در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | parsa: " به نام نگارنده ی ماه و مهر " "سلطان" و چه ت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:32:00
" به نام نگارنده ی ماه و مهر "
"سلطان"

و چه تلخ است زندگی ...
و چه جان کاه است زندگی شیر میان نرده های قفس ... شیر ، سلطان جنگل با چشمان نافذش خیره به بیرون می نگرد تاکه شاید سهمی غذا برای او آورده شود.
و چه رنج آور است آن لحظه ی شیر ؛ شیری که نگاهش جنگل را به تسخیر درآورده بود ، حالا سخره همگان شده؛ سر به زیر دارد و شرم از بالا بردن سر .
و کسی چه می داند که چه در سرشیر می گذرد ... آن هنگام که روی صحنه سیرک از لای حلقه عبور میکند، آن زمان که هیاهوی تشویق وخنده های طعنه آمیز ... دیدن ادامه ›› نثارش می شود.
شیری که نمی غرد . شیری که ملعبه دست کسانی شده که در واهمه رویارویی با شیر ، لرزه بر اندمشان می ساخت ، اما حالا به او می خندند.
کسی چه می داند که درد شیر چیست ، نگاه سلطان جنگل سراسر درد است و اندوه.
شیر از خویش کینه به دل گرفته .
کیست که بداند به چه می اندیشد ، آن دم که با زور شلاق مجبور به رقص برای حاضران می شود. کسی چه می داند ، نه با هر ضربه شلاق ، بلکه با هر قهقهه حاضرین ، این آرزوی مرگ است که رقصان از ذهن او عبور می کند.
کیست که بفهمد که غرورش چگونه از پا در آمده ، شیری که شرمنده غرورش شده ، شیری که نعره اش هر جنبنده ای را ساکت می کرد، حالا صدایش مایه خنده جمع است ... امان از غرور لگدمال شده ...
میان آن جمع کسی نمی داند که چشمان اندوهبار شیر ، آن هارا نظاره نمی کند ، که او در خیالش به تعقیب رد پای آهوی گریزان از چنگال پولادینش مشغول است.
کسی می داند آیا که شیر چگونه با خویش کنار آمده ...؟ چگونه با باقی حیوانات هم خانه شده ...؟
سلطان جنگل شب ها با کدام آرزو به خواب می رود ، رویای کدامین جنگل سرسبز را در سر می پروراند.
اما به حتم کسی نمی داند که شیر هر شب به شکار می رود... به شکار آرزویش ... شکار آزادی ...

پارسا پرهام
9 / 2 / 1394
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید