در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | farhad riazi درباره فیلم من دیه‌گو مارادونا هستم: دیروز برای پنجمین بار به تماشای "من دیگو مارادونا هستم" نشست
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:00:51
دیروز برای پنجمین بار به تماشای "من دیگو مارادونا هستم" نشستم. در این تماشا، بیشتر از گذشته این حس به من دست داد که فیلمی بسیار مهم برای زمانه خودش را دارم تماشا می کنم. حسی که بعد از دومین تماشای "آرایش غلیظ " داشتم. در جای جای فیلم آقای توکلی، گوشه ای از زندگی خودم و یا برش هایی از زندگی روزمره ای که در اطرافم می بینم را می دیدم. الان چقدر به اون جمله آقای توکلی می رسم که می گفتند که فیلم "طنز" نیست و تنها لحنش "غیر جدیه".
ین لحن غیر جدی که دنیای کاملا در راستای جهانِ ترسیم شده بهرام توکلی در آثار پیشین اش را پیش روی تماشاگر می ذاره تا این بار به جای لحن سخت و دافعه برانگیز مثلا «آسمان زرد کم عمق» با لحنی ملایم تر به مساله ای عمومی تر نزدیک بشه.
در این فیلم، شخصیت محبوب و محوری من، نقش پدر با بازی جمشید هاشم پور بود. عضوی از خانواده که کنار نشسته و بهلول وار به این جهان جفنگ می خنده. این نگاه که بی شباهت به نگاه عبدالرضا کاهانی در دو اثر پیشین اش «اسب حیوان نجیبی است» و «بی خود و بی جهت» نیست، برای من بسیار نزدیک به معدود تصاویر دیده شده و ثبت شده از بی نهایت فِریم زندگی خودم و انسان های زندگیم در روزهای اخیر بوده.
این عدم باور داشتن به خود در شخصیت "رویا" و این زیادی خود را جدی گرفتن "فرزانه" و این باور به ناتوانی خود و عدم سازش با آن و تلاش برای اسم در کردنِ الکی در "فرهاد" و این درک نشدن شخصیت به ظاهر روان پریش "بابک" و این شخصیت مالیخولیاییِ احسان وار و توکلی گون "پیمان" که مرتب و بی وقفه، دیالوگ های فیلم ها را برای خود مرور می کند و این حس جاه طلبی "مادر" و این آرامش و خانواده دوستی ... دیدن ادامه ›› و سادگیِ بدوی و در سایه ماندن همیشگی "مهسا" و این تلاش "نویسنده دیوانه" برای رسیدن به ذات زندگی- اگر چه در حد فهم و توان خود- که برای من یادآور شخصیت غریب "نسرین" در فیلم قبلی این کارگردان، «بیگانه» می باشد و این تقابل شخصیت های "فرزانه" و "لیلی" و.....همه و همه من رو بی رحمانه به دنیای سیاهِ غیر جدیِ فیلم پرتاب کرد.
این لحن غیر جدی در همه جای فیلم، یادآور زندگی خودم و انسان های دنیای من بود که اون سنگ کوچیک، ناگاه وارد زندگی شون شده و "اثر پروانه ای"(Butterfly Effect) وار به همه جای زندگی مون سرک کشیده و به قول "فرزانه" تو فیلم: "از سی سال پیش، پته همه مون رو زده به آب" و فراتر از این موضوع که "کار، کار انگلیسی هاست!" ما رو به تاریک ترین بخش های وجود خودمون، یک به یک تبعید کرده تا شاید بتونیم روشنی ای از این گذر، برای ادامه راه پیدا کنیم...
1. "گوشه ای از زندگی خودم و یا برش هایی از زندگی روزمره ای که در اطرافم می بینم"
"یادآور زندگی خودم و انسان های دنیای من"
@علی_عبدالرحیم

2. پته ی هممون رو "داره میریزه" رو آب

3. روشنی ای برای ادامه ی راه وجود نداره! وقتی نویسنده ی دیوانه از فرهاد میخواد که پایانو بگه و فرهاد پایان خوش رو میگه، پایان خوشش تصنعی و خنده داره! وقتیم که پایان ناخوش رو میگه خودش دچارش میشه و آتیش میگیره! #اسب_تورین
۲۴ خرداد ۱۳۹۴
بهرام توکلی از موفق ترین کارگردانان چند سال اخیر سینمای ایران
واقعا از فیلم هایی که ارزش چند بار دیدن را دارد
۲۴ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید