اینکه چقدر از آن روزها گذشته
یا اینکه چقدر هر دویمان عوض شدهایم
یا اینکه هرکداممان کجای دنیا افتادهایم
اصلا مهم نیست
باز باران که ببارد
هر وقت که میخواهد باشد
دلم هوایت را میکند
به قول خودم:
« عصر ِ تلخ ِ انتظار
چای های ِ بی تو سرد
چشم ِ مانده بر درُ...
پشت ِ پنجره، هنوز
شمعدانی ِ عزیز
یادگار ِ آخرُ...»
....
و به قول حسین پناهی عزیز
«سراسیمه و مشتاق، سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی...»
و چقدر خوب است که باران، هنوز امید آمدنش را می بارد برای شما خانوم
زیبا بود و دلنشین