حادثه در ویشی _ نگاهی به چیستیِ هستی
نمایش حادثه در ویشی هر چند به ظاهر، صدای قربانیان هولوکاست و نسل کشی یهودیان است؛ اما می توان آن را از دو منظر بررسی و تحلیل کرد؛
منظر اول _ منظر و دیدگاهی است که آرتور میلر در اغلب نمایشنامه هایش به آن توجه دارد و همان ""واقع گرایی"" در قالب سبکی ""رئالیستی"" است. واقع گرایی در خصوص اجتماع و مسایل پیرامون آن.
عده ای یهودی در مکانی مجهول الموقعیت به جرم یهودی بودن و در پی نژادپرستی نازی ها، بیخبر از آینده ای شوم زندانی شده اند و قرار است در کوره های آدم سوزی سر به نیست شوند. هرکدام از آنها سمبل و نمادی از یک قشر و نظام جامعه هستند که سرآمد و قشر غالب (طبق سنت و نگاه آرتور میلر) قشر و نظام سرمایه
... دیدن ادامه ››
داری است.
پیرمرد برقکار و زن خدمتکار نمادی از قشر کارگر و منفعل جامعه هستند که علیرغم مقاومت و اصرار بر یکپارچگی جماعت کارگر , در نهایت مغلوب میشوند.
نقاش آشفته و مضطرب نمادیست از قشر حزب باد و به اصطلاح نان به نرخ روز خور که این نگاه منفعلش را در نقاب شعارزده بیطرفی اش پنهان میکند.
زن هنرمند و بازیگر؛ نمادیست از قشر متظاهر که از حرف تا عملش دره ای عمیق فاصله است وعلیرغم شعارهای قدرتمندانه ای که سر میدهد, زودتر از آنچه در تصور بگنجد سر تسلیم فرود می آورد.
پیرمرد شاهزاده ای که نماد قدرت و نظام سرمایه دار است و هم اوست که در نهایت باقی و زنده می ماند.(نظام سرمایه داری همیشه زنده و پابرجاست.)
از این منظر، آرتور میلر سعی دارد به موازات طرح و معرفی اقشار مختلف جوامع در قالب نگاهی نژادپرستانه، به بیان و نقد ارزشها و ضدارزشهای انسانی و اخلاقی نیز بپردازد.
منظر دوم _ منظر و دیدگاهی فلسفی است که به نظر میرسد آرتور میلر اصالتاً همین دیدگاه را هدف و مقصد خود قرارداده و به چیستی و چرایی پیدایش و آفرینش و جبر یا اختیار انسان پرداخته است. دغدغه مندی این دیدگاه در دیالوگهای انتهایی نمایش به اوج میرسد و گویی قصد به چالش کشیدن ذهن مخاطب را نیز دارد؛آنجا که میگوید:
※ شما نقشی رو که براتون در نظر گرفتن رو بازی کنید؛ یک آدم ترسو و نا امید ← گویی با این جمله، آنچه از قدرت اختیار انسان وجود دارد در هاله ای از تردید و ابهام فرو میبرد و انسان را در زمره ""مجبورین"" دسته بندی میکند...
※ تو میگی انسان وجود داره؟ چطور انسان میتونه وجود داشته باشه تا وقتی این اسلحه تو دست منه؟ تا وقتی اختیار جون تو دست منه؟ ← این همان جمله ای است که در پی آن سوال و پرسش از اصالت ضرورت وجود انسان به ذهن متبادر میشود.
※این روزها اعتقاد داشتن مشکل شده، انسان بودن سخته... هیچوقت هیچ منطقی برای این همه درد و رنج پیدا نمیکنیم... ← به نظر میرسد اینها همان دغدغه های اصلی ذهنی آرتور میلر است که درباره مسئولیتپذیری انسان مدرن نسبت به جهان پیرامونش دارد و این حس و دغدغه را در جمله ای معروف بیان میکند:«ما همه در کشتارهای ویتنام، عراق، افغانستان و ... مسئولیم. ما سیاستمدارانی را به قدرت میرسانیم، به آنها مالیات میدهیم و سکوت میکنیم، پس دستمان به خون همه مظلومینی آلوده است که سیاستمداران ما آنان را به نابودی میکشند.»
پ.ن ۱: قطعاً بحث و بررسی از منظر فلسفی از عهده حقیر خارج است و با حضور اساتید گرانقدر و هنردوست تیوالی اجازه ورود را به خود نخواهم داد.
پ.ن۲ : نمایش را به جهت متن فوق العاده، بازیهای روان و حساب شده و پرکشش و طراحی صحنه جذاب بسیار دوست داشتم.