روز سوم جشنواره
1. متاسفم که اجرا های دیروز رو از دست دادم. متاسفم که نتونستم برای اختتامیه بمونم و کاری برام پیش اومد و از اون گذشته متاسفم که روز آخر از روز اول خالی تر بود. واقعا بر این باورم که وقت گذاشتن برای اجرای چند نفر نیروی تازه نفس در تئاتر شاید برای برخی از ما ها وقت تلف کردن به حساب میاد. اجرا های بد از گروه های حرفه ای رو با اشتیاق میریم و بچه های خود تیوال رو حمایت نمی کنیم. به هر حال اولین دوره بود و امیدوارم آخرین دوره نباشه. این جشنواره می تونه چهره های خوبی رو به تئاتر کشور معرفی کنه. نباید اجازه بدیم تیوال در حد یک سایت خرید بلیط و تخفیف به چشم بیاد. تیوال باید اعتبار خودش رو به عنوان فضایی برای معرفی با استعداد های تئاتری به دست بیاره و این جشنواره ها و فعالیت ها قدم اول این کار خواهد بود.
2. و هم چنان در تیوال اعتماد حرف اول رو می زنه! امروز برای تماشای کار رفتم و درست وقت شروع کار رسیدم. خواستم شماره پیگیری خودم رو بگم ولی دوست مسئول مون گفت مشکلی نیست بفرمایید من شما رو خاطرم هست و میشناسم :) خوشحالم که تازگی ها قیافه م تبدیل به کد پیگیری شده :)
3. اجرای اول (مادر با من حرف بزن) داستان تازه ای نداشت. خانم دهکردی به دنبال یک قصه ی امتحان پس داده برای یک موقعیت فردی رفته و ریسک نکرده. پایان کار هم قابل پیش بینی بود و مطمئن بودم که پرده ی روی تشک کنار خواهد رفت. به طور کلی داستان کار من رو جذب نکرد. ضمن این که به لحاظ منطقی هم سوالاتی
... دیدن ادامه ››
در ذهن مخاطب ایجاد می شد. این که مادر چهل ساله شده، ما نمی دونیم چه مدت در کما بوده، و الان دختر چند ساله است، اما علت کما تصادف بوده اون هم در حالی که دختر به هنگام قبولی در دانشگاه پشت فرمون نشسته. دختر در حین تصادف باید هجده تا بیست ساله باشه. حالا اگه فرض کنیم مدت زیادی هم از تصادف نگذشته باشه دختر الان هم بیست ساله است. نهایت این که مادر در 15 سالگی عروسی کرده باشه، در سی و پنج سالگی دخترش بیست ساله بوده و دختر پنج یا نهایت 7 سال از مادر در حال کما پرستاری کرده. یعنی ما با دختری بین بیست تا بیست و هفت ساله طرفیم که فیزیک خانم سلیمانی در این نمایش سن بیشتری رو نشون میده. حداقل به نظر من این طور اومد که نویسنده میخواست بر چهل سالگی به عنوان یک سن ویژه، به عنوان نمادی از بلوغ و شکفتگی و پروانگی شخصیتش استفاده کنه. به طور کلی استفاده از نماد هایی تا این اندازه عریان رو نمی پسندم به خصوص این که بستر لازم برای باور پذیریش وجود نداشته باشه. بازی خانم سلیمانی رو پسندیدم و ایشون تلاش خودشون رو انجام دادند اما مسائلی باعث شد تمرکز ایشون بر هم بخوره. صدای ساختمان سازی مجاور که کاملا در سالن شنیده می شد، عدم توازن صدای موزیک و دیالوگ گویی ایشون، که فرمودند همین امروز به کار اضافه شده و طبیعی بود که کمی شتاب زده اضافه شده باشه و ایشون تن صداشون رو با موزیک هماهنگ نکردند و در بعضی جا ها صداشون کاملا تحت تاثیر موزیک قرار می گرفت و نامفهوم می شد. ضمن این که ایشون در لحظه ای که ساعت رومیزی از دستشون می افتاد می تونستند به صورت بداهه حتی با یک واکنش بدنی ساده نسبت به این مساله واکنش نشون بدن. این که ساعت از دست بیفته و بازیگر بی توجه کارش رو ادامه بده توجیه پذیر نیست مگر این که بخواهیم بگیم کاراکتر ما تحت اضطراب این ساعت رو انداخته و به همین دلیل بهش بی توجه بوده که در این بازی این طور نبود. در مجموع خیلی کار رو نپسندیدم اما معتقدم براش زحمت کشیده شده. از گروه نمایشی ممنونم.
4. اجرای دوم و آخر (رقص در رویا) یه اجرای کاملا نماد گرا، و به نوعی اجرای فرم بود که به نظرم به رغم نداشتن دیالوگ خوب مفهوم خودش رو رسوند. نمیگم بازی آقای سیاه رستمی کامل بود ولی یکی از بهترین اجرا ها بین این چهار اجرایی بود که دیدم. البته شروع خسته کننده ای داشت و ریتم اجرای فرم ها یکدست نبود. روایت اول و آخر روی کار نشسته بود و معقول بود اما موسیقی به خاطر بعضی ناهماهنگی ها به ویژه در پارت آخر از اجرا جا موند و خیلی غیر مترقبه شروع شد که این کمی روی تمرکز بازیگر هم تاثیر گذار بود. به نظرم حداقل یکی دو تا موسیقی با تم های دیگه هم میشد به کار اضافه بشه. در مجموع از این اجرا خیلی راضی بودم.
دست آخر این که امیدوارم این حرکت تداوم پیدا کنه، تیوالی ها بیشتر و بیشتر این جشنواره رو جدی بگیرند و حضور گرم تری در این برنامه ها داشته باشند. ممنون بابت لحظات خوبی که با من قسمت کردید.