در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش دیوان تیاترال
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:37:04
۰۶ تا ۳۰ دی ۱۳۹۵
۱۸:۳۰  |  ۱ ساعت و ۵ دقیقه
بها: ۱۲,۰۰۰ تا ۲۵,۰۰۰ تومان
«مش ببول» در شرایط قحطی آب، عاشق «سرور» شده است. مهریه‌ی سرور آب قنات کوه بیستون است. ببول از سویی و «آفتاب» و «مهتاب» از سوی دیگر به رهنمود پهلوان به نمایندگی از مردم شهر هفت دروازه، به کوه بیستون می زنند و در آنجا فرهاد کوه کن را ملاقات می کنند...

همراه با مقامی خوانی و دوتارنوازی ِ روزبه مهر  در نقش پهلوان
کاری از گروه فیلم و تیاتر وَ ناگهان

اخبار

›› «دیوان تئاترال» پذیرای هنرمندان خواهد بود

مکان

پایین تر از میدان حسن آباد، ضلع جنوبی پارک شهر، خیابان بهشت، تماشاخانه سنگلج
تلفن:  ۵۵۶۳۰۸۷۱، ۵۵۶۲۵۴۴۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

نگاهی به دیوان تئاترال

دمیدن بر خاکستر قصه‌گویی منظوم ایرانی


نویسنده : هادی عیار

تئاتر «دیوان تئاترال» نمایشنامه‌ای از محمود استاد محمد است که این روزها به کارگردانی و طراحی روزبه حسینی در تماشاخانه سنگلچ به روی صحنه ... دیدن ادامه ›› می‌رود. این نمایشنامه منظوم مرحوم استاد محمد یکی از نمایشنامه‌هایی است که وی بر سبک و سیاق استادش بیژن مفید نوشته و فضای آن شبیه به شهر قصه‌های مفید است. استاد محمد اما در این نمایش نگاهی دگرگون به داستان‌های عاشقانه ایرانی داشته است.

محوریت داستان دیوان تئاترال حکایت عاشقانه فرهاد و شیرین است، اما این بار استاد محمد از نگاهی دیگر به حکایات عاشقانه پرداخته است. استاد محمد در «دیوان تئاترال» در پی آن است که بگوید نباید حکایات عاشقانه همواره با فراق همراه باشد و چه اشکال دارد که یک حکایت عاشقانه برای ماندگاری در حافظه جمعی ادبیات با وصال همراه باشد.
قبل از هر سخنی درباره این اجرا باید یادآور شد که در زمانه آثار اجراشده بر اساس نمایشنامه‌های غربی یا تألیف‌های ایرانی کپی‌برداری شده از آثار غربی که فقط اسامی و احیانا برخی اسم مکان‌ها در آن ایرانی است و اگر این موارد هم نبود می‌شد نمایشنامه آن را اثر نویسنده‌ای مغولستانی یا پرتغالی معرفی کرد. متأسفانه آنچه که امروز فضای تئاتر ازآن اگرنه بی‌بهره شاید بتوان گفت کم‌بهره است، نمایشنامه‌هایی نه با اسامی، بلکه با اتمسفر و فضای ایرانی است؛ البته هستند هنوز کارگردان‌هایی که ایرانی بودن آثارشان در اولویت قرار دارد، اما فضای غالب متأسفانه با آثار ترجمه‌شده‌ای است که فارغ از کیفیت اجرا باید پرسید لزوم اجرای چنین متنی در جامعه امروز چه می‌تواند باشد.
روزبه حسینی یکی از همان کارگردان‌هایی است که این نکته ظریف را مدنظر دارد و هنگامی‌که به کارنامه او نگاهی می‌اندازیم، می‌توان رگه‌های این حساسیت را در کارهای مختلف او که در «دیوان تئاترال» بسیار پررنگ است، مشاهده کرد. بیژن مفید و پس از او محمود استاد محمد شیوه‌ای خاص را برای لحاظ کردن این اتمسفر ایرانی بودن آثار در پیش‌گرفتند و آن بهره‌گیری از ادبیات منظوم ایرانی است. سهم مهمی از تاریخ ادبیات کشور یادگار داستان‌های منظومی است که تا امروز پدیدآورندگان این آثار جزو قله‌های ادبیات فارسی محسوب می‌شوند. از فردوسی و نظامی تا نیمای «افسانه».
نیما دریکی از نامه‌های خود اشاره می‌کند که می‌خواستم شعر را به موسیقی طبیعی زبان نزدیک کنم. یکی از ابزارهای مدنظر برای این کار، بهره‌گیری از توان دیالوگ است. کاری به مسیر پیموده شده شعر معاصر فارسی و فاصله گرفتن آن از این پیشنهاد نیما در این نوشتار نداریم که آن خود بحثی مفصل است و استاد شفیعی کدکنی در «موسیقی شعر» به‌تفصیل در خصوص آن سخن گفته، اما کوتاه کلام اینکه امروزه ادبیات نمایشی می‌تواند به این پیشنهاد نیما به‌عنوان یک پیشنهاد جدی در حوزه تئاتر نگاه داشته باشد. توجه ای که نمونه آن را می‌توان در «دیوان تئاترال» محمود استاد محمد مشاهده کرد.
گذشته از مبحث نمایشنامه این کار،
امانگاهی به اجرای روزبه حسینی از این نمایشنامه نشان می‌دهد که کارگردان تلاش داشته تا علاوه بر امانت‌داری متن اصلی، اجرای خود را از فضای امروز جامعه نیز بی‌بهره نکند. فضای اثر به‌گونه‌ای است که علاوه بر مواجهه مخاطب با یک حکایت اساطیری همچون فرهاد و شیرین با تمهیداتی در متن و اجرا همچون دست بردن در پایان‌بندی حکایت عشق فرهاد و نیز حضور هم‌راستای موسیقی ایرانی و غربی در اجرا گویی، امروزی بودن روایت کارگردان و نمایشنامه‌نویس را نیز یادآور می‌شود.
حکایت، حکایت قحطی دریکی از قصبه‌های ایران است و پس‌ازآن بستن آب روی رعیت از سوی ارباب. در این میان پهلوان به بول، عاشق دختری از اهالی قصبه می‌شود و مادر شرط ازدواج آنها را کندن سنگ حارای بیستون و باز کردن راه‌آب بر مردم آبادی قرار می‌دهد. به بول، برای اجرای این شرط به بیستون می‌رود و در آنجا روایتی دگرگون ازآنچه حکایت شیرین و فرهاد می‌خوانندش به گوشش می‌رسد. روایت، روایت بسیار روانی است؛ اما یکی از اشکالاتی که به اجرا وارد می‌شد این است که نخست ضرباهنگ اجرا، ضرباهنگ کندی است و نیاز به برخی حذف‌ها و اضافه کردن مواردی از سوی کارگردان داشت تا ضرباهنگ اثر از دست نرود. این پیشنهاد ازآن‌جهت است که جنس روایت همچون بیشتر قصه‌های استاد محمد و حتی آثار بیژن مفید ریتم کندی دارد و کارگردان بایستی برای تبدیل این متن به اجرای نمایشی تمهیدی در نظر می‌گرفت.
نکته دیگری که وجود دارد در خصوص موسیقی اثر است. استفاده از سازهای ایرانی و غربی در بخش‌های مختلف نمایش به‌خوبی جای‌گذاری شده و این دو نوع موسیقی که موازی باهم داستان را پیش می‌برند، هیچ‌گاه اصطلاحا از کار بیرون نمی‌زند؛ اما آنچه شاید لازم بود بیشتر به آن دقت شود، تنظیم موسیقی به‌گونه‌ای بود که به حکایت بازیگران ضربه نزند. درواقع در بخش‌هایی از تئاتر موسیقی اجازه شنیده شدن حکایت را به مخاطب نمی‌دهد و این موضوع ممکن است روند داستان را از دست مخاطب خارج کند. صدای بلندتر موسیقی کار نسبت به دیالوگ‌ها یکی از دلایل این موضوع می‌تواند باشد.
نکته دیگر اما مربوط به اجرای بازیگران است. یکی از ملزومات اجرای نمایشنامه‌هایی از جنس «دیوان تئاترال» به فرمی منظوم قدرت بیان بازیگران کار است. چنین اجرایی به بازیگرانی نیاز دارد که آن‌قدر در بیان خود قدرتمند باشند که جاذبه‌های موسیقی کار، موسیقی دیالوگ‌ها و احتمالا ریتم کند پیش رفتن داستان نتواند مخاطب را در میانه اجرا خسته کند. در این خصوص بازیگران این کار وضعیت همگنی نداشتند و برخی از آنها از پس این نقش دشوار به‌خوبی برآمده بودند، اما در این میان برخی شخصیت‌ها همچون شخصیت «ماه» یا «قاصدک» این توانایی را نداشتند و این موضوع سبب ضربه زدن به‌کل اثر می‌شد، اما از وجوه برجسته اجرا می‌توان به اجرای قطعات موسیقی و همخوانی‌های بازیگران اشاره کرد. به نظر می‌رسد کارگردان روی این بخش تمرکز ویژه‌ای داشته است. نکته مثبت دیگر کار اما استفاده از بازیگر-نوازنده در اجرای دیوان تئاترال بود. مسلما انتظار نمی‌رود که هر اجرایی ازاین‌دست بتواند از بازیگر-نوازنده بهره ببرد؛ اما روزبه حسینی در این اجرا تلاش داشته تا جایی که ممکن است از این ویژگی بهره ببرد. لازم است یادآور شد استفاده از این ویژگی تیغ دو دمی است که همان‌قدر که می‌تواند در ارتباط با مخاطب تأثیرگذار باشد، اما عدم توانایی بازیگر در اجرای نقش به اثر ضربه بزند؛ اما در این اثر می‌بینیم که برخی از بازیگران به‌خوبی از پس این نقش برآمده‌اند؛ اما برخی از بازیگران در بخش بیان آنچنان که باید توانمند نبودند.
در پایان لازم است بار دیگر دست روزبه حسینی را به خاطر جرأت داشتن و رفتن سراغ نمایشنامه منظوم ایرانی -که این روزها خاکستری از آتش فروزان آن باقی‌مانده- به گرمی فشرد. خاکستری که با دیوان تئاترال دوباره نفسی بر آن دمیده شده تا بار دیگر به تئاتر ایران ظرفیت‌های این بخش از ادبیات نمایشی منظوم را یادآور شود.
نگار بیکی این را خواند
مهرداد کیا و farhad riazi این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاهی به دیوان تئاترال

دمیدن بر خاکستر قصه‌گویی منظوم ایرانی

نویسنده : هادی عیار

تئاتر «دیوان تئاترال» نمایشنامه‌ای از محمود استاد محمد است که این روزها به کارگردانی و طراحی روزبه حسینی در تماشاخانه سنگلچ به روی صحنه می‌رود. این نمایشنامه منظوم مرحوم استاد محمد یکی از نمایشنامه‌هایی است که وی بر سبک و سیاق استادش بیژن مفید نوشته و فضای آن شبیه به شهر قصه‌های مفید است. استاد محمد اما در این نمایش نگاهی دگرگون به داستان‌های عاشقانه ایرانی داشته است.

محوریت داستان دیوان تئاترال حکایت عاشقانه فرهاد و شیرین است، ... دیدن ادامه ›› اما این بار استاد محمد از نگاهی دیگر به حکایات عاشقانه پرداخته است. استاد محمد در «دیوان تئاترال» در پی آن است که بگوید نباید حکایات عاشقانه همواره با فراق همراه باشد و چه اشکال دارد که یک حکایت عاشقانه برای ماندگاری در حافظه جمعی ادبیات با وصال همراه باشد.
قبل از هر سخنی درباره این اجرا باید یادآور شد که در زمانه آثار اجراشده بر اساس نمایشنامه‌های غربی یا تألیف‌های ایرانی کپی‌برداری شده از آثار غربی که فقط اسامی و احیانا برخی اسم مکان‌ها در آن ایرانی است و اگر این موارد هم نبود می‌شد نمایشنامه آن را اثر نویسنده‌ای مغولستانی یا پرتغالی معرفی کرد. متأسفانه آنچه که امروز فضای تئاتر ازآن اگرنه بی‌بهره شاید بتوان گفت کم‌بهره است، نمایشنامه‌هایی نه با اسامی، بلکه با اتمسفر و فضای ایرانی است؛ البته هستند هنوز کارگردان‌هایی که ایرانی بودن آثارشان در اولویت قرار دارد، اما فضای غالب متأسفانه با آثار ترجمه‌شده‌ای است که فارغ از کیفیت اجرا باید پرسید لزوم اجرای چنین متنی در جامعه امروز چه می‌تواند باشد.
روزبه حسینی یکی از همان کارگردان‌هایی است که این نکته ظریف را مدنظر دارد و هنگامی‌که به کارنامه او نگاهی می‌اندازیم، می‌توان رگه‌های این حساسیت را در کارهای مختلف او که در «دیوان تئاترال» بسیار پررنگ است، مشاهده کرد. بیژن مفید و پس از او محمود استاد محمد شیوه‌ای خاص را برای لحاظ کردن این اتمسفر ایرانی بودن آثار در پیش‌گرفتند و آن بهره‌گیری از ادبیات منظوم ایرانی است. سهم مهمی از تاریخ ادبیات کشور یادگار داستان‌های منظومی است که تا امروز پدیدآورندگان این آثار جزو قله‌های ادبیات فارسی محسوب می‌شوند. از فردوسی و نظامی تا نیمای «افسانه».
نیما دریکی از نامه‌های خود اشاره می‌کند که می‌خواستم شعر را به موسیقی طبیعی زبان نزدیک کنم. یکی از ابزارهای مدنظر برای این کار، بهره‌گیری از توان دیالوگ است. کاری به مسیر پیموده شده شعر معاصر فارسی و فاصله گرفتن آن از این پیشنهاد نیما در این نوشتار نداریم که آن خود بحثی مفصل است و استاد شفیعی کدکنی در «موسیقی شعر» به‌تفصیل در خصوص آن سخن گفته، اما کوتاه کلام اینکه امروزه ادبیات نمایشی می‌تواند به این پیشنهاد نیما به‌عنوان یک پیشنهاد جدی در حوزه تئاتر نگاه داشته باشد. توجه ای که نمونه آن را می‌توان در «دیوان تئاترال» محمود استاد محمد مشاهده کرد.
گذشته از مبحث نمایشنامه این کار،
امانگاهی به اجرای روزبه حسینی از این نمایشنامه نشان می‌دهد که کارگردان تلاش داشته تا علاوه بر امانت‌داری متن اصلی، اجرای خود را از فضای امروز جامعه نیز بی‌بهره نکند. فضای اثر به‌گونه‌ای است که علاوه بر مواجهه مخاطب با یک حکایت اساطیری همچون فرهاد و شیرین با تمهیداتی در متن و اجرا همچون دست بردن در پایان‌بندی حکایت عشق فرهاد و نیز حضور هم‌راستای موسیقی ایرانی و غربی در اجرا گویی، امروزی بودن روایت کارگردان و نمایشنامه‌نویس را نیز یادآور می‌شود.
حکایت، حکایت قحطی دریکی از قصبه‌های ایران است و پس‌ازآن بستن آب روی رعیت از سوی ارباب. در این میان پهلوان به بول، عاشق دختری از اهالی قصبه می‌شود و مادر شرط ازدواج آنها را کندن سنگ حارای بیستون و باز کردن راه‌آب بر مردم آبادی قرار می‌دهد. به بول، برای اجرای این شرط به بیستون می‌رود و در آنجا روایتی دگرگون ازآنچه حکایت شیرین و فرهاد می‌خوانندش به گوشش می‌رسد. روایت، روایت بسیار روانی است؛ اما یکی از اشکالاتی که به اجرا وارد می‌شد این است که نخست ضرباهنگ اجرا، ضرباهنگ کندی است و نیاز به برخی حذف‌ها و اضافه کردن مواردی از سوی کارگردان داشت تا ضرباهنگ اثر از دست نرود. این پیشنهاد ازآن‌جهت است که جنس روایت همچون بیشتر قصه‌های استاد محمد و حتی آثار بیژن مفید ریتم کندی دارد و کارگردان بایستی برای تبدیل این متن به اجرای نمایشی تمهیدی در نظر می‌گرفت.
نکته دیگری که وجود دارد در خصوص موسیقی اثر است. استفاده از سازهای ایرانی و غربی در بخش‌های مختلف نمایش به‌خوبی جای‌گذاری شده و این دو نوع موسیقی که موازی باهم داستان را پیش می‌برند، هیچ‌گاه اصطلاحا از کار بیرون نمی‌زند؛ اما آنچه شاید لازم بود بیشتر به آن دقت شود، تنظیم موسیقی به‌گونه‌ای بود که به حکایت بازیگران ضربه نزند. درواقع در بخش‌هایی از تئاتر موسیقی اجازه شنیده شدن حکایت را به مخاطب نمی‌دهد و این موضوع ممکن است روند داستان را از دست مخاطب خارج کند. صدای بلندتر موسیقی کار نسبت به دیالوگ‌ها یکی از دلایل این موضوع می‌تواند باشد.
نکته دیگر اما مربوط به اجرای بازیگران است. یکی از ملزومات اجرای نمایشنامه‌هایی از جنس «دیوان تئاترال» به فرمی منظوم قدرت بیان بازیگران کار است. چنین اجرایی به بازیگرانی نیاز دارد که آن‌قدر در بیان خود قدرتمند باشند که جاذبه‌های موسیقی کار، موسیقی دیالوگ‌ها و احتمالا ریتم کند پیش رفتن داستان نتواند مخاطب را در میانه اجرا خسته کند. در این خصوص بازیگران این کار وضعیت همگنی نداشتند و برخی از آنها از پس این نقش دشوار به‌خوبی برآمده بودند، اما در این میان برخی شخصیت‌ها همچون شخصیت «ماه» یا «قاصدک» این توانایی را نداشتند و این موضوع سبب ضربه زدن به‌کل اثر می‌شد، اما از وجوه برجسته اجرا می‌توان به اجرای قطعات موسیقی و همخوانی‌های بازیگران اشاره کرد. به نظر می‌رسد کارگردان روی این بخش تمرکز ویژه‌ای داشته است. نکته مثبت دیگر کار اما استفاده از بازیگر-نوازنده در اجرای دیوان تئاترال بود. مسلما انتظار نمی‌رود که هر اجرایی ازاین‌دست بتواند از بازیگر-نوازنده بهره ببرد؛ اما روزبه حسینی در این اجرا تلاش داشته تا جایی که ممکن است از این ویژگی بهره ببرد. لازم است یادآور شد استفاده از این ویژگی تیغ دو دمی است که همان‌قدر که می‌تواند در ارتباط با مخاطب تأثیرگذار باشد، اما عدم توانایی بازیگر در اجرای نقش به اثر ضربه بزند؛ اما در این اثر می‌بینیم که برخی از بازیگران به‌خوبی از پس این نقش برآمده‌اند؛ اما برخی از بازیگران در بخش بیان آنچنان که باید توانمند نبودند.
در پایان لازم است بار دیگر دست روزبه حسینی را به خاطر جرأت داشتن و رفتن سراغ نمایشنامه منظوم ایرانی -که این روزها خاکستری از آتش فروزان آن باقی‌مانده- به گرمی فشرد. خاکستری که با دیوان تئاترال دوباره نفسی بر آن دمیده شده تا بار دیگر به تئاتر ایران ظرفیت‌های این بخش از ادبیات نمایشی منظوم را یادآور شود.

http://www.nasle-farda.ir/newspaper/page/5308/10/68381/0
پرندیس این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

دیوان تئاترآل " زخمه ای بر تارِ عشق ؛ آرشه ای بر سیم ِ جان "

دیوان تئاترآل نمایشی ایرانی ست با الهام از شاخصه های ملی و بومی معطوف به عشق و توجه ویژه به ارزش آب وقنات و اسطوره های داستانی و خصائل ِانسانی ، راوی ِقصه ای که بی زیاده گویی و هجو نمایی مخاطب را بهمراه خود با گره های داستانی روبرو میکند.
کارگردان بی آنکه بخواهد با اشارات ِطنزگونه به ورطه ی لودگی و حتی نمایش های لاله زاری بیفتد ، با رعایت ِخطوط ِموتیف اصلی و طنز ِاندازه ، موقرانه در بستری از موسیقی ِقوی و شگفت انگیز ِتلفیقی ِسنتی و مدرن، چنان پیش میرود که عناصر ِکارکردی اجرا را، تبدیل به زنجیره ای میکند بهم پیوسته و مکمل که هرکدام نقشی اساسی و کلیدی را ایفا میکنند ..واین بهم پیوستگی ِکاملا درهم آمیخته و بجا در بازی ها ، طراحی حرکات بدن ، طراحی صحنه ،گریم و لباس، موسیقی ، نورپردازی و میزانس هابروی متن سوار و نتیجه ای قابل قبول میسازد
شخصیت ها در دیوان تئاترآل نقش ِهای کلی و بیشتر مفهومی وتعمیم پذیرندبی آنکه بخواهند تیپ و یا شخصیت مشخصی را تاکید کنند حتی آن بخشی که بشکل ... دیدن ادامه ›› سورئال و فانتزی عرضه میشود. کارگردان توانسته ست بخوبی تاثیر دراماتیک ِشخصیت هارا در کلیت داستان با تکیه بر خصائل انسانی ، جای دهد و از آن مناسباتی را بیرون بیاورد که حامل پیامی فراتر از روابط فی مابین شخصیت هاست ..
واین تعامل تاجایی پیش میرود که حتی افسانه ی عشق ِفرهاد و شیرین ، آشنازدایی میشود و حقیقتی را بازنمایی میکند که درنوع خود کلیشه شکنی و بیانی ست برای فروکاستن ِتعصبات ِسنتی و طبقاتی ِاجتماعی وحتی هویت بخشی جنسیتی در جامعه ی مورد نظر
نقش زنان در متن و اجرا ، چشمگیر ست و از آنان موقعیتی را به نمایش میگذارد که اقتدار ، ایده و خلاقیت ِذاتی اشان جلوه گرو تعیین کننده ست ..لطافت ،حس زنانگی وامید در زندگی ، نیروی محرکه ی حیات و اثربخشی ِفعالانه بخوبی در زنان نمایش مشهود ست ..
اما بی شک پررنگ ترین بخش ِ قابل ستایش دراجرا ،موسیقی آنست چه آن بخش مقام خوانی و دوتارنوازی ِروزبه مهر چه بخش ِموسیقی مدرن و الکترونیک با سرپرستی کاوه کاتب ونوازندگی و وکال آیداروزبهانه و ویلن نوازی ِمروارید مهر که با معاصرسازی ِآوازها وهارمونی ِریتم ، احساس خوشایندی را برای مخاطب رقم میزند
متن سراسر نظم و ریتمیک به قلم استاد محمودفقید و تسلط بازیگران در بیان نیز تحسین برانگیز ست
نمایش دیوان ِتئاترآل اجرایی شریف و حرفه ای ست که با کارگردانی روزبه حسینی ، نمایشی ایرانی اما امروزی را تقدیم ِعلاقمندان تئاتر ایرانی میکند که درنوع خود کم نظیرست
با آرزوی بهترین ها برای کارگردان ِخوب و گروه ِموفق شان ،امیدواریم به اجراهای آتی شان در آینده ای نزدیک..

نیلوفرثانی
16 دی 95
بسیار عالی ...
یکی از ارزشمندترین نکات در مورد این نمایش همانطور که تو دوست خوبم اشاره کردی دور ماندن اش از فروغلطیدن‌در ورطه ی لودگی های سخیفانه ی گاهی مبتلا به این گونه نمایشی است.
خوشحالم که می نویسی
۲۳ دی ۱۳۹۵
بس عالی .

نیلوفر جان ثانی عزیزم سپاس ها .

نمایش را دوست داشتم و

نقدتان را دوست تر.
۳۰ دی ۱۳۹۵
خانم ثانی گرامی ممکنه یه آدرس ایمیل یا راه ارتباط از خودتون لطف کنید؟
۰۴ اسفند ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید