در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علی عبدالرحیم درباره نمایش کامنت: [این مطلب قسمتهایی از نمایش را امکان دارد لو بدهد] با و
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:34:27
[این مطلب قسمتهایی از نمایش را امکان دارد لو بدهد]







با وجود بازخوردهای منفی دوستان تیوالی ام دیشب به دیدن این تأتر رفتم و از دیدنش پشیمان نشدم و چه بسا در بعضی لحظات از کار لذت هم بردم؛ ... دیدن ادامه ›› به همین جهت بعد از 7ماه که قریب به 38مرتبه تأتر رفتم (تأتر "خانواده" را 3 بار دیدم و نمایش های "سیستم گرون هلم" و "آخرین نامه" را مجددا دیدم) بر آن شدم تا نکاتی مربوط به این نمایش را با شما خوبان مطرح کنم :



در ابتدا باید این نکته را متذکر شوم که تأتر "کامنت" به هیچ عنوان ساختار کلاسیک و قاعده مندی همچون سایر نمایشهایی که به روی صحنه سالن های تأترمان می روند، ندارد و به گمانم علت اصلی ارتباط برقرار نکردن اکثر مخاطبین با این اثر به همین آوانگار بودن و گسستگی معنایی و پیچیدگی روایی و نداشتن یک نمایشنامه ی منسجم با یک روایت خطی و فاصله گذاری تعمدی متن و فاقد مضمون سر راست بودن و اجرای پیچیده و موازی دو موقعیت مختلف تمرین نمایش و خود نمایش که متشکل از دو برش داستانی کوتاه بی ارتباط به هم با مایه های پر رنگ خشونت اجتماعی و درگیری و روان پریشی و آزار و اذیت های سادیسمی که در همان یک ربع ابتدایی نمایش بیان می شود، می باشد.
اما حالا برویم سراغ خود تأتر که دومین تجربه ی یوسف باپیری در حوزه ی تأتر مستند به حساب می آید.
فقط در مورد تأتری که حدودا 2سال پیش در تالار مولوی تقریبا با همین تیم (یازیگرانش نوید محمدزاده ، هوتن شکیبا و بهرام افشاری و ... بودند، همچنین تهیه کننده اش محمد قدس بود که هیچکدامشان شهرت و محبوبیت امروزشان را نداشتند) به نام "ویران" اجرا شد، بر خلاف نظر برخی از دوستانم که آن کار را دیده اند و معتقدند که نسبت به این تأتر اخیر قوی تر و بهتر بوده، باید بگویم این نظرات ناشی از هیجانی هستش که آن زمان تماشاگران از بازی های رئال و تأثیرگذار بازیگران کمتر شناخته شده ی آن روز داشتند و نوع روایت بکر و دست اولی که تجربه اش نکرده بودند و استفاده از شعرخوانی قدیمی و تیپ سازی و خط داستانی روشن و مشخص و به طور کل پارامترهای عامه پسندتری که در آن کار قبلی وجود داشت؛ وگرنه نمایش "کامنت" اگر قدم رو به جلویی برای کارگردانش نباشد، مطمئنا پسرفتی نیز محسوب نمی شود و به اعتقاد من این کار نسبتا هوشمندانه تر و چند لایه تر و حرفه ای تر می باشد.
این نمایش به نظر من به سه بخش قبل از رفتن نوید / جایگزین شدن نوید با بهار / بازگشت نوید تقسیم می شود.
دکور که مربع بزگی متشکل از 16 مربع کوچکتر در کف صحنه هست و با حرکت دوار بازیگران اولین پارادوکس اثر را رقم می زند (مربع و دایره) تا بازی های مختلف و متنوعی که بسته به موقعیت کاراکترها در سه بخش ذکر شده با صندلی ها بازی می شود. در بخش اول با ایستادن روی صندلی و حمل کردنش صرفا تمرین تأتر انجام می شود و در بخش دوم چگونگی حرکت با صندلی عامل یکسری از تنش ها و لجاجت ها و اصطکاک ها هستش! (مخصوصا عصبیت بهرام در زودتر نشستن روی صندلی و گفتن دیالوگش) و در بخش پایانی که صندلی بازی مشخص کننده ی فرد پاسخگو به سوالات شخصی و چالشی اعضای دیگر گروه به منظور حضور یا عدم حضور در گروه نمایشی و صحنه ی پایانی که با نشستن آن چهار نفر بازیگران اصلی تأتر انتخاب می شوند.
لباسهای بازیگران هم که به صورت تکه تکه خلاقانه طراحی شده که در ابتدای دیدنشان این ویژگی قابل تشخیص نیست و هر چه پیش می رویم با تنگ تر شدن عرصه بر آنها و خشونت عریان ترشان تکه های بیشتری از لباسها کنده می شود که مبین آشکارسازی درون پرتلاطم و پر از سوتفاهم و تناقضات شدید رفتاری و سبعیت و ناسازگاری در تعامل با همدیگر هست.
حتی تنبیهی که برای اختلال در تمرینی که دارند انجام می دهند توسط کارگردان با دیکتاتوری و تحکم در دو بخش ابتدایی در حال شدت گرفتن می باشد و از زدن سیلی در بخش اول به پاشیدن آب در قسمت دوم به همه ی بازیگران تبدیل می شود و دستور تکرارهای مکرر یک حرکت یا بیان یک دیالوگ توسط کارگردان که فقط ما صدایش را می شنویم و همین امر بر اعصاب خوردی مخاطب بیشتر می افزاید و در بخش انتهایی که اوج تنش بین بازیگران برای ماندن در گروه یا حذف شدنشان با فحاشی و درگیر شدن و تحقیر و بیرحمی انجام می پذیرد و نشان دهنده ی جبر گریزناپذیری است که تمامی بازیگران با آن دست به گریبانند، نشان از لایه های زیرینی می باشد که نمایشنامه نویس برای موقعیت های مختلف ترسیم کرده و کارگردان به نحو احسن آنرا اجرا کرده.
در انتها هم باید از بازی پخته و کنترل شده و کاملا در خدمت کار تمامی بازیگران به جز بهار کاتوزی یادی بکنم که اجرای بی نقص آنها باعث به ثمر نشستن این کار شده است و انرژی زیادی گذاشته بودند (به نقل از کارگردان 6-7 ماه تمرین کرده بودند و از هماهنگی و قدرت انتقال حسشون و درگیر کردن تماشاچی و گیج شدنش در اینکه این قسمت از نمایش بداهه می باشد یا تمرین شده بسیار موفق عمل کردند و به همه شون دست مریزاد می گویم.)








پ.ن1: دیدن دیشب این کار یک لطف مضاعف هم برای من که از طرفداران پر و پاقرص نوید محمدزاده هستم داشت که تولدش بود و در آخر توسط کارگردان اعلام شد.


پ.ن2: وقتی تماشاخانه ایرانشهر برای این کار بلیط 25000تومانی در نظر می گیرد، حداقل توقعی که هستش داشتن یک صندلی در شأن یک تماشاگر تأتری هستش، نه اینکه رو سکوهای چوبی رو با یکسری میخ ابری کنند و با ماژیک روش شماره بنویسند!!! واقعا این کارشون تأسف برانگیز و توهین آمیز هستش و امیدوارم هر چه زودتر صندلی های 4ردیف عقبی از این حالت خارج بشه.
من هم دیشب این تاتر رو دیدم. به نظرم عالی نبود اما خوب بود. اما من ارتباط بین کشتن آذر و اون داستان اسیدپاشی رو نفهمیدم! تا اونجایی که من متوجه شدم همه اینها اعترافات یک قاتل یا متهم به قتل بوده که در کل داستان به صورت پراکنده تکرار شده و در آخر تاتر، به صورت مرتب و بامعنی بیان شد. درسته؟!
۱۹ فروردین ۱۳۹۴
علی جان نگاه و منش تو بزرگوار عمیق و عقلانی و خردمندانه است..عزیزی
۲۲ فروردین ۱۳۹۴
@علی عبدالرحیم
بسیار سپاسگزارم از لطفت
خیلی خوشحالم که خیلی از نمایشهایی که من سعادت داشتم در کنار دوستان باشم را پسندیدید.
۲۲ فروردین ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید