من تو را دوست دارم تو دیگری را و دیگری دیگری را و همه ما تنهاییم !
من همیشه عادت دارم در نقد نویسی هایم اول سراغ پوستر نمایشنامه بروم پوستر نمایش با رنگهای آبی آسمانی و سفید فضایی یخ بسته در تهران تب کرده این روزهاست ! بعد از دیدن نمایش المانهای پوستر برایتان جان می گیرند طراحی پوستر اگر چه از داستان روایتی دارد اما ترجیح می دادم کمی پر المان تر می بود و در طراحی صحنه یا پوستر صندلی لهستانی یا در صحنه وجود داشت یا صندلی های پوستر همان صندلی های صحنه می بود ! طراحی اگرچه به نظرم جای پیشنهاداتی داشت اما هرگز طراحی ضعیفی هم نیست .
صحنه با ورود یک خانم به خانه ای که برای مادربزرگ همسرش ( دوست پسرش ) است آغاز می شود در صحنه ای بیش و کم رومانتیک البته جا داشت چند شمع در صحنه روشن می کردن ،طولی نمی کشد که گفتگوهای عاشقانه بدل به اولین چالش نمایش می شوند ،حضور ناگهانی باقی بازیگران ماجرای سورپرایز بودن یک تولد است این اولین چالش نمایشنامه که همواره مخاطب را با انواع این چالش ها روبرو می کند .
تمام بازیگران به غیر از آخرین بازیگری که وارد صحنه می شود مشتی جوانک هنری که آرزوی سوپر استار شدن در سر دارند در کنار پارتنر هایشان دارای شباهت ها و پر از تفاوت های بیشمارند . چسبی که تمام شخصیتهای مرد داستان ( به جز نفر آخر) به هم پیوند داده بود حضور در کلاسهای بازیگری بود ، اما وجوه افتراق و تفاوتهای دیگر داستان را خواهند ساخت. چون بازیگران همه به نوعی در حال بازی در نقشی که آنرا زندگی کردند ( عشاق سینه چاک هنر و سینما ) و تیم نوشتن توی تله مشاغلی که بازیگران تجربه اش ممکن است نکرده باشند نیافتاده بازیگران به شدت باور پذیر بازی می کردند .
شباهت خانمهای نمایش به هم این است که همه
... دیدن ادامه ››
به نوعی در بیرون مشغول فیلم بازی کردن در میزان علاقه به پارتنر و رابطه های او هستند اما همه کارکتر ها به جز نفر آخر ( او هم وقت نشد واکاوی شود ) عمیقا تنها هستند .
چه آنکه دانای کل است و چه آنکه شیرین عقل تنهایی عنان گسیخته ای دارند نبود هیچ شخصیت کامل و بی عیب و نقصی مانند جامعه واقعی انسانها و خالی بودن از ملودرام های مرسوم نقطه قوت و نبود تنفسی کوتاه که با موزیکی پر شود و یک بند افراد در میان چالشهای خود شناورند یک نقطه ضعف بزرگ است .در لحظاتی لازم بود موزیکی کمی به مخاطب فرصت فکر کردن می داد.
ملودرام نبودن نمایش باعث می شود که تقریبا همه شخصیت ها در لحظه ای رسوا خواهند شد و پرده ها می افتد چه کسی چرا آنجاست گاهی داستانی به شدت پیچیده و غم انگیز است
نمایش بی آنکه بخواهد مهمترین دیالوگش را تبدیل به جانمایه و درس اخلاقی می کند ((تو می دونستی خیانت بزرگترین ظلم بشریست؟)) دیدن این نمایش را به دوستان پیشنهاد می کنم .