عاااالی بود.
نمایش زندگی افغانها در حلبی آباد که همواره در تهدید است.
نمایش دیدگاه های متفاوتی که در این فیلم درباره این افراد وجود داشت جذاب بود .
فردی که به شدت این افراد را مضر و مخرب می داند و فردی که به آنها مهلت فعالیت می دهد و چاشنی اصلی که عشق دو جوان به یکدیگر بود. خنده های در کانتینر با تصمیمی تندیل به گریه هایی عمیق می شود. ساعد سهیلی بر خلاف بازی های دیگرش در این فیلم بسیار عالی بازی کرد گرچه بازیگرانی که نقش افغان ها را بازی می کردند نیز واقعا جذاب بودند ... واژه ها شان... شیوه زیستنشان و تمام اتفاقات اطرافشان انسان را به فکر وادار می کرد. فیلم ابتدا ریتم کندی دارد که بعد به روال می افتد و بیننده را تا عمق می کشد.
و این سوال پیش می آید که من به عنوان یک ایرانی از نظر دیدگاهم درباره افغانها در کدام یک از دو دسته ام... دسته ای که آنها را کوچک می شمارند یا دسته ای که به عنوان انسانی قابل احترام و فعال به آنها احترام می گزارد؟
و هر وقت که سوالی من را به عنوان یک بیننده به فکر وادار می کند فکر می کنم کارگردان - نویسنده این کار کار خود را درست انجام داده است.