نگاهی به دیوان تئاترال
دمیدن بر خاکستر قصهگویی منظوم ایرانی
نویسنده : هادی عیار
تئاتر «دیوان تئاترال» نمایشنامهای از محمود استاد محمد است که این روزها به کارگردانی و طراحی روزبه حسینی در تماشاخانه سنگلچ به روی صحنه
... دیدن ادامه ››
میرود. این نمایشنامه منظوم مرحوم استاد محمد یکی از نمایشنامههایی است که وی بر سبک و سیاق استادش بیژن مفید نوشته و فضای آن شبیه به شهر قصههای مفید است. استاد محمد اما در این نمایش نگاهی دگرگون به داستانهای عاشقانه ایرانی داشته است.
محوریت داستان دیوان تئاترال حکایت عاشقانه فرهاد و شیرین است، اما این بار استاد محمد از نگاهی دیگر به حکایات عاشقانه پرداخته است. استاد محمد در «دیوان تئاترال» در پی آن است که بگوید نباید حکایات عاشقانه همواره با فراق همراه باشد و چه اشکال دارد که یک حکایت عاشقانه برای ماندگاری در حافظه جمعی ادبیات با وصال همراه باشد.
قبل از هر سخنی درباره این اجرا باید یادآور شد که در زمانه آثار اجراشده بر اساس نمایشنامههای غربی یا تألیفهای ایرانی کپیبرداری شده از آثار غربی که فقط اسامی و احیانا برخی اسم مکانها در آن ایرانی است و اگر این موارد هم نبود میشد نمایشنامه آن را اثر نویسندهای مغولستانی یا پرتغالی معرفی کرد. متأسفانه آنچه که امروز فضای تئاتر ازآن اگرنه بیبهره شاید بتوان گفت کمبهره است، نمایشنامههایی نه با اسامی، بلکه با اتمسفر و فضای ایرانی است؛ البته هستند هنوز کارگردانهایی که ایرانی بودن آثارشان در اولویت قرار دارد، اما فضای غالب متأسفانه با آثار ترجمهشدهای است که فارغ از کیفیت اجرا باید پرسید لزوم اجرای چنین متنی در جامعه امروز چه میتواند باشد.
روزبه حسینی یکی از همان کارگردانهایی است که این نکته ظریف را مدنظر دارد و هنگامیکه به کارنامه او نگاهی میاندازیم، میتوان رگههای این حساسیت را در کارهای مختلف او که در «دیوان تئاترال» بسیار پررنگ است، مشاهده کرد. بیژن مفید و پس از او محمود استاد محمد شیوهای خاص را برای لحاظ کردن این اتمسفر ایرانی بودن آثار در پیشگرفتند و آن بهرهگیری از ادبیات منظوم ایرانی است. سهم مهمی از تاریخ ادبیات کشور یادگار داستانهای منظومی است که تا امروز پدیدآورندگان این آثار جزو قلههای ادبیات فارسی محسوب میشوند. از فردوسی و نظامی تا نیمای «افسانه».
نیما دریکی از نامههای خود اشاره میکند که میخواستم شعر را به موسیقی طبیعی زبان نزدیک کنم. یکی از ابزارهای مدنظر برای این کار، بهرهگیری از توان دیالوگ است. کاری به مسیر پیموده شده شعر معاصر فارسی و فاصله گرفتن آن از این پیشنهاد نیما در این نوشتار نداریم که آن خود بحثی مفصل است و استاد شفیعی کدکنی در «موسیقی شعر» بهتفصیل در خصوص آن سخن گفته، اما کوتاه کلام اینکه امروزه ادبیات نمایشی میتواند به این پیشنهاد نیما بهعنوان یک پیشنهاد جدی در حوزه تئاتر نگاه داشته باشد. توجه ای که نمونه آن را میتوان در «دیوان تئاترال» محمود استاد محمد مشاهده کرد.
گذشته از مبحث نمایشنامه این کار،
امانگاهی به اجرای روزبه حسینی از این نمایشنامه نشان میدهد که کارگردان تلاش داشته تا علاوه بر امانتداری متن اصلی، اجرای خود را از فضای امروز جامعه نیز بیبهره نکند. فضای اثر بهگونهای است که علاوه بر مواجهه مخاطب با یک حکایت اساطیری همچون فرهاد و شیرین با تمهیداتی در متن و اجرا همچون دست بردن در پایانبندی حکایت عشق فرهاد و نیز حضور همراستای موسیقی ایرانی و غربی در اجرا گویی، امروزی بودن روایت کارگردان و نمایشنامهنویس را نیز یادآور میشود.
حکایت، حکایت قحطی دریکی از قصبههای ایران است و پسازآن بستن آب روی رعیت از سوی ارباب. در این میان پهلوان به بول، عاشق دختری از اهالی قصبه میشود و مادر شرط ازدواج آنها را کندن سنگ حارای بیستون و باز کردن راهآب بر مردم آبادی قرار میدهد. به بول، برای اجرای این شرط به بیستون میرود و در آنجا روایتی دگرگون ازآنچه حکایت شیرین و فرهاد میخوانندش به گوشش میرسد. روایت، روایت بسیار روانی است؛ اما یکی از اشکالاتی که به اجرا وارد میشد این است که نخست ضرباهنگ اجرا، ضرباهنگ کندی است و نیاز به برخی حذفها و اضافه کردن مواردی از سوی کارگردان داشت تا ضرباهنگ اثر از دست نرود. این پیشنهاد ازآنجهت است که جنس روایت همچون بیشتر قصههای استاد محمد و حتی آثار بیژن مفید ریتم کندی دارد و کارگردان بایستی برای تبدیل این متن به اجرای نمایشی تمهیدی در نظر میگرفت.
نکته دیگری که وجود دارد در خصوص موسیقی اثر است. استفاده از سازهای ایرانی و غربی در بخشهای مختلف نمایش بهخوبی جایگذاری شده و این دو نوع موسیقی که موازی باهم داستان را پیش میبرند، هیچگاه اصطلاحا از کار بیرون نمیزند؛ اما آنچه شاید لازم بود بیشتر به آن دقت شود، تنظیم موسیقی بهگونهای بود که به حکایت بازیگران ضربه نزند. درواقع در بخشهایی از تئاتر موسیقی اجازه شنیده شدن حکایت را به مخاطب نمیدهد و این موضوع ممکن است روند داستان را از دست مخاطب خارج کند. صدای بلندتر موسیقی کار نسبت به دیالوگها یکی از دلایل این موضوع میتواند باشد.
نکته دیگر اما مربوط به اجرای بازیگران است. یکی از ملزومات اجرای نمایشنامههایی از جنس «دیوان تئاترال» به فرمی منظوم قدرت بیان بازیگران کار است. چنین اجرایی به بازیگرانی نیاز دارد که آنقدر در بیان خود قدرتمند باشند که جاذبههای موسیقی کار، موسیقی دیالوگها و احتمالا ریتم کند پیش رفتن داستان نتواند مخاطب را در میانه اجرا خسته کند. در این خصوص بازیگران این کار وضعیت همگنی نداشتند و برخی از آنها از پس این نقش دشوار بهخوبی برآمده بودند، اما در این میان برخی شخصیتها همچون شخصیت «ماه» یا «قاصدک» این توانایی را نداشتند و این موضوع سبب ضربه زدن بهکل اثر میشد، اما از وجوه برجسته اجرا میتوان به اجرای قطعات موسیقی و همخوانیهای بازیگران اشاره کرد. به نظر میرسد کارگردان روی این بخش تمرکز ویژهای داشته است. نکته مثبت دیگر کار اما استفاده از بازیگر-نوازنده در اجرای دیوان تئاترال بود. مسلما انتظار نمیرود که هر اجرایی ازایندست بتواند از بازیگر-نوازنده بهره ببرد؛ اما روزبه حسینی در این اجرا تلاش داشته تا جایی که ممکن است از این ویژگی بهره ببرد. لازم است یادآور شد استفاده از این ویژگی تیغ دو دمی است که همانقدر که میتواند در ارتباط با مخاطب تأثیرگذار باشد، اما عدم توانایی بازیگر در اجرای نقش به اثر ضربه بزند؛ اما در این اثر میبینیم که برخی از بازیگران بهخوبی از پس این نقش برآمدهاند؛ اما برخی از بازیگران در بخش بیان آنچنان که باید توانمند نبودند.
در پایان لازم است بار دیگر دست روزبه حسینی را به خاطر جرأت داشتن و رفتن سراغ نمایشنامه منظوم ایرانی -که این روزها خاکستری از آتش فروزان آن باقیمانده- به گرمی فشرد. خاکستری که با دیوان تئاترال دوباره نفسی بر آن دمیده شده تا بار دیگر به تئاتر ایران ظرفیتهای این بخش از ادبیات نمایشی منظوم را یادآور شود.