من این نمایش را امشب چهارشنبه 9 بهمن دیدم .
دیدن این نمایش را به نوعی اجبار انتخاب کردم . سالهاست کمدی را در تئاتر چیزی اعصاب خردکن ، مبتذل ، بی فایده و تکراری میبینم . تکرار سه باره جملات همراه با فریاد و تهاجمها و فریادهای مزخرف در آثاری که نام کمدی را یدک میکشند (حتی در کارهای افرادی مانند کوروش نریمانی ، داوود رشیدی ، سیامک صفری ، ...) همگی را تقلیدی افتضاح از ابتذالات موجود در تلویزیون ایران میدانم . اما درباره این نمایش جز تحسین چه میتوان گفت ؟
1- ارسطو در بوطیقا با نگاهی کلی نمایش را به دو حوزه منفک میکند : "تراژدی" که بیان فضیلت های انسان است و می ستایدش ، "کمدی" که بیانگر رذالت های انسان است و فاقد ارزش ادبی میداندش .
کمدی هنوز هم همین نشان را دارد : بیان بی پرده رذالتهای جامعه و نکوهش آنچه انسانیت ما را مدتهاست به سخره گرفته است . اینبار این ما هستیم که آنرا میبینیم ، به آن میخندیم و به این "بی تناسبی محض" خنده میکنیم . چه چیزی در یک جامعه توسعه نیافته ، دچار بحرانهای مادی و معنوی ، خمودگی ذهن ، اقتصاد پریشان ، سانسور ، ... بیش از "سیاست" انسانیت را سخره گرفته
... دیدن ادامه ››
است ؟!!!
2- کمدی نوعی "انتقام" است : انتقام انسان از وضعیتی فاقدارزش اما مسلط که جز در نمایش ، قدرت نقد آنرا نداریم . پس با خنده خود بر کمدی خود را خالی میکنیم و از وضع موجود انتقام میگیریم . در تعبیری غربی ، کمدی آنچه را که در مسیحیت ممنوع است (انتقام) امکانپذیر میکند و به نحوی عالی امکان نقد را برای روشنفکران به ارمغان می آورد ...
3- "استشمامات" کمدی است ، چرا که به معنی کامل "تعادل" را بر نمیتابد (کشیدن همدیگر ، رفتن روی صندلی و کشیده شدن به پایین ، خنده و عصبانیت توام ، دروغ مداوم به همدیگر ، ...) و "دلیل" را "علت" تفسیر میکند (فرار دماغ ، سانسور عمومی ، ...) و هر لحظه رذیلتهایی تازه را در برابر ما میگشاید .
نمایش شروعی "فارس"گونه دارد اما با ایجاد یک تعلیق عالی ، حرکت به سمت زوال را متوقف و "گروتسک" را آغاز میکند .
در وضعیت گروتسک است که کم کم نیتها برملا میشود ، آرامش اولیه به تعلیقی هولناک بدل میشود ، نمادهای اجتماعی وضع موجود در برابر یک رخداد مجبور به واکنش میشوند و اینجاست که ماهیت و مقصد واقعی خود را نشان میدهند ، و افسوس که هیچکدام جز شرارت (شرارت سیاسی ، جنسیتی ، اجتماعی ، علمی ، ...)چیزی از خود بروز نمیدهند .
4- صحنه نقدی است آرام بر همه آنچه "نیروهای اجتماعی" در جوامع پیشامدرن نامیده میشود : حکومت(شهردار) ، مذهب (پدر مقدس) ، قانون (قاضی) ، نظامیگری (بازرس) ، علم (دکتر) ، مطبوعات (خانم گزارشگر) و طبقه متوسط (مرد کافه چی) .
نمایش وضعیتی را به ما نشان میدهد که همه این منابع قدرت حاضر هستند اما "کنش اجتماعی" (مردم یا تماشاچیانی که مردم فرض شده اند) غایبند . وضعیتی که همه چیزش "هیچ بر هیچ" است : اصالت ، معنویت ، شجاعت ، دیانت ، همه و همه محصول کژاندیشی مستبدانه انسانهای رذل است و اکنون زمان آن رسیده تا در وضعیتی که ثبات ظاهری حاکم شده است (جشن صدمین سال استقلال - از چی؟) چیزی از وجود همین قدرتهای اجتماعی "هویت" پیدا کند ، هویتی خودخواسته نه هویتی قراردادی ، هویتی که ابتدا استقلالش جدی انگاشته نمیشود اما کم کم این هویت با تکرار و تکثیر خود در اجزای دیگر جامعه ، حضور خود را فریاد میزند (صحنه پایانی نمایش را به یاد آورید که دماغ همه گم شده است) و تنها در پایان نمایش است که میفهمیم طبقه متوسط مامن و پناهگاه این هویت جدید شده است و خودش "دماغ" است . در آغاز "بینی" فقط بخشی بی هویت و مهجور است (بازی زبانی که خانم گزارشگر درباره خودبینی خوشبینی و بینایی انجام میدهد عالی است) اما کم کم جدایی صورت میگیرد . این جدایش در ابتدا هویت بخش نیست و توام است با نفی هویت از سوی جامعه (غریبه که سالهاست سرگردان است ) اما از دل این نفی ، ذات جدیدی زاده میشود که اعلام موجودیت میکند .
5- نمایش از لحاظ محتوایی تکراری است . نمونه هایی از این ایده قبلا در آثار متعدد دیده شده است : کرگدن ، کوری ، مسخ ، ... . اما این اشکالی ندارد چرا که اکثر سوژه های نمایشی - چه کمدی و چه تراژدی- پیش از این بارها آزموده شده است و این فقط مختص به این متن نیست .
6- از لحاظ فرم ، نمایش بسیار هوشمندانه طراحی شده است : از موسیقی تا نور همه چیز در اوج بیانگری است . حتی با وجود ایرادهای متعدد سالن (که اصلا سالن مناسبی نیست) هیچ - تاکید میکنم هیچ- جمله ، صحنه و یا حتی میمیکی بی نشانه نیست . حتی سطحی ترین لودگی ها نشان از درک عمیق طراح نمایش بر مفاهیم و تسلط بالای بازیگران در انتقال آن به مخاطب دارد . شوخی ها هرگز ایده های تکراری و مبتذل صدا و سیمایی نیست (تکرار سه باره یک جمله بی ربط ، داد و بیداد بی معنا ، سرو کول هم پریدن ، مدل حرف زدن تکراری و چندش آور مهران مدیری ، ...) و لودگی ها همگی با هدف تلنگر زدن به ما طراحی شده است و نشانه ای از اوج سخافت وضعیت توصیفی نمایش است و به ما نشان میدهد که چگونه ممکن است بر اثر تلاش نامقدس این نیروهای اجتماعی ، "دماغ جدیدی" روی بدن ما "نصب" شود و از ما خواسته شود "نفس بکشیم و طراوت عطرهای بهاری را استشمام کنیم"!
7- اگر هدف کمدی در سطحی ترین شکل خود خنداندن باشد این نمایش به بهترین نحو موفق است و اگر هدف آن در زیربنایی ترین شکل خود ایجاد تامل در مخاطب است ، به جد این نمایش موفق تر از بسیاری کمدی هایی است که از کارگردانان بزرگ دیده ام . من شخصا در طول نمایش بی اختیار میخندیدم و بر این خنده خود شرمسار بودم چرا که (این را جدا عرض میکنم) در اوج خنده تلخی واقعه را درک میکردم اما قادر به کنترل هیچ کدام نبودم . مگر تراژدی روزمره زندگی اجتماعی ما در این سالها جز این ، کمدی دیگری را رغم زده است ؟ ...
اثر را بسیار پسندیدم (95 از 100)