در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال شاهین نصیری | درباره نمایش آنسفالیت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:38:50
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
آنسفالیت . . .

(این نوشته صرفا جهت ایجاد دعوا با هادی ملک عزیز نوشته شده و فاقد هر گونه ارزش فنی و محتوایی است! طبعا احتمال ایجاد پیش داوری یا لو رفتن مواردی از داستان در این متن هست. اگر کار را ندیدید این نوشته را نادیده بگیرید!)


1. فرم یا محتوا؟ طبعا پاسخ این است که فرم و محتوا. اما همین ترتیب دو کلمه است که همیشه دردسر ساز می شود. کدام یک ارجح است؟ اگر درون مایه نمایش را محتوا و جلوه بصری کار را فرم در نظر بگیریم کدام یک باید در اولویت باشد؟ اصلا آیا نیازی به اولویت بندی هست؟ من فکر می کنم این اولویت بندی همیشه وجود داشته. در هنر نمایش همیشه فرم باید بر محتوا مقدم باشد. به هر حال ما برای دیدن یک اثر تصویری آمده ایم و اگر فرم جذابیت نداشته باشد احتمالا خواندن نمایشنامه اثر به دیدن آن ارجحیت دارد. گاهی هم فرم خودش را کمرنگ می کند تا درون مایه بیشتر دیده شود. این جا هم فرم اولویت دارد منتها با زیرکی هم خودش ... دیدن ادامه ›› را کمتر به رخ می کشد و هم چشم تماشاگر از دیدن و گوشش از شنیدن و فکرش از اندیشیدن خسته نخواهد شد.

2. آنسفالیت پر است از بازی با فرم ها و نماد ها. قصه سر راستی دارد اما دست ما را برای هر نوع تفسیر و نگرش باز می گذارد. می شود صد ها ساعت تفسیر جامعه شناختی، سیاسی یا فلسفی از مفاهیم این قصه در آورد، ولی بهتر است به خود نویسنده احترام بگذاریم. قصه گاری و گاریچی و مسافران، رفتن از دل طهران به سمت تهران! هر کدام حسرتی دارند: اسب بهشت گمشده اش را می جوید، گاریچی در هپروت سیر می کند، چرخ می خواهد فقط یک دم نچرخد، و دو مسافر چشم طمع به زمین های سینه کش کوه دارند. قصه تکلیفش را با ما روشن می کند و آغاز و انجامی معقول دارد. مواجهه این ها با عوارض دنیای مدرن اتفاق داستانی می سازد.

3. حالا یک سوال پیش می آید: ما از ابزار مونولوگ در این نمایش به وفور استفاده می کنیم. مونولوگ مستقیم ترین نوع بیان درون مایه داستان به مخاطب است. در عین حال نوع میزانسن ها، بازی های فرم و بدن مخاطب هم قرار است قصه را برای ما روایت کند و مفهوم را انتقال دهد. اما آیا دو مسیر برای انتقال روایت با هم تصادم و تداخل ندارند؟ نوع بازی ها، طراحی حرکات و میزانسن های کارگردان می خواهد همان حس و رنگ و محتوایی را انتقال دهد که در مونولوگ ها به صریح ترین شکل ممکن بیان شده است. آیا این مساله را می توان نوعی حشو و زواید در کار دانست؟ به نظر من این ایراد به کار وارد است و شاید به خاطر این باشد که نویسنده و کارگردان اثر یک نفرند. ساحت نوشتن از ساحت اجرا گرچه جداست اما وقتی نویسنده ای تمام توان خود را در خلق اثری نمادین استفاده می کند و بعد در اجرا یک نگاه کاملا مبتنی بر فرم و غیر متکی بر کلام به کار می گیرد من به عنوان بیننده دچار یک نوع تضاد می شوم. تضاد بر سر این که کاری که در متن به اتمام رسیده است (بیان مانیفست از طربق مونولوگ) چرا دوباره در فرم بازی ها تکرار می شود؟ کاش فرصتی برای گپ و گفت با کارگردان کار داشتم و بیشتر از او می پرسیدم و یاد می گرفتم.

4. در مورد بازی ها یک سوال مهم مطرح می شود: آیا متن نیازی به خنداندن تماشاگر دارد؟ یا اصراری برای این کار وجود دارد؟ پاسخ شخصی من به این سوال منفی است. حالا سوال این جاست که بازی وحید نفر در این کار چطور تعریف می شود؟ او شخصیت طنازی دارد و بعید می دانم بازی اش چیزی خارج از خواست کارگردان باشد اما باز هم در این جا تحلیل نوع اکت بازیگر (و نه تحلیل نقش) را درک نمی کنم.

در یک کلام آنسفالیت کار ارزشمندی است. خالی از ایراد نیست اما از کار های خوب این زمستان به حساب می آید. تماشایش لذت دارد ولی دیدنش صبر و حوصله می خواهد. روایت ها گاهی مبهم می شوند و رمز گشایی از هر کدام ممکن است تماشاگر را خسته و دلزده کند به ویژه این که تعدد مونولوگ ها گاهی به این خستگی کمک می کند اما در کل خوب است و دیدنش توصیه می شود.
ببخشید دخالت میکنم در دعواتون! :))
اما نه فرم مهمه به تنهایی نه محتوا. نسبت فرم و محتوا مهمه.
مثلا جایی ممکنه من بخوام نشون بدم در مغز یک کاراکتر هیچی نیست و کله پوکه. بر این اساس صحنه های اون کاراکتر رو خالی از هرگونه جلوه های بصری، دکور و حتی کم نور میکنم.
اگر اینجا فقط به جلوه های بصری نگاه بشه نمایش من هیچی نداره اما وقتی نسبت فرم و محتوا سنجیده بشه کار ارزشمند ... دیدن ادامه ›› هم میشه.
ضمن اینکه این جلوه های بصری که بارها دیدم از اسمش استفاده میشه دقیقا نمیدونم چیه؟؟! چیزی که من از جلوه های بصری میدونم یک عملیات پرهزینه ای رو میطلبه.
یه مقدار به رقم 12 هزار تومنی که میدیم اگر دقت کنیم متوجه میشیم که باید به شدت سطح انتظاراتمون رو بیاریم پایین!
یادآوری میکنم که خر امامزاده هاشم ساعتی 20 هزار تومن میگیره بار میبره و ما برای یک تئاتر 1 ساعته 12 هزار تومن میدیم و جلوه های بصری هم میخوایم!!! :))
۱۳ اسفند ۱۳۹۳
با نقد بیرون پشت در مشکل داری؟
شاهین؟
شاهین؟
۲۱ اسفند ۱۳۹۳
شاهین عزیز، ضمن پوزش از تأخیر، باید عرض کنم که کاملاً نظرت رو درک می‌کنم و متوجه منظورت هستم، ایرادی هم بهش نیست... تنها یک نکته: به نظر من (و البته این صرفاً نظر منه) در تئاتر آنچه را هم که از بدن و حس یک بازیگر در صحنه ادراک می‌شه، خودْ جزءِ متن باید به حساب آورد؛ در حقیقت «فرامتن» (Metatext) به جهان بیرون از صحنه دلالت می‌کنه، جهان تأثیر و تأثرات یا به بیان دیگه زمینهٔ متن... هر چه در صحنه قابل رویت (حس کردن) باشه همانا خود متنه؛ فرامتن رو باید در بیرون از محدودهٔ صحنه جست؛ بعنوان مثال می‌شه خودِ انقلاب فرانسه رو نسبت به متن بینوایان ویکتور هوگو فرامتن نامید و یا تأَثُر دیوان شرقی-غربی گوته رو از حافظ... البته بعضی از رمان‌نویسها و فیلمنامه‌نویسهای امروزی هم مدعی مکتب فرامتن هستند که چندان ارتباطی به مفهوم فلسفی فرامتن که فیلسوفان پساساختارگرایی مثل فوکو به اون اشاره کردند، نداره.
۲۸ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید