روزنامه ایران
نویسنده آزاده مختاری
اینجا زنی است که هیچ کس حرفش را باور ندارد
این کوتاه گفتنی از نمایش "باور کنید من گره گوار سامسا هستم" به کارگردانی آرش واحدی و نویسندگی سمیرامیس بابایی است نمایشی که از 23 آذر در تماشاخانه سه نقطه بر صحنه می رود. تاتری که می توان به تماشا آن نشست و دعا با دنیا زنی همراه شد که هیچ کس در شهر حرف هایش را باور ندارد این نمایش را در گفتگو با نوسینده اش شنیدیم
چرا این نمایشنامه و این زن با این حس و حال و موقعیت فکرت را درگیر کرکرد آنقدر که آن را بنویسی؟
نوشتن یک جور نیاز به بیرون ریزی است نیازی که گاهی شخصی و انفرادی است و نویسنده قصدِ در میان نهادن آن را با دیگران دارد و گاهی واگویه معضلی است که فرد یا افراد جامعه بدان دچارند و تلنگریست برای بیرون ریزی این معضل از ناخودآگاه به خودآگاه فرد که شامل خود نگارنده اثر
... دیدن ادامه ››
نیز می شود.
در واقع فضای موجود در یک دسته گی های بی رنگ ، بی شکلی و حرکت های موج وار توده ی آدم ها منشا نوشتن این اثر شد. حس و حال نمایشنامه هم چیز غریب و ناآشنایی نیست روندی چنان مانوس که دیگر اصلا به چشم نمی آید . معضلی است که حل نشده عادی شده است و اکثرا بی تفاوت از کنارش رد می شویم و عاقبت بصورت بیماری سر باز می زند و نامش یکنواختی است. محوریت داستان هم در مورد زنی است که یک روز از خواب بر میخیزد و ادعا می کند که نامش " گره گوار سامسا" است بی انکه بتواند بر ادعایش نزد خود نیز دلیل منطقی ای بتراشد و یا شناختی نسبت به فردی که استحاله روحی با وی یافته است داشته باشد. او فقط می داند که باور دارد که نامش گره گوار سامسا است
یک زن از ایران از زنی در ناکجا می نویسد وجه اشتراک روح و افکارش در تفکر شما چه بود که فکر کردید با مخاطب ایرانی از آن بگویید
دغدغه مطرح شده دغدغه ا ی روحی است که می تواند در هر جامعه ای حسش کرد و همزاد خود پنداشتش. فضای نمایشنامه ناکجاست البته اسم ها همگی روسی است اما زمان و جغرافیای مشخصی برای آن در نظر گرفته نشده است. بسته به برداشت مخاطب فضا و مکان در ذهن هر شخص تعریف خودش را می تواند داشته باشد
.نطفه شکل گیری نمایشنامه حس ترس درونی است. وقتی بدیهات غیر قابل انکاری وجود داشته باشد و حتی فکرش را هم نمی کنی که کسی پیدا بشود و آن را نادیده بگیرد و یا انکار کند . این انکار هنگامی که بصورت فردی باشد در ذهن ناآگاهی فرد منکرکننده را تداعی می کند . اما هنگامی که بدیهیات و یا شفافیت وقایع رخ داده شده ، توسط توده ی عظیمی انکار شود! اولین حسی که جای اطمینان شما را می گیرد حس ترس و تنهایی وحشت آوری است. گره گوار سامسای نمایش هم با خشم فرو خورده و مسخره شده ی افراد جامعه اش مواجه است
یک زن را چه می شود که حرف هایش را هیچ کس باور نمی کند؟
بنظر من مشکل از آنجایی ریشه دار می شود و مایه می بندد که یک زن خودش را انکار کند! وقتی زنان این باور درونی را در خلال همه تلاش های ظاهری که می کنند داشته باشند که در جایگاه پایین تری از مرتبه روحی قرار دارند. این جا دیگر موضو ع بر سر نابرابری ها اجتماعیِ قانونی و یا عدم اعتماد بنفسی که جامعه تزریقش می کند( مثلا در مورد رانندگی زن ها) نیست! بنظرم اصل مشکل، ریز رفتارهایی در وجود زنان است که بدان عادت داده شده و حتی خود نیز بدان واقف نیستند. بدترینش این تظاهر زنان به ناتوانی در مواجه با جنس مخالف است که باعث می شود زنان خود به خود در امور نادیده گرفته شوند. در میان زنان این یک جور بیماری شایع است که در مقابل جنس مخالف بخصوص فرد مورد علاقه اشان یک جور فداکاری ویرانگر اتخاذ می کنند . آنها از اینکه آینه ای باشند در مقابل مردی که اندازه و قامت واقعی شان را نشان دهد وحشت دارند. این ترس ناخودآگاه ، که اگر من قوی و جسور، مستقل یا شجاع باشم دیگر مورد توجه مردان قرار نخواهم گرفت ! بنابراین زن به جای اینکه جسارت و استقلاش را صرف تغییر افکار عمومی جامعه اش کند، سعی می کند بر طبق عرف جاافتاده اش با تظاهر به ناتوانی، ترس و حتی نادانی! برای خودش مقبولیت بخرد یا کار خویش را راه بیاندازد! و جای تعجبی هم ندارد که کم کم فرد در قالب نقش خود فرو رفته و شخصیت پیشینش را از یاد ببرد. و خب با این وصف دیگر جای گله و شکایتی باقی نمی ماند که چرا نادیده گرفته شده و یا در امور مهم مورد مشورت قرار نمی گیرد و اظهار نظرها و رفتار هایش جک و مسخره می شود و یا وقتی فیزیک زیبایش را از دست می دهد با بی وفایی مواجه می شود ! این وسط زنی هم که نخواهد به این قبیل ضوابط و روابط جا افتاده تن در دهد می شود چوب دو سر طلا که هم از طرف جامعه اش طرد شود و اسیب ببیند و هم از طرف رفتار متظاهر هم جنسانش تخریب شود و حرف هایش را کسی باور نمی کند یعنی زنان پشت هم که نیستند هیچ زیر پای یکدیگر را هم خالی می کنند .