روز عقیم؛ حکایت زنانی از اینجا مانده و از آنجا رانده
فرناز حسنی ۱۳۹۶/۰۵/۲۱ فرهنگ و هنر سینما و تئاتر
این روزها در تئاتر باران، ماجرای سه زن در نمایش «روز عقیم» روایت میشود، ماجرای سه زن در دوران مبارزات انقلاب اسلامی، وقتی تغییراتی در جامعه در حال انجام است، ساواک فعالیتهایش را شدت داده و بخشهایی از شهر در حال تغییر است، تغییراتی مثل خراب کردن محلهای بدنام که مردان هوسران برای بهره گرفتن از زنان به آنجا مراجعه میکردند. قرار است چهرهی شهر از هرگونه بدی پاک شود اما انگار کسی کاری ندارد که این بدیها چطور تولید شدهاند و این زنان که به آنها لقبهای ناخوشایندی میدهند، چه شده که سر از اینجا درآوردهاند.
روز عقیم؛ حکایت زنانی از اینجا مانده و
... دیدن ادامه ››
از آنجا رانده
«شهر نو» یا «محله زاهدی» محلهای قدیمی در تهران بود که مجموعهای از میخانهها و روسپیخانهها در آن قرار گرفته بودند. این محله به «قلعه خاموشان» هم معروف بود و به زنان آن «ساکنان محله غم» هم میگفتند. قلعهی شهر نو در ابتدا توسط محمدعلی شاه قاجار و برای اسکان خانوادهی شاه ساخته شد اما بعد از دگرگونی در طول زمان، در اوایل حکومت رضاشاه پهلوی بخشهایی از آن که نیمه ویران بود بازسازی و مرکز زنان تنفروش تهران شد. حکومت هدف خود را از اجرای چنین تصمیمی کنترل تنفروشی در ایران اعلام کرد. رضاشاه به شهربانی دستور داد که تن فروشان را از تهران خارج کنند و در بیرون دروازهی قزوین در این محله اسکان دهند.
نمایش روز عقیم، حکایت این زنان است، سه زن تنفروش که حالا یکی باردار است و در مقابل کنایههایی که میشنود، اصرار دارد که پدر بچهای که در شکم دارد، مشخص است و حتما سراغ او و فرزندش میآید، زن دیگری که معتاد است و هرچند که اصرار دارد مواد مخدر را به صورت تفریحی مصرف میکند، اما خودش هم خوب میداند که کجای این راه قرار گرفته و زن دیگری که الکل را پاسخی برای همه سرخوردگیها و تحقیرها و نداشتهها و حسرتهایش انتخاب کرده است.
روز عقیم
در عین حال که در این نمایش، قرار است با زنانی به اصطلاح بدکاره مواجه شویم، اما در بطن داستان، با شنیدن حکایت زندگی هرکدامشان، مخاطب طوری با آنها همراه میشود که خودش را از مسند قضاوت پایین میآورد و به این فکر میکند که سهم جامعه در به اینجا رسیدن این زنان چقدر است، حکایت نوعی معصومیت از دست رفته، درست همان چیزی که کارگردان نمایش به آن اصرار دارد و با دیدن نمایش، به خوبی به مخاطب منتقل میشود.
حسین کیانی، کارگردان «روز عقیم» این نمایش را تقدیم کرده به معصومیتهایی که در آتش میسوزند. او دربارهی این نمایش توضیح داده است: «فیلم کوتاه و مستند «قلعه» ساخته کامران شیردل با این جمله آغاز میشود: «به معصومیتهایی که در آتش سوختند.» در حقیقت، کارگردان، فیلم تلخ و زهرآگین خود را به زنانی تقدیم میکند که فیلم، دربارهی زندگی سیاه و سراسر ناکام آنهاست. کاری که جز آن نمی توانست بکند همچنان که نمیتوانسته چهرهای خلاف واقع از زنان قربانی نشان دهد.
تلخی، تلخ است و سیاهی، سیاه. نه آن با هیچ شکری شیرین میشود و نه این با هیچ رنگی، سفید. و این یعنی لوث نکردن موضوع به هر قیمتی. نمیدانم روزگار عوض شده یا ما، ولی مگر این ما نیستیم که روزگار خودمان را میسازیم؟ مگر این ما نیستیم که میتوانیم روزگار یکدیگر را سیاه یا سفید کنیم؟ روزگاری که از خراب شدن آن مینالیم اما خودمان زخمه بر زخمهای آن میزنیم.
زنده یاد کاوه گلستان با عکسهای جاویدانش، بهرام بیضایی با فیلمنامههای «ندبه و آیینههای روبرو»، کامران شیردل با مستند قلعه، زکریا هاشمی با رمان طوطی، جمال میرصادقی با داستان بادها خبر از تغییر فصل میدهند و دکتر محمود زند مقدم با اثر محققانه و ارزشمند خود «شهر نو» راوی صادق و دغدغهمند سرگذشت غمبار زنان قربانی قلعهی زاهدی و قلعههای دیگر بودهاند. نمایش روز عقیم نیز میکوشد با بیان بخش دیگری از مصائب زنان قلعهنشین، یعنی همان معصومیتهایی که در آتش سوختند، چهرهای واقعنما از این زنان در یکی از مهمترین دگرگونیهای تاریخ ایران معاصر نشان دهد. نمایشی که شاید به ما هشدار دهد که معصومیتها همچنان دارند در آتش میسوزند، در آتش جهل و تعصب، خرافه و تبعیضهای ذهنی و تمامیتخواهی.»
روز عقیم
این هشداری است که به ما داده میشود، وقتی از دیدن نمایشی برمیگردیم که هم ما را خندانده و هم گریانده، هم لحظات سرشار از تاسف داشته و هم ترس و اندوه و جذابیت. رمز موفقیت «روز عقیم» در این است که کارگردان، از فضایی رئال – سورئال استفاده کرده و بنا به موقعیتهای مختلف، از ظرفیتهای هر دو سبک استفاده کرده است. جایی که این زنان قرار است به بیان مشکلات اجتماعی و نقد و اعتراض بپردازند، حقایق در فضایی رئالیستی و واقعگرایانه از زبان آنها بیان میشود و هنگامی که قرار است این نمایش، کارکرد نمایش و اثرگذار خودش را داشته باشد و با ایجاد فضایی وهمآلود، تاثیرگذاری بیشتری بر مخاطب بگذارد، ما را وارد فضایی تخیلی میکند.
درواقع این رفت و برگشت بین باورپذیری و باورناپذیری آنچه بر سر زنان نمایش «روز عقیم» میآید، همان چیزی است که در بسیاری از آثار این چنینی با آن مواجه نیستیم و همین باعث میشود یا صرفا در دام یک اثر مستند بدون جذابیتهای دراماتیک بیافتیم یا از سوی دیگر آنقدر کارکرد نمایشی، استعاری و نمادین داشته باشد که نتوانیم تطبیقی از نمایش با آنچه در پیرامونمان میگذرد احساس کنیم. اما اینجا هم در واقعیت و هم در خیال، سه زن را دیده و درک میکنیم که از چنگ هجومآوران میگریزند و به زیرزمین خانهای بزرگ در مرکز شهر پناه میبرند؛ زیرزمینی که چند مرد در طبقه بالای آن مشغول سلاخی کردن هستند.
این تئاتر تا پایان مرداد در مجموعهی تئاتر باران اجرا خواهد شد.