در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال شاهین نصیری | درباره نمایش در بارانداز
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:25:33
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در بارانداز

(در ستایش نظم و ترتیب در میان خون آشام های محترم!)

هشدار: متن می تواند بخش زیادی از داستان را لو دهد!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

1. در بارانداز نمایش خوبی است. شروع پر تحرکی دارد، کارگردان به چشم مخاطب فکر کرده و برای جلوه های بصری ... دیدن ادامه ›› کارش ارزش قائل شده، قصه از ابتدا تا انتها شسته رفته و بی لکنت تعریف می شود، هر چه به پایان نمایش نزدیک می شویم ابهام ذهنی تماشاچی کمتر شده و سر و شکل داستان در می آید. نمایش به سه قسمت تقسیم می شود. در بخش اول شخصیت های داستان در دو یا سه پرده ی اول معرفی می شوند. در بخش دوم گره اصلی داستان طرح می شود و در بخش نهایی گره داستان باز می شود و فرجام قهرمان و ضد قهرمان روشن می شود. تقریبا هیچ عنصر اضافه و بی اثری در نمایش وجود ندارد و این یعنی شخصیت پردازی در بدنه اصلی داستان هدفمند انجام شده. ایده ی استفاده از چتر سفید برای پوشش شهر ایده ای قابل دفاع است. در میان بازیگران روکا آمادگی بدنی خوبی دارد و قالب کلی نقش را پذیرفته، یوکای پیر میمیک صورتش را درست حفظ می کند و خستگی را به مخاطب القا می کند. ماتیلدا و سی لب هم درک درستی از نقش خودشان دارند. پدر روحانی در پرده ی آخر حضورش بازی درست و باور پذیری را نشان می دهد. همه ی این ها باعث می شود تا بگوییم در بارانداز نمایش خوبی بوده اما . . .

2. در بارانداز نمایش بدی است! حتی می شود گفت فراتر از بد! نمایش با یک رقص دسته جمعی شروع می شود که نمی دانیم چرا سرخ پوست ها هم در کنار خون آشام ها می رقصند. اگر مفهوم این رقص را کابوسی از ذهن روکا به عنوان شخصیت محوری داستان هم بگیریم باز هم این کابوس بودن گنگ است و از خلال پرده ی بعدی قرینه ای برای این فرض وجود ندارد. حرکات رقص دسته جمعی هماهنگ نیست و این ضربه ی زیادی به جلوه ی بصری کار می زند. سوای رقص ها، در بقیه ی میزانسن ها هم حس بی نظمی بر صحنه حاکم بود و درک قاعده ی ورود و خروج ها برایم دشوار شده بود. سه پرده ی اول تقریبا هیچ بازیگری بازی خوبی ندارد و حتی دیالوگ ها در خیلی جاها درست شنیده نمی شود. دیالوگ ها در بسیاری از جاهای نمایش شعاری و بد است (مثل دیالوگ یوکا در مورد نان گرم و آب سرد یا شعر شاملو وسط این معرکه). ویدئو پروجکشن پشت بازیگران بی هدف است و نمی دانیم چرا تصویری از نقشه ی جهان با گرافیکی شبیه به بازی های کامپیوتری دارد پخش می شود. چرا I will always love you از ویتنی هوستون نماد تخدیر ماتیلدا است؟ چرا سی لب می میرد و چرا در حالی که یک پرده عقب تر تنها تهدیدی از مرگ او شنیده ایم این بار مرگ او را بدون هیچ سر و صدایی داریم می بینیم؟ چرا وقتی روکا بالای سر جنازه ی سی لب می رسد یوکای پیر که پدر سی لب است بدون این که توجهی جلب کند از بالای سر نعش دخترش می رود؟ آیا دیالوگی مثل «میخوام دهنت رو سرویس کنم» توی دهان روکا می چرخد و تناسبی با شخصیتش دارد؟ این که کتاب ملاقات بانوی سالخورده با ترجمه ی مرحوم سمندریان را وسط نمایش بیاوریم دلیلی به جز شیرفهم کردن مخاطب دارد؟ ملاقات بانوی سالخورده زیرمتن ماجراست و اشاره ی مستقیم به زیرمتن فقط و فقط به خاطر نگرانی کارگردان از نفهمیدن قصه توسط مخاطب است و نوعی بی احترامی به بیننده محسوب می شود. اصلا مگر بدون اشاره به این کتاب امکان مطرح کردن زندگی جانی وجود نداشت؟ بازیگر نقش جانی در کمال احترام به هیچ وجه خوب نبود و در واقع پشت گریم سنگین و حرکاتی که برایش طراحی شده بود قایم شد. گاهی فکر می کنم شاید آقای آهنین جان آن قدر به «خوشگل تر شدن» نمایشش فکر کرده بود که دلیل اجرای بسیاری از حرکات برایش بی اهمیت آمده است. بدترین پارت نمایش هم باله ی دو پسر جوان بود. اگر نمی شود از دو دختر بالرین استفاده کرد کاش دست کم لباس و گریم دیگری برای این دو پسر در نظر می گرفتید.

3. با این اوصاف در بارانداز چطور نمایشی است؟ خوب یا بد؟ من فکر می کنم در بارانداز نمایش بدی است اما نوعی «خوبی» بالقوه دارد که هنوز آن زیر ها مانده و فرصت بیرون آمدن پیدا نکرده است. قبلا هم گفته بودم نمی خواهم با استفاده از لفظی مثل «بازیگران جوان و بی ادعا» به هیچ گروه نمایشی توهین کنم چون این الفاظ توهین آمیز است! بازیگران گروه تئاتر سولو ماه ها تمرین کردند و الان فکر می کنند به درجه ای از درک نقش رسیده اند که مخاطب باید برای دیدنشان پول خرج کند. پس آن ها بازیگرند و ما مخاطب و دیگر جایی برای تعارف و تکلف نیست. آقای آهنین جان هم متنی را روی صحنه برده اند که گمان می کنند برای مخاطب جذاب است و دیدنی. مخاطب گاهی شیفته ی کاری می شود و گاهی هم تا سرحد فحاشی به کار پیش می رود. نه فحش این و نه تحسین آن، آینده ی بازیگر و گروه نمایشی را نخواهد ساخت. حتی نقد اصولی و سازنده هم آینده ساز بازیگر نیست. من فکر می کنم بازیگر باید اول از همه به این فکر کند که آیا کاری را که انجام می دهد قبول دارد یا نه؟ و آیا از انجامش لذت می برد یا نه؟ اگر لذت بردی باقی حرف ها همه اش باد هواست.

خسته نباشید به بچه های گروه سولو و آرزوی اجراهای موفق برای تک تک بازیگران کار.

(پی نوشت): برای ماکان بابکی که میدانم برای کارش ارزش قائل است و بی حرمتی به تماشاگر نمی کند. خسته نباشی رفیق! تلاش خودت را کردی. . . کردی؟ مطمئنم بیش تر از این ها هم ظرفیت داری. باقی حرف ها هم بماند برای گپ خودمانی و چای گرم و هوای سرد! :)
شاهین عزیز
نقطه نظرات بسیار خوبی رو عنوان کردی که از دو زوایه ی دید ، تماشاگر براحتی جای خودرا پیدا میکند
از نظر منهم بارانداز نمایشی ست که از سطح لازم ِ قابل قبول یک نمایش پایین ترست وحتی نتوانسته به ضرب و زور جلوه های بصری و حرکات فیزیکالش به حد نصاب برسد
فرصتی دست دهد مواردی را خواهم نوشت اما ممنون که باب این گفتگو را با دقت نظر باز کردی..
۱۴ آذر ۱۳۹۴
و امان از وقتی که هادی هم منو نمیشناسه :)

نه عزیزم اگه یه نگاهی بندازی می بینی من همیشه همین جوری نوشتم. خوب و بد ماجرا رو کنار هم دیدم. اگه می خواستم محافظه کاری کنم «دوست نداشتم» رو هم برای این کار نمی زدم پسر جان :) (راستی خبر داشتی مثبت و منفی های پروفایل به تیوال برگشته؟). خلاصه که این انگ محافظه کاری و ترسو بودن تا حالا زیاد به من چسبیده. حالا یا من خودمو نمی شناسم یا بقیه منو نمی شناسن.
۲۰ آذر ۱۳۹۴
خیلی نقد خوبی بود آقای نصیری ممنون
۲۳ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید