در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نیکو ترخانی درباره نمایش مرثیه‌ای برای کتاب‌سوزی‌ها: امشب هم گذشت... برای منی که بر مرثیه ای برای نوشته ها و در یک کلام در
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:58:48
امشب هم گذشت... برای منی که بر مرثیه ای برای نوشته ها و در یک کلام در سوگ خواندن می گریم؛ دردناک ترین مساله مواجهه با دوستانی است که زبان کار را پیچیده می یابند و به نفهمیدن کار اعتراض می کنند... هرشب گریه ام شدیدتر می شود برای زبان و فرهنگی که از دست می رود و گویی هیچ نوشدارویی حیات را به پیکر نیمه جانش باز پس نخواهد داد... همه ی ما در دوران مدرسه با ادبیات فارسی آشنا شده ایم... دوستانی که به کاربست واژگانی چون بطان معترض اند؛ مرا به تعجب می اندازند... مگر همه ی ما داستان سنگ پشت و بطان را در دوران تحصیل نخواندیم؟ آیا فراموش کرده ایم آنچه را که به ما آموخته اند؟ این اثر درباره ی نخواندن و فراموشی است و من حیرانم از دوستانی که خود با اعتراف به نفهمیدن زبان و ادبیات کار، اثبات زنده ی مدعای کارگردان یعنی نخواندن و فراموشی شده اند! اگر بازخورد این اثر حتی در حد تلنگری کوچک مخاطب را به این فکر بیندازد که زبان مادریش را درست نمی شناسد و نمی داند؛ به رای من خود موفقیتی بس گرانبهاست. اگر زبان این اثر را که فارسی صریح است نمی فهمیم چگونه شاهنامه می خوانیم؟ مولانا و شمس را چگونه می فهمیم؟ منطق الطیر را چگونه می خوانیم؟ یا شاید هیچکدام را نمی خوانیم و به این نخواندن مفتخریم؟
بانو ترخانی با "جان کلام"تان از دل و جان موافقم(اثرتان را هنوز ندیده ام) ولی جدا از نوشته ها و نظرات دوستان، صرفِ داشتن دغدغه و ایده ی ارزشمند کاری را شایسته توجه و به راستی اثرگذار نمی کند. باید که فرم و محتوی در خور و مناسب هم نیز باشند و گویا اعترض دوستان بیشتر به "عدم تناسب" است تا خود "جان کلام" و "ایده" اثر. با سپاس
۲۷ دی ۱۳۹۳
"هرشب گریه ام شدیدتر می شود برای زبان و فرهنگی که از دست می رود و گویی هیچ نوشدارویی حیات را به پیکر نیمه جانش باز پس نخواهد داد..."
خیلی زیبا بود عزیزم...
۲۷ دی ۱۳۹۳
خانم ترخانی عزیز از وقتی که متن شما را خواندم با خودم کلنجار میروم که چه چیز را باید میفهمیدم که نشد و یعنی من تا این حد پارسی نمیدانم .....

۲۸ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید