای قبلی منتها تا همین 8 ماه پیش یک شوهرش مل با زنی که زمانی او اجازه رفت و آمد با اورا نداشته رو هم ریخته زندگی می کرده از طرفی بدش نمی آید از شوهر سابقش با همخوابی با دوست او انتقام بگیرد و از طرفی هم بدی از دست تلما ندیده که بخواهد در زندگی تلما موش بدواند احساس گناه شدید و خورد کننده به همراه بد بینی شدید او به جامعه که حتی نمی تواند نام سه انسان خوب و فروتن و نجیب راببرد!!!!!
نکته تلخ برای بارنی این است که ژانت زیاد صفت نجیب را برای تلما به کار نمی برد و او را به شک می اندازد البته ژانت بارها به او می گوید که تلما زنی خوب است که در دروغ خیلی بیغ است...
بارنی مردی که در اول با کت وشلوار آبی می بینمش که نشانه مردان تاجر موفق است و بعد در پرده های بعدی لباس های اسپرت تر می پوشد دلش می خواهد دیده شود و شعرهایش خوانده شود . بیوک(اتومبیلی معروف به اتومبیل مورد علافه آدمهای پیر) دارد . سه تا آدم افسرده رو درواقع جذب خودش کرده الن که با وجود سرفه های وحشتناک سیگار می خواهد بوبی ماری جوانا باز قهار و ژانت که با قرص والیوم در واقع زنده است !!!! بارنی در ابتدا خیلی نگران این موضوع است صدای آنها را همسایه فضول نشنود و دستش بوی صدف ندهد چیزی که در ادامه کمرنگ می شود! در ابتدا فقط می خواهد دیده شود و در انتها نمی تواند همین حس را در یکنفر دیگر ببیند ! خلاصه نمایش با تیکه هایی به زندگی روزمره آمریکاییان بیانگر دنیای ماست باتلاقی به نام دنیای ما که در ابتدا برای اتفاق های پیش پا افتاده ما را در خود فرو خواهد برد. خوشبختانه بازی آکترس ها بسیار روان است و شما هرگز در نمایشنامه با موضوع غیر قابل درکی (با توجه به اینکه نمایشنامه مال جامعه دیگریست) نخواهید شد. و بازی بهنام تشکر تنها آکتور نمایش هم بسیار زیبا و باور پذیر است و نمایش با موزیک هایی از بزرگان موسیقی آمریکا مانند الویس پریسلی مزین شده و شما یک کمدی زیبا با موزیک های بسیار جذاب را خواهید دید.
روزبه سیف


امروز به شدت به این نمایش داشتم فکر می کردم که دیدم کسی دوباره مطالعه کرده نقد مرا و برام جالب بود.
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
عجب نمایشی بود...👌
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زمانی برای پرواز مرغان
زمانی که می خواستم وارد سالن نمایش انتظامی بشوم و نمایشنامه عموزاده ای از ناکجا را ببینم
خیلی سعی کردم با دیدن پوستر نمایش کمی داستان را حدس بزنم اما متاسفانه پوستر نمایش که به شکلی افراطی خالی از رنگهای شاد و نوردهی های معمول است چیزی از داستان را به شما لو نمی دهد تم اصلی پوستر رنگهای خاکستری رنگی است و موجودی که مانند مترسک ایستاده با رنگهای صورتی چرک و تیتری آبی که کمی کدر است منتهی رنگ سفید فونت و اعداد مهمی مانند تاریخ های اجرا با زردی کاترپیلاری نوشته شده از شما پذیرایی می کنند. درکل نمره دادن به پوستر را به مخاطب واگذار می کنم.
زمانی که نمایش آغاز می شود ما با صدای ناله ها و زجه های مرغان مزرعه برای سلطان خروس تازه فوت شده روبرو هستیم نازی، قیصی، مل مل و قد قد ملوک مشغول عزاداری هستند نازی اورا همسر من خطاب می کند که با تشر سایرین مواجه می شود ناگهان از آسمان پاشا برای رسیدن به مراسم پسر عمو سر می رسد و پاشا با بازی حسین عارف مرغ های مزرعه را ذوق زده می کند البته پاشا مایل نیست آنجا بماند اما سنبل (مدیر مزرعه) با بازیه و با کمک سگ مفلوکش سزار با بازیه اورا پیدا می کند و اولیور مالک مزرعه با بازیه از او خوشش می آید و مسافرت کوتاه پاشا ناخواسته طولانی تر می شود.
از نکات این نمایش شخصیت اولیور است یک نفر با تیپ یک نجیب زاده قرن نوزدهم انگلیسی و البته برخلاف اکثر کارکتر های خارجی فارگلیسی حرف نمی زند. ... دیدن ادامه ›› فارسی را نه تنها خوب حرف می زند بلکه صدایی بسیار محکم دارد که جا داشت در ابتدای نمایش روی صدای فوق العاده اش برای اعلام شروع حساب می شد. تنها دلیلی که چرا باید مالک مزرعه یک خارجی باشد احتمالا این است (از نظر من) که واقعا سرمایه گذاران وتولیدکنندگان در این مملکت خارجی حساب می شوند(که جرات سرمایه گذاری می کنند). در میان مرغان نازی با لباس قرمزش با بازیه ندا قربانیان و قیصی با لباس آبی آسمانی و باد بزنی که نشانه زنهای شیک و اشرافیست با بازیه در نگاه اول بسیار جلب توجه می کنند. نازی از همان زنهای جسور قیصی را می توان زنی آلامد مل مل با بازیه مادر بالفطره و ملوک با بازیه مادربزرگ گروه هستند. قانون بی رحمانه آن مزرعه این است که تخم مرغ های آن مزرعه برای کباب شدن برای مشتریان اولیور استفاده می شود. حرف های پاشا در مورد پرواز کردن برای نازی اگرچه باور کردنی نیست اما شیرین است ناز ی پاشا را و پاشا نازی را به دست مس آورند. اما انگار حرفهای پاشا برای سه مرغ دیگر جذاب نیست همینکه با آنها باشد تا بتوانند تخم مرغ های بزرگی برای اولیور بکنند برایشان کافیست اما نازی ته دلش می خواهد برود و مادر شود.
راستش این داستان مرا کمی یاد زندگی کارمندی انداخت که همه از خطرات اخراج و دستمزد کمش آگاهیم اما امنیتش ما را دل خوش می کند.
پاشا عاشق می شود و به قول پدر مرحوم نازی ((خروسی که عاشق بشه دیگه خروس نیست)) و این دیالوگ از نظر من نشان از آوانگارد بودن این دو شخصیت است چون عشقی خلاف الگوهای کودکیست و افراد خیلی سخت ناگهان به دنبال عشقی خلاف الگوهای کودکی می روند.
اما عشق کار دست پاشا می دهد و خروسی به نام کینگ وارد مزرعه می شود و سنبل به الیور پیشنهاد می کند در تجارت جنگ خروس ها سرمایه گذاری کند به جای تولید تخم مرغ( من کاملا یاد نصیحت دوستانی بودم که دلالی را به صنعت ترجیح می دهند). با وجود بازی خوب کینگ با بازیه در این نقش بسیار کوتاه اما به نظر من بد نیست این نکته در اجراهای بعدی توسط سایر گروه ها مد نظر قرار گیرد که بازیگر نقش پاشا درشت هیکل تر و قوی تر بود و در انتخاب بازیگر می تواند برای گروه هایی که می خواهند این نمایشنامه را به صحنه ببرند میتواند مورد توجه قرار گیرد.
پاشا له شده بر زمین افتاده و احتمالا تنها کسی که از این مسابقه لذت نبرده نازیه اما اشتباه می کنید اولیور هم به خاطر محصول خوبی که حضور پاشا برایش فراهم کرده و تعهدی که به برند خودش دارد(که معمولا تو ما ایرانی ها کمه) کینگ را از مزرعه بیرون می کند!
جا دارد نگاهی به دو شخصیت مهم داستان سنبل و سزار بیندازیم ایندو در کنار اولیور برندگان بازی هستند چون سرشان هرگز به سلاخ سپرده نخواهد شد و البته سهم کمتری به نسبت اولیور می برند و سزار همیشه تکه استخوانی کمتر از انتظارش دریافت می کند.
صحنه ای که از نظرم شاهکار بود غذا خوردن اولیور بود هربار که اولیور چنگالش به مرغی که داشت می خورد اصابت می کرد صدای ناله مرغها به هوا می رفت آنها سرنوشت محتوم خود را می دیدند اما با همه اینها حرف های پاشا فقط دل نازی را به رفتن گرم می کند وقتی پاشا التماس سزار را می کند تا بگذارد نازی را در انفرادی اش ببیند وقتی سزار راضی می شود از لانه خودش تصویری سگ سفید و فانتزی در می آورد عشقی قدیمی که حالا دیگر نیست.
پایان نمایش کاملا سورئال است و من اجازه می خواهم برای حفظ جذابیت پایان نمایش را لو ندهم اما آنچیزی که از نمایش درک کردم این نمایش اگرچه به ظاهر از زبان مرغان یک مزرعه است اما روایتگر زندگی عادی ماست. آنها که رویا هایشان را می فروشند و انها که پای رویاها می جنگند هرگز سرنوشتی مشابه نخواهند یافت.
آخرین نکته مثبت نمایش عکس یادگاری بود که دوستان با حضار گرفتند و علی رغم همه خستگی با مخاطبان خود عکسی به یادگار گرفته شد که من شخصا امیدوارم این حرکت خوب در شب های دیگر ادامه داشته باشد چون از نظر علم بازاریابی تشکر از مشتری همیشه اثر مثبتی بر او و خریدهای بعدی اش خواهد گذاشت.
نمایشنامه عموزاده ای از نا کجا را نمایشنامه ای سرشار از خلاقیت با بازی هایی روان و باور پذیر دیدم وامیدوارم روزی عوامل این نمایشنامه را بر روی صحنه های بزرگتر ببینم.
امیر این را خواند
آزاده شفیعی، محمد رحمانی و Patrishiya این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید