سلام به همه
نمایش از چند جنبه نقطه قوت داشت؛ انتخاب متن، متن، انتخاب بازیگر، تنظیم هوشمندانه و با آرامش میزان و جزئیات کنشها و بازیگری.
نقاط قوتی که گویی از همان مرحله متن، به درستی، قرار بود عیان دیده نشوند.
روی صحنه فرآیندی در جریان بود که ما گمان میکردیم نمایش است،
همانطور که مرد سوم، دووال/ناصرنصیر، نیز در درون صحنه چنین گمانی داشت؛
گمانی که البته صراحتا و با بیانی تا حدودی سمبولیک در همان اوایل ورودش، ای بسا با نیت خیرخواهی، به او پوشانده شد.
همانطور که تماشاگر نیز
... دیدن ادامه ››
از وقتی با خرید بلیط برای دیدن این فرآیند توافق میکند، با چنین گمانی همراه میشود.
دووال، مسحور نمایشی که نبود شد، و باخت
و ما نیز جذب هنرنمایی نویسنده/دوست/مارتن/سلیمانی، بازیگر/فروشنده/دنی/تشکر و دامساز/خریدار/دووال/ناصرنصیر.
برد یا باخت «تماشاگران فهیم» نیز وابسته به هشیاری یا انتخابشان است؛ که از کدام لایه(ها) اتفاقات صحنه را ببینند.
---------------------------
صوفی نهاد دام و سَرِ حُقِّه، باز کرد
بنیادِ مکر با فلکِ حُقِّهباز کرد
بازیِ چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عَرضِ شعبده با اهلِ راز کرد
ای دل بیا که ما به پناهِ خدا رویم
زآنچ آستینِ کوته و دستِ دراز کرد
صنعت مَکُن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل درِ معنی فراز کرد
فردا که پیشگاهِ حقیقت شود پدید
شرمنده رَهرُوی، که عمل بر مجاز کرد
---------------------------
به عین عجب و تکبر نگه به خلق مکن
که دوستان خدا ممکناند در اوباش
به چشم کوته اغیار درنمیآیند
مثال چشمهٔ خورشید و دیدهٔ خفاش
کرم کنند و نبینند بر کسی منت
قفا خورند و نجویند با کسی پرخاش
کمال نفس خردمند نیکبخت آن است
که سر گران نکند بر قلندر قلاش
مقام صالح و فاجر هنوز پیدا نیست
نظر به حسن معادست نه به حسن معاش
اگر ز مغز حقیقت به پوست خرسندی
تو نیز جامهٔ ازرق بپوش و سر بتراش
چو دور دور تو باشد مراد خلق بده
چو دست دست تو باشد درون کس مخراش