حبس در رویای خود
در این لجن زارمتعفن
نشسته ام ...
انتظاری سبزدر کلمات شعرمتولد میشود
کودک بازیگوش پا در لجن میگذارد
بی پروا درلجن بازی میکند...
صدای خنده اش رویاهایم را میشکند....
کش میایم...
خمیازه ای ممتد ماسیده در دهانم
پروانه ای خوابیده به روی شب بو...
بالهایش را نمیبینم ...
مگسی چسبیده به چشمم...!!!