یک صبح ناگهان پر از غم و اندوه و اصرار کارگردان و نویسنده بر افزون شدن فضای حزن انگیز کار.
بازی بازیگران بسیار عالی و در لحظاتی بینظیر . مخصوصا خانوم ادبی و آقای سلطانی.
اما از دیدن این کار لذت نبردم و دلیلش نه به خاطر بازیگران یا نوع اجرا بلکه به دلیل انتخاب یه نمایش نامه ی به شدت کلیشه ای و خسته کننده است. تمام قدرت بازیگر صرف ایجاد فضایی می شد که دلیلی برای استمرار نداشت. وقتی ((ملک)) فضا رو پر از ترس و دلهره می کنه و اندوه رو به بازی اضافه می کنه چه دلیلی برای توصیف اندوه بیشتر توسط بازیگرای دیگه بود.با این کار سکته دائم به روال کار داده میشد و اجرا از ریتم خارج میشد.
این کار می تونست فضاهای بهتری داشته باشه یا اگه کارگردان نمی خواست فضا رو عوض کنه چه دلیلی داره نود دقیقه ادامه اش بده.ای کاش اقای پاکدل برداشت گسترده تری ارائه می کردن.البته من قصد نکوهش ندارم اما همیشه از دیدن کارها خوب لذت میبرم و متاسفانه امروز به قدر کافی لذت نبردم و دائم فکر می کردم یکی مثل (گوشت کوب) داره مغزمو وادار به ناراحتی و حزن و اندوه می کنه.
در کل خیلی اجرای پر حاشیه ای بود اما جدا از کاستی های مفهومی کلی ,بخش های مناسب و دوست داشتنی هم تو کار وجود داشت مثل پایان داستان که با صدای دلنشین مهدی پاک دل به دل می نشست.اجرای دوست داشتنی رحیم نوروزی و دیالوگ های خوب و کاملی که تو اجرا
... دیدن ادامه ››
کم نبود.
یه پیشنهادم واسه کارگردان هایی که تو ایرانشهر اجرا می زارن بگم که حتی ساده ترین بیننده هایی که برای دیدن نمایش به ایرنشهر میان دید هنری خوبی دارن .حتی اگه مثل من عام باشند.و اگه کاری خوب نباشه به دلشون نمیشینه. ما ایرانی ها شاید اندوه رو دوست داشته باشیم اما منتظر جلوه های بهتری از زندگی حداقل تو تئاتر هستیم .دیگه به این راحتی نمیشه راضیمون کرد لطفا نمایش های پر محتوا تری واسه نمایش بیارین و به یاد داشته باشین بازیگر معروف همه چیز نیست.
محتوا برادر من محتوا.......