در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ابرشیر | درباره نمایش عشق سالهای وبا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:25:44
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
(((بوسه های تخیلی نقاشی در تاتر)))
"عشق سالهای وبا" یکی از غافلگیرکننده ترین طراحی های نمایشی در یکی دو سال اخیر است. زیبا، زنده، پویا ..
پوستر نمایش اثری از نقاش سمبولیسم اتریشی ،گوستاو کلیمت است و عنوان آن Ria Munk III می باشد .. دنیای نقاشی های کلیمت ، کلیدی است به رهیابی به بخشی از جهان این نمایش.
**
به نظرم طراحی های خلاق و زیبای نمایش با اولویت جان بخشیدن به عناصر سازنده ی نقاشی های کلیمت(رنگ ها،خطوط، گل ها و..)روی صحنه صورت گرفته تا بصری کردن بخشی از درون مایه های احتمالی رمان مارکز !
وجوه مشترکی نامشهود(خارج از این اتفاق نمایشی)وجود دارد که نقاشی های کلیمت و نوشته های مارکز را به هم متصل و مرتبط می کند و در عین حال تماشاگران نمایش با فقدان این عناصر مشترک بر روی صحنه رو به رو هستند...جهان های موازی غیرقابل اجرا اما از پیش ... دیدن ادامه ›› تخیل شده !!
یکی از تم های اصلی نقاشی کلیمت،ترسیم پیکر زنان و اروتیسم صریح و بی پرده بر بوم نقاشی بوده است..که انعکاس آن را با طراحی "نقوش ریتم دار و به کار گیری رنگ های پرکنتراست با مایه های گرم" شاهدیم.
در "عشق سالهای وبا" ی مارکز، نقش زن بسیار محوری و تعیین کننده است.عشق های آتشین، اروتیسم و تب آلودگی کارایبی به عنوان تاکیدی بر اصل لذت بردن از زندگی و تن خواهشی, استوار شده و کلیت رمان را شعله ور می سازد.
((عشق وبایی - وبای عشقی ))
عده ای می گویند عشق سالهای وبا ،"سانتیمانتالیسمی درباره ی قدرت پایداری عشق واقعی است"، اما در عین حال ،می توان اینطور هم از رمان استنتاج کردکه " عشق توامان یک بیماری کالبدی و احساسی است...همانطوری که وبا بیماری است ،عشق نیز بیماری است! "
در این نمایش،با توجه به نوع پرداخت شخصیت ها ، پوشش ،طراحی حرکات بدنی، میمیک ها و کشش های طراحی شده و کاربرد ابزارها و ...در روند کلی نمایش ، به نظر می رسد تاکید بر نوعی فرتوتی ،استقامت و تحمل ناخوشی از مفهوم عشق!مد نظر بوده است تا نمایش شوریدگی از یک عشق در طول نیم قرن که سرخوش و جسمانی باقی مانده است (البته با درنظرگرفتن تمام محدودیت های موجود در عدم توانایی ظهور یک عشق شورانگیز بر روی صحنه!)

((مهرپویا – آوازه خوانی جهانگرد ، کشتی سواران و باقی قضایا !))
صحنه،سکویی به رنگ فیروزه ای روشن است(رنگی که در تابلوهای کلیمت وجود دارد) که قرار است به فراخور مکان نمایش که بندری کنار دریای کاراییب است ،همزمان یک کشتی یا قایقی را نیز تداعی کند؛ بادبانهایی به رنگ طلایی، رنگ برجسته ی "دوره طلایی" کارهای گوستاو کلیمت، را یادآوری می کند.
نمایش شروعی پرسش برانگیز اما تاثیرگذار و قدرتمندی دارد ...با صدای آواز اندوهناک مهرپویا،که آهنگساز نوآور و تلفیقی متعلق به دهه 40 و50 خورشیدی است و سفرهای بسیاری به دور دنیا داشته ،شروع می شود در حالیکه تمام بازیگران نمایش با حرکت های طراحی شده منحصر به خود به صورت بسیار زیبایی بر روی کشتی فیروزه ای روی دریا غوطه ورند .
بازیگران حول این سکو به تعویض لباس و کلاه و..آماده سازی و صحنه سازی مشغول می شوند ..
به زعم من استفاده از ترفندهای آشنایی زدایی و فاصله گذاری و موارد تلفیقی دیگر ، که نمونه های فراوان آن را در نمایش های دیگر شاهد بودیم،به عنوان کلیشه های تکرارشونده ،ضربه ای جدی به ساحت نوآورانه ی نمایش وارد کرده است.
در کنار هم قرار گرفتن ، واحد پول تومان در آمریکای لاتین، صدای مهرپویا،تام ویتس، استراوینسکی، اشعار ایرانی و خروج بازیگران از روند روتین بازی (توضیح به تماشاگران درباره قبول نکردن نقشی و یا بردن نام واقعیشان در میانه اجرا) و...همگی در قالب ترکیب بندی پست مدرنیستی صورت می گیرد ؟ قصد کارگردان از آشنایی زدایی کردن، خلاقیت است؟ همه اینها ارتباط ارگانیکی با کلیت کار نمی گیرند و در القا و انتقال فضا و روح اثر گابریل گارسیا مارکز به مخاطب ناموفق عمل می کند..
دیالوگها بسیار حجیم است ..سالها پیش رمان مارکز را خوانده بودم اما سرعت و نحوه ی ادای دیالوگها توسط بازیگران به کندی یاد کارکترها و ماجراها را در ذهنم رنگی تر کرد..این مساله منجر به هرج و مرج شنیداری و کاهش میزان فهم داستان و در نتیجه کاهش لذت بردن مخاطبان از نمایش می شود و برای کسانی که رمان را نخوانده باشند که شاید کل اثر مبهم باقی بماند.
بیشتر بازیگران تسلط بسیار خوبی بر بدن وبیان و حرکاتشان روی صحنه دارند.
طراحی لباس های بازیگران زن و کلاه ها و کلاگیس ها و کفن ها ...بسیار درخشان و کاربردی است و به نوعی تداعی گر رنگ و طرح و .. در نقاشی های کلیمت .. رنگ اصلی ، رنگ صحنه، رنگ لباس فرمینا است که کل ماجرا حول او می گردد ... دستمریزاد به خانم سپیده شفیعی ..
***
چنانچه این نمایش در یک شرایط طبیعی اجرا می شد، تماشاگر شاهد "بوسه "*ی خاطره انگیز طلایی بین دو هنر نقاشی و تاتر بود. تلفیقی معنا ساز و هماهنگ بین المان های نقاشانه در هنر نمایش !
اکنون صرفا تخیل می کنیم!!!
_______
*بوسه، عنوان یکی از مشهورترین اثرهای گوستاو کلیمت می باشد.



جملات داخل " " از ویکی پدیا گرفته شده است.
۳۰ تیر ۱۳۹۴
خانم محمدی عزیز از لطف شما و حضور موثرتان در تیوال ممنونم.
۱۱ مرداد ۱۳۹۴
سلامت و پاینده باشید دوست ارجمندم :)
۱۱ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید