در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال محمد مجللی | درباره نمایش ژپتو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:22:41
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در حضور یادداشت های بزرگان و عزیزانم، متن زیر به هیچ وجه نمایش رو نقد یا بررسی نمیکنه و تنها دلنوشته ای هست(حتی بی ربط) از حسی که من در انتهای دیدن نمایش داشتم.


بچه که بودم هیچ کارتونی از زیر دستم در نمی رفت(البته الآنم نمیره!). به محض منتشر شدن می خریدمشون و اونقدر می‌دیدمشون که سی دی خراب می شد و خداحافظ...
لذتی ناب و هیجانی کوتاه اما سزاوار
مادر معمولا درگیر کارهای خونه بود و کاری به کارم نداشت، تا اینکه یک روز با مقاومت عجیبش در برابر یه انیمیشن جدید روبرو شدم. پینوکیو ۳۰۰۰ جدیدترین کارتونی بود که با دوبله گلوری اومده بود و وسطای دیدنش مادر ابراز انزجار خودش رو از پینوکیوی جدید، که تو این روایت یه ربات بود، شروع کرد. برای مادر، پینوکیو فقط همون پینوکیوی چوبی بود که پولش رو از دست می ده، توسط نهنگ خورده میشه و در نهایت و پس از مصائب شگرف و مسیری شگفت، تبدیل به پسر بچه ... دیدن ادامه ›› ای معصوم میشه.
این مقدمه ی رو گفتم تا برسم به اینکه واکنش مادر به این نمایش چی می‌تونه باشه؟
داستانی که با خلاقیتی کم نظیر و روایتی بدیع داستان رو از زاویه ای کاملا متفاوت تعریف می‌کنه و مانند ممنتوی نولان، قراره برعکس داستانی رو بشنویم که به یاد میاریم، اونم با لبخندی تلخ بر گوشه ی لب در برابر تراژدی ای که حتی گفتن ازش تیغ تیز سانسور رو نزدیک گردن ما میکنه، نه پاپ
برگردیم به دنیای انیمیشین ها
تو همون بچگی بهترین انیمیشین زندگیم رو پیدا کردم، داستان اسباب بازی ها. ماجرای اسباب بازی هایی که زنده بودن و حرکت می کردن و برای سرنوشتشون می جنگیدن، اما چیزی مهمتر از خودشون هم براشون وجود داشت، زندگی و خوشبختی و سعادت بچه ای که عاشقانه دوستش داشتن و براشون از هر چیزی مهمتر بود، کسی که اسمش رو کف پاشون نوشته بودن و بهش عشق می ورزیدن، اونجا به اسم اندی و اینجا کارلو. بعد از دیدن ۴ قسمت از مجموعه و گذر سال ها، من در نهایت برای اندی و دوریش بغض کردم و خداحافظی ای پر از احساس داشتم و شگفتا که یک تیاتر فقط با مدت یک ساعت کاری که اون انیمیشین برای انجامش به سال ها زمان نیاز داشت رو انجام داد و من برای خداحافظی با کارلو هم احساساتی شدم و چه دردناک بود اون جیغ های بلند لعنتی، اونقدر بلند که بالاتر از فرکانس گوش ما بود و ما عاجز بودیم از شنیدنش. جیغ هایی دردناک اما لذت بخش، برای شروع مسیری جدید درد بهترین تطهیر کننده ی ماست.
من هیچوقت نه اندی و نه کارلو نبودم، شخصیت اصلی قصه دردسرهای زیادی داره، عروسک ها اما همیشه ترجیح من بودن و الگویی برای ادامه دادن، خوبی ای در پس پرده، فداکاری ای تا پای تقدیم کردن سرت برای زنده ماندن اندیشه ی پاک دیگری، ای مکمل های لعنتی جذاب...
برای پرده ی آخر به زمان حال بر می گردم، به واسطه ی موقعیت شغلی جدیدم اخیرا بیشتر از همیشه با قشر ضعیف جامعه برخورد داشتم و وای خدای من...
دنیا پر از کارلوهای کوچیک و بزرگ شده، اونقدر زیاد که عروسک کافی براشون وجود نداره و من هر شب نگرانم که کی قراره راز رو به کارلو بگه... امتحان نزدیکه، کاش کارلو آدم نمونه...
فرشته ی مهربون
ازت خواهش میکنم... کمکمون کن
کمکشون کن



نمایش ژپتو برای من، تلاشی برای ایستادن بود، هر چقدر سخت، دشوار و دردناک، وقتی تو اراده کنی، دوباره راه خواهی رفت



پ.ن۱: آقای بازیگری که زیر لباست اون تیشرت زرد رنگ رو پوشیدی، هر بار که روی صحنه بودی من از اون رنگ حس امید و اعتماد و مهربونی و مهمتر از همه آرامش رو می گرفتم، ممنون از همه تون ♥️
??♥️♥️♥️♥️??
ممنونم آقای مجللی برای انتقال این حس زیبا
۱۹ آبان ۱۴۰۰
محمد لهاک  
محمد خان مجللی سپاس از مهر حضورتون چقدر میچسبه خوندند کامنت شما سایه پر مهرتون مستدام❤️
ممنون از لطف شما جناب لهاک نازنین
۲۰ آبان ۱۴۰۰
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
چشم ???
۲۰ آبان ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید