96.06.03
برای گذر از دروازه راشامون باید دل را بسپاری به راوایان داستان و سخنانشان که هر کدام هایکوای بود (هایکو همون دوبیتی خودمونه ولی کوتاهتر ،با همان قدرت نفوذ و برندگی)
یک رونین (سامورایی طرد شده) و یک دلداده دلسپرده که جسم به دیگری داده ولی دل هنوز در گرو عشق قدیم دارد...
دوست عزیزی در وصف این نمایش گفته بود "یک عاشقانه آرام ...." آرام بودن عاشقانه را درک کرده بودم ولی اون نقطه های در پیش بیشتر منو کنجکاو کرده بود برای دیدن اجرا،
فضای اجرا همچون قدم زدن در مه غلیظ بود ، فقط میشد همان لحظه را دید هر حدسی برای بعدش بی شک احتمال خطایش بسیار بود ، دیالوگهای آهنگین و موزون هم فضا را عاشقانه کرده بود هم رمز آلود ، آهنگ اجرا آرام بود ولی آرام بودنش جزوی از هایکو بود ، هایکوهایی که در وصف جدایی بودند ، در وصف وصال بودند ، در وصف عشق بودند... عشق چه واژه غریبی است... عشق هرجا عمق پیدا کرد که دلداده و دلبر به خون فرو رفتند ،
تنها زمانی کوتاه کنار هم بودیم
و فهمیدیم که عشق
هزاران سال میپاید!
(احمد شاملو)
96.06.03
پ.ن.1: صحنه گردانان به زیبایی با
... دیدن ادامه ››
آهنگ خاص حرکاتشان جزوی از اجرا شده بودند ، انگار بیانگر سیاهی افکاری بودند که در اطراف ذهن این دو دلداده بود ، از آغاز بودند ،تا پایان ماندند.
پ.ن.2: شماره صندلی که بلیط آنرا داشتم یک فیلم بردار اشغال کرده بود !!!! و در اشغال ماند