اولین اجرای این سفر. شیطونی.
#دربارهاش_مینویسم
اجرای درست. متن سیال و روان، صحنه جذاب. بازیهای منظم و تمیز. دیالوگهای مرتب و مریض. خونسردی وحشیانهی شخصیتهای کوشکی و استیصال ساری در قصه و آدمهای ضعیف و به ظاهر زرنگ با یک داستان جنایی -که بیاهمیتترین بخش ماجراست- تعلیق لذتبخشی میسازد که با خونبارشدن قصه حس پنهان مازوخیستی مخاطب را تحریک میکند (مثال همیشگی کندن زخم، یا ور رفتن با جوش چرکی) گرچه در این شیوهی اجرایی و این تم نمایش دلیلی هم برای گشتن دنبال هدف و مفهوم و پیام نیست، اما زیر آن زخم و جوش عفونت اجتماعیست که میزند بالا. یک کمدی فانتزی اجتماعی سیاه شدید!
طنز خاص مهدی کوشکی را از «باد شیشهها را میلرزاند» تا «دکلره» در این سالها به دقت دنبال کردهام (در مقام نویسنده). جذاب و هوشمند. میرود در عمق شهر سراغ اقشاری که در درام ایرانی جایی نداشتهاند میکشدشان بیرون و چنان ساده و صمیمی و زیرپوستی دست میگذارد روی نقاط معمولی اما حساس زندگیشان که همذاتپنداری اولین کاری است که مخاطب میکند پیش از متاثر یا
... دیدن ادامه ››
متنبه شدن.
سپس لایه لایه نقاب میدرد و میرود پس و پشت زندگی در ظاهر #لاکچری شان، کثافت و جنایت میکشد بیرون میگذارد پیش چشم ما.
بازی دریا یاسری در نقش ضبط ماشین و تلفن و «دنسر» روی سقف ماشین قاتلین، خندهدار و عجیب است. خیلی عجیب. چیزی که قرار است باشد. و درست است!
تعریف بازی شهروز دل افکار را این سالها شنیدهبودم ولی کاری از او ندیده بودم. کاملا حرفهای روان بود و باور پذیر و صمیمی.
و البته دختر رپر (الهام جدی) که در حین نمایش فکر میکردم نقشی اضافی است. اما بعد از مرور کار دیدم چقدر به معذب شدن تماشاگر، سرخ کردن فضا و گروتسگ کردن درام کمک ویژه کردهاست. نقش دکتر، بازی بازیگر/تماشاگر کوتاه، بجا و مفید است که توضیح بیشتر شوخیاش را لو میدهد.
خود کوشکی هم که بعید میدانم کس دیگری بتواند نقش اصلی متنهایش را بازی کند، همان نمایشنامه نویس قاتلی است که چند سال دیگر عکسش را توی روزنامهها خواهیم دید. بس که باور پذیر، خونسرد، مسلط و مریض بازی میکند.
استفاده از اینفوگرافی پروجکشن برای صحنهسازی (که به صورت موازی، با گرافیک خلاق هوشمندانه طنز داستان را دو چندان میکرد) کافی و کمک کنندهاست البته شاید میتوانست با مپینگ بهتری انجام شود که خیلی از لحاظ فرمال جدا نیفتد در این صحنه مینیمال.
فرم کار برای من قابل قبول و لذتبخش است اما در مورد داستان باید بار دیگر نمایش را دید و کاربرد آموزشی/ اصلاحگری غیر مستقیم اثر را نیز بررسی کرد. آونگ این شکل تئاتر بین سرگرمی صرف و تئاتر در خدمت جامعه در نوسان است.
آیا {یک} در بستر خشونتزده و از بن فاسد جامعه ما (که مخاطب «عام» امروزیاش تئاتر را ابزار نقد اجتماعی نمیشناسد)، چنین آثاری ( با حجم قابل توجهی از خشونت، زن ستیزی، سکسیسم، طغیانگری، سودجویی، بیمسولیتی) در قالب شتابدهنده ( به ته دره) عمل میکنند یا نه، {دو} اینها عناصر کمک-هشداردهندهای هستند که سیلیزنان در گوش مخاطب یادآوری میکنند در میدان صنعتها قتلها اتفاق میافتد و فیلمها گرفتهمیشود و استوریها پدید میآید؟ (جواب این سوالها را هنوز کامل نمیدانم گرچه نظرم به دومی نزدیکتر است تا اینجا. و شاید در یادداشتی کامل تر به آن بعد متن بپردازم)
مجموعا حساسیتزدایی از تباهی موجود در جامعه، آفت این شکل آثار است که اگر در تناسب با جنس مخاطب و بستر نباشد راه رفتن روی لبه تیغ است. (شاید محدود کردن مخاطب و فیلترکردنشان راه حل این مشکل است که این روزها رویش کار میکنم و در این سلسله یادداشتها و در اجرای جدیدم بهاش خواهم پرداخت).
صد البته بهتر است منتقدان و جامعهشناسان نیز این تئاتر را ببیند و و دربارهاش بیشتر بنویسند.
(من در این متن منتقد نیستم و این صرفا یک یادداشت شخصی است.)
@nimadehghani7
#دربارهاش_مینویسم