در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | مهدی سلیانی: دختری به کافه آمد و تنها، پشت میزی نزدیک پنجره نشست. بسیار زیبا بود و
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:07:09
دختری به کافه آمد و تنها، پشت میزی نزدیک پنجره نشست. بسیار زیبا بود و چهره‌ای داشت به تازگی سکهٔ تازه ضرب شده - البته هرگز سکه‌ای با نسوج صاف و پوست باران خورده ضرب نشده است.

مو‌هایش، به سیاهی پر زاغ، صاف و اریب روی گونه‌هایش ریخته بود. نگاهش کردم و آرزو کردم که او را هم در داستان یا هر جای دیگری جا بدهم. هر بار که با مدادتراش مدادم را تیز می‌کردم و تراشه‌ها پیچ و تاب خوران توی نعلبکیِ زیر مشروبم می‌ریختند به آن دختر چشم می‌دوختم.

دیدمت‌ای زیبا‌رو، و دیگر از آنِ منی-‌ حال چشم به راه هرکه خواهی گو باش- و چه باک که من هرگز دیگر نبینمت؟ تو از‌آنِ منی و سرتاسر پاریس از‌آنِ من است، و من از‌آنِ این دفتر و قلمم.

پاریس جشن بیکران/ نوشته ارنست همینگوی
ترجمه فرهاد غبرایی/ نشر کتاب خورشید