«باران»
تقصیر لباس ها نبود
اگر هر کجا رفتی
مشتی دکمه جا گذاشتی
هنوز موهایت
از دودکش نقاشی بالا می رود
این شهر تا ابد آلوده است
از هرچه خبر
این همه کلاغ
اشکی که به پای من ریختی
امروز اقیانوس شده
دور سرم می
... دیدن ادامه ››
چرخد
می چرخیم
غرق می شویم
بی عصایی
که بشکافد چشم هایت را
تقصیر درخت ها نیست
اگر دهانت بوی علف می دهد
همیشه به وقت خداحافظی
از تنت
به جای دست
گل سرخ به من می روید
بوی برف
رد پایی نداشت
تو آن قدر دور رفتی
که آهسته
آهسته
قسمتی از شب شدی
بعد از تو
هرچه آفتاب خود را تکه تکه کند
هیچ جای این زمین گرم نخواهد شد
قبرستان مست کرده
زیر گریه می زند
دریا می شود
به پای ما می افتد
قبرستان
با آخرین سنگ به آشپزخانه رسیده
و ساق های خیس مادر
به فکر زمین است
که ما
هر چه زیر پایش را کندیم
بهشتی پیدا نشد
در نبود تو
ناگهان آن قدر بزرگ شدیم
که از کوهستان
صخره به دوش برگردیم
زیر لب بگوییم:
باران همیشه
فردای آخرین روز می بارد
باران همیشه
شبیه تو می آید
بهزاد عبدی