در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال شاهین نصیری | درباره نمایش جشنواره اجراهای تک نفره تیوال
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:36:03
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
روز سوم جشنواره

1. متاسفم که اجرا های دیروز رو از دست دادم. متاسفم که نتونستم برای اختتامیه بمونم و کاری برام پیش اومد و از اون گذشته متاسفم که روز آخر از روز اول خالی تر بود. واقعا بر این باورم که وقت گذاشتن برای اجرای چند نفر نیروی تازه نفس در تئاتر شاید برای برخی از ما ها وقت تلف کردن به حساب میاد. اجرا های بد از گروه های حرفه ای رو با اشتیاق میریم و بچه های خود تیوال رو حمایت نمی کنیم. به هر حال اولین دوره بود و امیدوارم آخرین دوره نباشه. این جشنواره می تونه چهره های خوبی رو به تئاتر کشور معرفی کنه. نباید اجازه بدیم تیوال در حد یک سایت خرید بلیط و تخفیف به چشم بیاد. تیوال باید اعتبار خودش رو به عنوان فضایی برای معرفی با استعداد های تئاتری به دست بیاره و این جشنواره ها و فعالیت ها قدم اول این کار خواهد بود.
2. و هم چنان در تیوال اعتماد حرف اول رو می زنه! امروز برای تماشای کار رفتم و درست وقت شروع کار رسیدم. خواستم شماره پیگیری خودم رو بگم ولی دوست مسئول مون گفت مشکلی نیست بفرمایید من شما رو خاطرم هست و میشناسم :) خوشحالم که تازگی ها قیافه م تبدیل به کد پیگیری شده :)
3. اجرای اول (مادر با من حرف بزن) داستان تازه ای نداشت. خانم دهکردی به دنبال یک قصه ی امتحان پس داده برای یک موقعیت فردی رفته و ریسک نکرده. پایان کار هم قابل پیش بینی بود و مطمئن بودم که پرده ی روی تشک کنار خواهد رفت. به طور کلی داستان کار من رو جذب نکرد. ضمن این که به لحاظ منطقی هم سوالاتی ... دیدن ادامه ›› در ذهن مخاطب ایجاد می شد. این که مادر چهل ساله شده، ما نمی دونیم چه مدت در کما بوده، و الان دختر چند ساله است، اما علت کما تصادف بوده اون هم در حالی که دختر به هنگام قبولی در دانشگاه پشت فرمون نشسته. دختر در حین تصادف باید هجده تا بیست ساله باشه. حالا اگه فرض کنیم مدت زیادی هم از تصادف نگذشته باشه دختر الان هم بیست ساله است. نهایت این که مادر در 15 سالگی عروسی کرده باشه، در سی و پنج سالگی دخترش بیست ساله بوده و دختر پنج یا نهایت 7 سال از مادر در حال کما پرستاری کرده. یعنی ما با دختری بین بیست تا بیست و هفت ساله طرفیم که فیزیک خانم سلیمانی در این نمایش سن بیشتری رو نشون میده. حداقل به نظر من این طور اومد که نویسنده میخواست بر چهل سالگی به عنوان یک سن ویژه، به عنوان نمادی از بلوغ و شکفتگی و پروانگی شخصیتش استفاده کنه. به طور کلی استفاده از نماد هایی تا این اندازه عریان رو نمی پسندم به خصوص این که بستر لازم برای باور پذیریش وجود نداشته باشه. بازی خانم سلیمانی رو پسندیدم و ایشون تلاش خودشون رو انجام دادند اما مسائلی باعث شد تمرکز ایشون بر هم بخوره. صدای ساختمان سازی مجاور که کاملا در سالن شنیده می شد، عدم توازن صدای موزیک و دیالوگ گویی ایشون، که فرمودند همین امروز به کار اضافه شده و طبیعی بود که کمی شتاب زده اضافه شده باشه و ایشون تن صداشون رو با موزیک هماهنگ نکردند و در بعضی جا ها صداشون کاملا تحت تاثیر موزیک قرار می گرفت و نامفهوم می شد. ضمن این که ایشون در لحظه ای که ساعت رومیزی از دستشون می افتاد می تونستند به صورت بداهه حتی با یک واکنش بدنی ساده نسبت به این مساله واکنش نشون بدن. این که ساعت از دست بیفته و بازیگر بی توجه کارش رو ادامه بده توجیه پذیر نیست مگر این که بخواهیم بگیم کاراکتر ما تحت اضطراب این ساعت رو انداخته و به همین دلیل بهش بی توجه بوده که در این بازی این طور نبود. در مجموع خیلی کار رو نپسندیدم اما معتقدم براش زحمت کشیده شده. از گروه نمایشی ممنونم.
4. اجرای دوم و آخر (رقص در رویا) یه اجرای کاملا نماد گرا، و به نوعی اجرای فرم بود که به نظرم به رغم نداشتن دیالوگ خوب مفهوم خودش رو رسوند. نمیگم بازی آقای سیاه رستمی کامل بود ولی یکی از بهترین اجرا ها بین این چهار اجرایی بود که دیدم. البته شروع خسته کننده ای داشت و ریتم اجرای فرم ها یکدست نبود. روایت اول و آخر روی کار نشسته بود و معقول بود اما موسیقی به خاطر بعضی ناهماهنگی ها به ویژه در پارت آخر از اجرا جا موند و خیلی غیر مترقبه شروع شد که این کمی روی تمرکز بازیگر هم تاثیر گذار بود. به نظرم حداقل یکی دو تا موسیقی با تم های دیگه هم میشد به کار اضافه بشه. در مجموع از این اجرا خیلی راضی بودم.

دست آخر این که امیدوارم این حرکت تداوم پیدا کنه، تیوالی ها بیشتر و بیشتر این جشنواره رو جدی بگیرند و حضور گرم تری در این برنامه ها داشته باشند. ممنون بابت لحظات خوبی که با من قسمت کردید.
محمد عمروابادی (mohammad)
سپاس از همراهی ارزشمند شما.
۱۷ اسفند ۱۳۹۲
سلامت باشید جناب عمرو آبادی
۱۸ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
1. امروز یه اتفاق عجیب و غریب برای من افتاد. البته می پذیرم که این مساله نود درصد تقصیر خودم بود ولی میخوام موضوع رو مطرح کنم که دوستان دیگه در آینده دچار اشتباه نشن! من یه ربع به سه به تماشاخانه ی استاد مشایخی رفتم و دیدم به شدت فضا سوت و کوره! کلی ناراحت شدم که جشنواره ی تیوال چرا مورد استقبال قرار نگرفته! از مدیریت سوال کردم و ایشون به کل از این جشنواره اظهار بی خبری کرد! تو دلم به این مدیر ناآگاه می خندیدم و تاسف می خوردم (امیدوارم حلالم کنند) :) که دست آخر ایشون با چند تا سوال کشف کرد که اساسا من اشتباه اومدم! دوستان یه بار برای همیشه دقت داشته باشید: در تهران دو تماشاخانه با نام استاد جمشید مشایخی وجود داره. یکی در میرداماد و دیگری در تقاطع ولی عصر و انقلاب. وقتی در تیوال می بینید محل اجرا تماشاخانه ی استاد مشایخی ذکر شده حتما به آدرسش دقت کنید. به دلیل همین اشتباه اجرای اول (زمستان زندگی) رو از دست دادم
2. اجرای دوم (نزدیک تر) به نظرم یه ایراداتی داشت البته این ایرادات رو در حد فهم و سواد خودم عرض می کنم. بازیگر آقای جنت مکان خودشون نویسنده ی متن هستند و حتما بهتر از من اوج و فرود های متن خودشون رو تشخیص میدن اما این اوج و فرود ها نه در بازی، نه در صدا و نه در تکیه گذاری ها مشهود نبود. حداقل برای خود من دو سه بار پرش ذهنی به وجود اومد و نتونستم داستان و روند دیالوگ ها رو دنبال کنم. طرح داستان خوب بود. داستان حرف برای گفتن داشت و توصیفات، فضا سازی و پرداخت در متن به صورت کامل و کافی وجود داشت اما با توجه به اجرا حس می کنم این داستان بیشتر ظرفیت تبدیل به یک داستان کوتاه رو داشت نه یک نمایشنامه. روند روایی و دقت در جزئیات کار بیشتر من رو به یاد جیمز جویس و سبک خاص داستان کوتاه های او می انداخت. به هر ترتیب ممنون از خانم کیانی و آقای جنت مکان
3. اما اجرای سوم (و حوض کوچک خانه ما) به معنای واقعی کلمه منو با خودش همراه کرد. خانم تقوی به عنوان همه کاره ی این نمایش یک اجرای عالی داشتند. ... دیدن ادامه ›› البته من به شخصه احساس می کنم صورت ایشون در انتقال حس غم به اندازه ی انتقال حس شادی عمل نمی کنه ولی چندین و چند نقش رو به زیبایی و با توانایی بی نظیری بازی کردند. استفاده از یکی از شعر های محبوب من (علی کوچیکه از فروغ فرخزاد) و روایت از زبان مادر علی گرچه اصلا با برداشت و دریافت من از اون شعر همخوان نیست و به لحاظ معنایی اصلا دیدگاه خانم تقوی رو دوست ندارم اما چون کلیت نمایش خوب از آب در اومده و این که لزوما همه نباید مثل من فکر کنند این مساله رو به عنوان یک عیب در نظر نمی گیرم. افکت و موسیقی صوتی هم خوب بود فقط یکی دو جای دیگه هم می تونست استفاده بشه که به ارزش کار می افزود. در کل خوشحال شدم که با بازیگر توانایی مثل ایشون آشنا شدم امیدوارم در آینده با انتخاب های درست به یک بازیگر خوب و توانا در کشور تبدیل بشوند.

این دشت ما از روز اول. متاسفانه اجرا های فردا رو نمی بینم ولی اجرا های شنبه رو هم خواهم دید. یه پیشنهاد هم برای داوران به ویژه جناب تینو صالحی دارم. این که در همین برگه بعد از اتمام جشنواره در مورد هر نه کار ارائه شده نقد و نظر خودشون رو بنویسند. حتما برای بچه هایی که زحمت کشیدند و بقیه ی دوستان علاقه مند به تئاتر مفید خواهد بود. این جشنواره مال ما تیوالی ها است. اگه خودمون جدی اش نگیریم نمیشه از دیگران انتظاری داشت.
ممنون بابت برگزاری این جشنواره
برای من هم جالب بود، دو تا تماشاخانه جدید و هر دو هم به یک نام :)
ممنون جناب نصیری از توضیحاتتون، استفاده کردم
۱۶ اسفند ۱۳۹۲
صد در صد خانم نیک اختر همیشه نظم و برنامه از بی نظمی بهتره به هر حال در اجرا های تئاتر شهر هم به ندرت کاری سر وقت شروع میشه و امیدواریم جشنواره های تیوال هم نظم و نظام خودش رو پیدا کنه. به طور مثال همین روز آخر دو کار از برنامه حذف شدند و یک کار اضافه شده. یا در اجرای اول صبح روز نمایش کارگردان یک سری آهنگ به کارش اضافه می کنه. این ها مسائلیه که امیدواریم در دوره های بعد بر طرف بشه. فکر می کنم به دلیل همین بی برنامگی شما امروز تشریف نیاوردید البته من در تشخیص چهره اصلا خوب نیستم ولی عکس پروفایلتون رو که می بینیم به نظرم امروز بین تماشاچیان تشریف نداشتید.

در مورد این ماسک هم تا حالا اصلا بهش فکر نکردم. به هر حال ماسک معروفیه فکر نمی کنم خیلی سخت باشه پیدا کردنش. این تصویر مربوط به شخصیت ... دیدن ادامه ›› V با بازی هوگو ویوینگ در فیلم V For Vendetta محصول 2005 به کارگردانی جیمز مک تیگ هست. فیلم شباهت هایی با داستان 1984 جرج اورول داره البته در پایان بندی کاملا متفاوت اند. فیلم خوبیه. اگه پیدا کردید از کجا میشه خرید به من هم خبر بدید :)
۱۸ اسفند ۱۳۹۲
فرمایشاتتون کاملا متینه.
خیر،متاسفانه بهمین دلیل امروز نیومدم چون می خواستم ساعت 17:45 یک اجرای نمایشنامه خوانی رو ببینم و نگران شدم اگه بیام اونجا، دیر برسم.که البته نمایشنامه خوانی هم با کمی تاخیر شروع شد ولی خداروشکر اینقدر متن و اجرا خوب بود ک جبران شد :-)

و در مورد ماسک مرسی از اطلاعاتتون. متاسفانه من جایی پیداش نکردم،البته یکی از دوستانم میخواد.اگه پیدا کردیم، چشم!
۱۸ اسفند ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید