در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش سیم و سرمه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:15:36
امکان خرید پایان یافته
۰۸ تا ۲۰ مهر ۱۳۹۷
۱۸:۰۰ و ۲۰:۰۰  |  ۱ ساعت
بها: ۳۰,۰۰۰ تومان
روایتی شاعرانه عاشقانه از عشق، که در تاریکی این جهان گم شده است.

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

گزارش تصویری تیوال از نمایش سیم و سرمه / عکاس: سید ضیا الدین صفویان

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› روزبه حسینی با «سیم و سُرمه» پس از شش سال به تئاتر شهر باز می‌گردد

ویدیوها

آواها

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بیان نرمی از عشق حقیقی که آتشی است در جان انسان.سالها بود بی پرده این کلام رو نشنیده بودم.من لذت بردم.
فرزاد جعفریان این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روزنامه اعتماد
نگاهی به نمایش «سیم و سُرمه» به کارگردانی روزبه حسینی/سیدحسین رسولی

خاطره‌ها، عشق و سنت را ستایش می‌کنند.»

این روزها نمایش «سیم و سُرمه» به نویسندگی و کارگردانی روزبه حسینی در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفته است.

تمام آثار فکری و فرهنگی ایران در دوران معاصر -از مشروطه تا امروز- را می‌توان با توجه به سه گفتمان تحلیل کرد. یک، کشمکش استبداد و آزادی؛ ... دیدن ادامه ›› دو، تخاصم استقلال و وابستگی و سه، سنت و مدرنیته. آثار نمایشی نیز از این امر مستثنا نیست و شما به‌راحتی می‌توانید با توسل به نشانه‌شناسی لایه‌ای به لایه‌های زیرین آثار نمایشی بروید و این مفاهیم را جست‌وجو کنید. در نمایش «سیم و سُرمه» هم به خوبی می‌توانید ردپای کشاکش سنت و مدرنیته را پیدا کنید. نمایشی که به ستایش سنت در برابر مدرنیته می‌پردازد. در نمایشنامه روزبه حسینی سیلان اطلاعاتی از گذشته بر سر مخاطب خراب می‌شود. گذشته‌ای که در آن عشق و عاشقی امتیاز ویژه‌ای برای مردم به‌شمار می‌رفت. گذشته‌ای که سیاهان روی صحنه‌های «نمایش» یا «تیاتر» جولان می‌دادند؛ اهل موسیقی هم با واژه «مطرب» معرفی می‌شدند و نهاد خانواده ارج گذاشته می‌شد. کارگردان مفهوم جدایی سنت و مدرنیته را در میزانسن‌های خود هم وارد کرده است. گروه موسیقی سنتی در سمت چپ صحنه -از طرف تماشاگر- و گروه موسیقی پاپ مدرن در سمت راست صحنه نشسته‌اند و گاه و بی‌گاه شروع به نواختن و خواندن می‌کنند. بازیگران اصلی، میثم غنی‌زاده و سیما شکری هم به نوبت مونولوگ‌هایی را در برابر تماشاگر ایفا می‌کنند.



نشانه‌شناسی انتقادی و تفاوت‌های مفهومی

در گام نخست، در نشانه‌شناسی عناصر دراماتیک، باید به دوگانه مرد و زن اشاره کنیم. بازیگر مرد تلاش می‌کند بازی واقع‌گرایی داشته باشد ولی گاه و بی‌گاه بدون هیچ دلیل مشخصی زیر آواز می‌زند و از خاطرات خودش درباره عشق، پدر و سیاه‌ها و مطرب‌های تئاتر می‌گوید. او مدام هم می‌گوید که دانشجوی اخراجی رشته فلسفه است و بعد به موسیقی علاقه‌مند شده است. در واقع، با مردی رمانتیک طرف هستیم که عاشق زنی شده است و در تب و تاب این عشق سال‌ها سوخته است. اما، شخصیت زن که گاهی روی صحنه حاضر می‌شود و شخصیت فرعی ماجراست
به ندرت رفتار واقع‌گرانه‌ای دارد و مانند شخصیت‌های نمایش‌های اکسپرسیونیستی با حالت‌های غیرطبیعی راه می‌رود و حرف می‌زند. گویا او زنی اثیری از دنیایی خیالی است. تفاوت در بازنمایی زن و مرد روی صحنه بسیار به چشم می‌آید و این تفاوت‌های نمایشی را در انبوهی از نمایش‌های روی صحنه –به‌طور ویژه کارگردان‌های مرد- هم می‌بینیم. درواقع، نویسنده جهان را از نگاه مردانه‌ای می‌بیند و ستایش ویژه‌ای هم نثار این جهان می‌کند. در دوگانه سنت و مدرنیته هم با همین تفاوت‌ها روبه‌رو هستیم. گذشته مانند بهشتی برین است و زندگی معاصر مانند جهنمی آتشین. نویسنده سبک زندگی معاصر را هم به‌شدت آماج حملات خود قرار می‌دهد و آن را با زندگی معصوم و زیبای گذشته مقایسه می‌کند. مثلا شخصیت مرد، انواع و اقسام «پارتی‌های» امروز را مورد تمسخر قرار می‌دهد و از مراسم‌های گذشته تعریف می‌کند. او اخراجی بودنش از دانشگاه را هم لطفی برای خودش می‌داند و از همه مهم‌تر اینکه هنوز عنوان می‌کند که هنوز عاشق است. اما نکته جالب، دوری نویسنده و کارگردان از نگاه اجتماعی و طبقاتی است. در نگاه او تفاوت‌های فقیر و غنی، ارباب و برده، قدرت و مردم در گذشته مطرح نیست. او تلاش می‌کند این مفاهیم را دور بزند و در ستایش خود از سنت به هیچ عنوان به اختلافات طبقاتی اشاره‌ای نمی‌کند.



در ستایش مونولوگ موسیقایی

تئاتر این روزهای ایران پر از «مونولوگ» (تک‌گویی) و «مونودرام» (اجرای تک‌نفره) شده است. رشد سالن‌های خصوصی، حضور سلبریتی‌ها، ورود ستاره‌های پرمشغله و پرکار سینمایی، گرانی تولید تئاتر و هزار و یک مساله دیگر این امر را حادتر هم کرده است. شاید بیش از ۵۰درصد اجراهای نمایشی این روزها در زمره آثار مونولوگ‌ جای می‌گیرند. از آنجا که سنت مونولوگ‌نویسی در ایران پدیده جدیدی است؛ به‌شدت بیمار و بی‌کیفیت هم هست. اغلب کارگردان‌ها تلاش می‌کنند بازیگران سلبریتی زن را روی صحنه بیاورند تا با زیبایی و شهرت آنها نمایش خود را با کمترین اندیشه‌ و چالشی روی صحنه ببرند. نمایش «سیم و سُرمه» هم مونولوگ است ولی مونولوگی با کیفیت که از تئاتر چهره‌محور دوری کرده است. نویسنده تلاش کرده باتوجه به سنت ادبیات نمایشی آثار افرادی مانند محمود استاد محمد، بیژن مفید و بهرام بیضایی دست به خلق نمایش خود بزند. با این احوال روزبه حسینی به‌طور کلی از خلق موقعیت‌های دراماتیک و کشمکش‌های بیرونی غافل شده است. نمایش «سیم و سُرمه» مملو از کشمکش‌های ذهنی مردی عاشق است که برای تماشاگر خاطراتش را تعریف می‌کند. زبان او گاهی زبانی شاعرانه و ملودیک است و زمانی دیگر رئالیستی و انتقادی. با تمام این تفاسیر کمتر پیش آمده که مونولوگی موسیقایی را روی صحنه ببینیم. روزبه حسینی هم تلاش کرده ضعف‌های دراماتیک خود را با موسیقی و ترانه‌هایش پر کند و در این امر هم موفق عمل می‌کند. نمایش «سیم و سُرمه» در فرم به موسیقی و زبان شاعرانه و در محتوا به سنت و گذشته ادای دین می‌کند.



امر پیچاپیچ زبان دراماتیک

زبان نمایشی ایرانی عمر طولانی ندارد؛ تئاتر هم برای ایرانی‌ها وارداتی است. این نکته را باید پذیرفت و تلاش کرد اصول و فنون درام را به‌خوبی فرا گرفت. بنابراین، زبان نمایشی یکی از معضلات جدی آثار نمایشی ایرانی است. در میان نویسندگان ایرانی بهرام بیضایی بیشترین طرفدار و بیشترین دنباله‌رو و حتی بیشترین مخالف را دارد. بیضایی نمایشنامه‌ها و فیلمنامه‌هایی پر از جزئیات و لایه‌های پنهان نگاشته است؛ ولی در بیشتر مواقع زبان نمایشی او بر خلق موقعیت دراماتیک می‌چربد و این موضوع به ساختار کلی درام‌های او لطمه هم زده است. با این احوال، بیضایی با اندیشه پرقدرتی که در آثارش موج می‌زند این ضعف‌ها را در پشت پرده‌ پنهان می‌کند. این موضوع درباره دنباله‌روهای او سهمناک‌تر هم می‌شود. نویسندگانی مانند حسین کیانی و محمدامیر یاراحمدی هم که زبان متفاوتی از زبان رئالیستی معاصر را دنبال می‌کنند، تلاش می‌کنند در آثار خود علاوه بر خلق موقعیت‌های نمایشی به زبانی شسته و رفته دست یابند. مثلا کیانی در «روز عقیم» به‌خوبی موقعیت نمایشی پیچیده‌ای را انتخاب می‌کند که پیش‌بینی‌پذیر نیست. زبان ساده‌ای هم برای نوشتن انتخاب نکرده است. روزبه حسینی در «سیم و سُرمه» انواع ساختارهای زبانی را به کار می‌برد ولی در خلق موقعیت نمایشی توجهی به عناصر درام ندارد. مثلا نمایش او خالی از عناصر تعلیق، غافلگیری و کشمکش بیرونی است. «نقل خاطره» عنصر کلیدی نمایش «سیم و سُرمه» است که با دو بازیگر و چهار موزیسین روی صحنه روایت می‌شود.
رضا غیوری این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روزنامه شرق/همایون علی‌آبادی

نگاهی به نمایش سیم و سرمه
«تو بخوان مرغ چمن»

روزبــه حســینی بــا نمایش «ســیم و ســرمه»
عزلت گاهــی تلــخ و زهرآبــه برای دلنوشــته های
خویش در ســه کنج دنــج تاالر ســایه فراهم آورده
است. اجرا با کالم مقدس «انا الله و انا الیه راجعون»
شــروع و با همین ملکوک الکالم ... دیدن ادامه ›› به پایان می رســد.
حزن و تأثر در سرتاســر کار ســایه انداخته اســت.
موســیقی محزون، صدای صوت موسیقی دان کار و
در یک کالم مرثیه ای برای شب های آشنا
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
میزانســن ها، چینــش و چالش شــخصیت ها،
صدای خــوش خیال انگیز دختر جــوان و با حنجره
تغزلی اش و نیز فضاســازی کلی کار همه حکایت از
مرثیه های آشنای محیط خلوتگاهی برای در خویش
نشســتن و در خویش شکســتن دارد. روزبه می داند
که «بسی میســم» یا مرگ اندیشی دغدغه و وسوسه
بســیاری از هنرمندان بوده است، از تئاتر تا موسیقی
و تجسمی، فی الجمله پیشگویان فجأت خویش اند.
کار روزبه از دل برآمده و الجرم بر دل می نشــیند. در
پی ایرادهای نیش غولی و تک بال های ناقدانه نباشیم
و سودای دل پریشــان و ریش ریش روزبه را دریابیم
که دلبری کرده و بــا اجرائی که در آن تفاهم، تفهم
و تفهیم های دراماتیکی غوغا می کند، به حسن ظنی
زیبا فرامی خواند. به اعتقاد من کار موزیکالیته اجرای
نمایش ســخت زیبا و دلنشین است و به فرایند کلی
کار یاریگری های بســیار می کند. گیرم آن تب و تاب
طلوع توفنده اســماعیل خلج، این بزرگ اســطوره
دیالوگ نویســی و یگانه دورانی که دســتاوردهایش
هنــوز پس از ۴۰ ســال بر تئاتر ما ســایه انداخته، در
این اجرا نیز خود را یک ســر و گردن باالتر از کارهای
مشــابهش نمایش می دهد. تأثیر روزبه از آثار خلج
نه تقلید است، نه واگویی؛ بلکه تأثیر در ژرفا و عمق
و عصب آثار خلج اســت که روزگاری دستمایه تئاتر
این دیار بود. از «صغرا دالک و بابا شــیرعلی و احمد
آقا برســکو تا قمر در عقرب و جمعه کشی و گلدونه
خانــم» همگان بی لحظه ای مکث و درنگ از مفاخر
همیشــه ماندگار نمایــش ایران زمین اند که حالیا در
کار روزبه حســینی نیز خود را نشان می دهند. امعا و
احشــای متن را که بریزیم بیرون و آن را به اصطالح
«شــل و پل» کنیم، درمی یابیم که روزبه و اسماعیل
خلج چه ساده، چه به سادگی همدیگر را پیدا کرده اند
و در عصر عسرت هشت شبی در تئاتر سایه محصول
این مودت و دوستی را عرضه می کنند.
دیالوگ ها جدا خلج وار اســت و ما وقتی نســخه
بدل خوب مش رحیم را می شنویم یا یاد جمعه کشی
را بر خطه خطیر خاطره می رانیم، چه کیف آور است
و شــادی بخش، شــبی دیگر نه در ته کوچه کالنتری
یوســف آباد که در مکانت تاالر ســایه پارک دانشجو
شاهد ملتقای نمایشی این دو با یکدیگر هستیم.
متن سیم و سرمه سیری است غمگنانه در زندگی
مردی کــه آرام آرام می رود تا طعــم مرگ را با همه
وجود بچشد. از نظر ساختار دراماتیکی هیچ ترتیب و
آدابی نیست و صحنه آرایی فقط در خدمت موسیقی
کار است تا غم غریب غربت با صدای محزون مرد و
حنجره زخمی تغزل زن آدمــی را به فیض عظمای
هم اندیشی و همدلی برساند.
من هنگامی که کار را دیدم، با انبساط خاطر شاهد
پنجشنبه شــبی دلنواز در کارگاه نمایش بودم. تعداد
اندک تماشــاگران با صندلی ها و درس یک یک یادآور
روزگار رفته و رفتار بودند، چونان این ســخن دهخدا
که گفت: «یاد آر ز شمع مرده یاد آر».
نگران شــخصیت پردازی ها نیســتیم، هرکدام از
آدمیان متنی دارند شــاعرانه و سرشار از صنایع بدیع
ادب فارســی، می خوانند و تلنگری بر حساسیت های
تماشــاگر می زننــد و در ســایه می روند. در ســویی
سنت و تحریرهای موســیقی ایرانی و در سوی دیگر
گیتار اســپانیول کــه درهم آمیزی این هــر دو با هم
بسیار بر دل می نشــیند و صد البته روزبه می داند که
موســیقی باید در خدمت نمایش باشــد و از این روی
اجــازه نمی دهد که عنصر موســیقی تکــراری و در
ســایه بردن صحنه تئاتر بشود و این نکته ای است که
تنها یک تئاتری جوان و مســتعد درمی یابد که نامش
روزبه حسینی است.
شــعرها از موالنا است و آن حجم حجیم صدای
دســته جمعی کار که منادی شعر مالی روم است و
این بیت که: مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی/ تا در
آغوشش بگیرم تنگ و تنگ
با این بیت: به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/
گمان مبر که مرا حسرت جهان باشد
و خدای را که این کالم موالنا با حســن و حســب
نامه روزبه همخوان و همگام اســت: گرچه گلچین
نگذارد که گلی باز شــود/ تو بخوان مرغ چمن بلکه دلی باز شود.

همایون علی‌آبادی
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید