وی در ابتدا بسیار هیجان زده است اما پس از مدتی دچار بیماری میشود؛ مغزش، اطلاعات اشیاء دیده شده را مخابره نمیکند و او با وجود دید دقیق کاملا کور است.
مالی پس از این اتفاق کاملا افسرده و بیمار میشود. او که چهل سال در دنیای نابینایی زندگی کرده است، از این که از این دنیا مهاجرت کند واهمه دارد و پس از بهبود به خوبی درک میکند تمام دنیای زیبای نابینایی را که مختص به خود بوده را از دست داده است.