[بابام] پرسید:شما خونه دارین؟ گفت:من یه قایق دارم
گفت: خُب خوبه ، پرسید:شما ماشین دارین؟گفت: من یه قایق دارم
گفت خُب خیلی خوبه ، پرسید پدر و مادر کجا هستن؟گفت: من یه قایق دارم......پرسید شما دیگه چی دارین؟؟؟!!؟
گفت: من موهام بلنده ، یه پیرهن آبیِِ کمرنگ دارم که خیلی هم دوسش دارم، یه شلوار طوسی دارم ؛ آواز هم می خونم
پرسید:..... هیچی نپرسید. بعد یه سیگار گرفت، سرشو فوت کرد.
بعد گفت:آقا ببخشید، اما این دخترمه ، همینو دارم ....... من قایق و لباساتونو نمی تونم ببینم که ، اما اگه یه دهن آواز بخونین من دلم گرم میشه ..... میشه
... دیدن ادامه ››
بخونی؟؟!!؟
بعد آواز خوند ، آواز که خوند نورا کم شدن
دوباره از اول پاییز شد، یه تاریکیه خوبی شد
گنجیشکها و کلاغها جمع شدن پشتِ پنجره ء خونمون گوش دادن ....... قشنگ گوش دادن
.
.
.
پنجره ها وا شد ، تمام مردمهای شهر وایسادن و گوش دادن
خوبیش تو دلم نشست ....... انگار همه گنجیشکهای تویِ دلش ، رفتن تویِ دلم