«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
از پس کدام منظره یاب بیابم تو را که هیچ لنزی قدرت وضوحت را نداشت با چه سرعتی شکارت کنم!؟
از: خود
...نا گفته هایمان را در پس گفته هایمان پنهان کردیم
و در قلبمان انباشتیم
تا جایی که قلبمان از آن نا گفته هایمان شد
قلبمان شد از درد
شد از رنج...
و ناگفته هایمان هنوز ناگفته باقی است...
از: خود
...ردای بلند و پرچین ماه خاتون چند قدمی از خود او عقب تر بود باد نیز ردا را پس می کشید ولی او همچنان به جلو می رفت و کاری از پس ردای خم زده نیز بر نمی امد...
از: خود
... در این سراچه ی سرد صدایی نبود جز صدای رخساره ی لال... سالها بود که رخساره را هم صدایی نبود جز صدای قدم هایش...سراسر سرا را صدای سرود قدم های رخساره فرا گرفته بود که از هر صدایی رساتر ,سر زنده و سر سخت تر بود...
از: خود
...اینجا همه ی ما قاتل بودیم! مادرم ,خواهرم, خواهرم,خواهرم و بالاخره خود من.... خیلی وقت پیش حرفها را در سینه کشته بودیم. شاید به خاطر اینکه از حرفها می ترسیدیم دیگر هیچ کسی با هیچ کس حرف نمی زد و فقط صدای ابخران از داخل جعبه ی جادویی گوشه ی خانه می آمد. من هر روز شاهد قتل هایی بودم که در خانه رخ می داد...
از: خود
صدای بومپ بومپ تخریب ساختمان بغلی با صدای تاپ تاپ قدم هایم یکی شده بود فکر می کردم که چقدر سنگینم!!!
از: خود
خیلی وقت ها آرزو می کردم که ای کاش این جعبه ی جادویی گوشه ی خانه بمیرد شاید اگر صدای او نبود صداهای ما به یکدیگر می رسید و ما حرف می زدیم دردها بیرون می ریختند بعد همه با هم دردها و چرکها و کثافت های ناشی از آن را می شستیم، خانه تمیز می شد و زندگی حتما شیرین بود...
و آرزو می کردم که ای کاش خانه ی ما پنجره ای داشت پنجره را باز می کردیم نسیم بهاری جای نفس های سرد ما را خنک می ساخت روحمان تازه می شد.
و ای کاش مادر به جای دود سیگار برای ما چای می اورد!
و درخت توت همسایه را کاش قطع نمی کردند تا شاخه هایش بلند می شد آنقدر بلند که داخل خانه می امد و ما همه از توت درخت همسایه می خوردیم....
از: خود
شب ها تا صبح چراغ اتاق من روشن است و از دور صدای ضجه ی خنده هایم می اید...از بس دردها مرا غلغلکم دادند
همسایه ها مرا دیوانه ی خوش خنده می نامند...
از: خود