خواستم دست به کاری بزنم صبر آمد
لب خود بر لب یاری بزنم صبر آمد
خواستم تا بشوم لحظه ای از غم آزاد
بوسه بر خال نگاری بزنم صبر آمد
خواستم از خلوت میخانه به مسجد بروم
لب گشایم به نیایش به خدا صبر آمد
خواستم تا ز می آسوده شوم از دوران
بروم سر به دیاری بزنم صبر آمد
خواستم پیمان ببندم با خودم
به زبانم سخن از خوبی یاری بزنم صبر آمد