سلام
فریدون را از زمان نوجوانی می شناسم. آنجا که ما یعنی من و سیامک کوثری و علی ساعدپور سه دوست انجمن سینمان جوانی بودیم فریدون توسط سیامک با ما دوست شد.یک روز سیامک به من گفت که یک همکلاسی دارد به اسم فریدون که داستان های خوبی می نویسد و یک دفتر 60 برگی از نوشته های او را به من داد و از من خواست تا آن را بخوانم. و این شد که فریدون رفیق و یار ما شد.
فریدون ولایی قلمی توانا و فرم و شیوه خاصی داشت که هروقت آن را می خواندم کیف می کردم و تداعی صحنه های تاتر در ذهن من نقش می بست. گویا این بشر را برای ساختن شعر تئاتر خلق کرده اند، چنان با احساس و شیوا می نوشت که در معانی کلمات آن غرق می شدم و تصوراتش در ذهن من سینمایی می شد و تخیلاتش در مقابل چشمانم ظاهر می شدند.
فریدون روحیه عجیبی داشت کم حرف و محتجب، انگار در پرده های ابهام درونی اش مخفی باشد، در مقابل جامعه مراغه کوچک، خیال پرداز و خیال باف نبود اما در درون مغز تئاتریش، پروازهای خیالی والایی داشت، پسری معتدل، گرم و صمیمی و کمی نا امید از آینده بود، گرچه همین خصیصه تا آلان نیز با او همراه است : نا امید از آینده.
نمی خواهم فریدون را نقد کنم اما تئاتر فریدون درحقیقت نوعی تداعی خود اوست و هرچه که در خود فریدون نهفته باشد در تئاتر او نیز به چشم می خورد.
... دیدن ادامه ››
سلفی همچنان که خود واژه بیان می کند هرچیزی است که خودِ خود بر آن صحه می گذارد. مردمی که سایه های بادی خود را به عرش می رسانند بدست خود در فلاکتی بزرگ مستولی می شوند و بازیچه دست آنچه خود باد کرده اند. بازی سایه ها با نگاهی تقریبا نو و بسیار ساده اما پرمعنی، هم آورد مردان و زنان با سایه ها و نورها در شکلی سنجیده و هماهنگ، بازی آنطرف پرده ای و اینطرف پرده ای با دو دنیای قابل جدایش آدم ها و سایه ها، همه با انضمام اصوات و موسیقی آن دست بدست هم داده اند تا شیوه ای نوین و جسورانه به اجرای تئاتر سلفی ببخشند.
توصیه می کنم عاشقان تئاتر و هنرآموزان و دانش آموزان و دانشجویان این رشته از تئاتر سلفی دیدن کنند تا تجربه ای جدید با اجرای خوب و قابل ستایش فریدون ولایی بدست بیاورند.
ممنون
ناصر شیریزاده