پرسه میزد رفتنت را کوچههای آشنا
شهر لرزان زیرپایت ای عبور بیقرار
پابهپای کوچهها هرسو دویدم در پِیات
دورباطل میزنم تا انتهای کوچهها
غربتم راچون خریده سنگفرش کوچهها
حسرتی بامن نشسته در محل انتظار
راه را روشن نموده در مسیر رفتنت
برق چشم مردعاجز دوره گردسوگوار
موج بیجان میشوم در ساحل ابروی
... دیدن ادامه ››
تو
قطرهیی افتاده از دریای چشمانی خمار
تو خدای شبنمی یا خالق لبخند گل
لطف تو باران شده بر چتر سرخ لالهزار
فال حافظ را گشودم قرعه آمد لن تَرئ
لایق دیدار گل هرگز نگردد چشم خار
هرکجا باشی دعایی گویمت از عمق جان
شادیت پاینده بادا ای عزیز غمگُسار
#محمدرضا_حیدری