در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | غلامرضا شایسته فر درباره نمایش فهرست: (اکثر دوستان تیوالی با قلم من آشنا هستن شکر خدا) سلام اول قرار نبود
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:08:45
(اکثر دوستان تیوالی با قلم من آشنا هستن شکر خدا)
سلام
اول قرار نبود من بنویسم از این اثر، بعداً قرار شد من بنویسم از این اثر!
والا حقیقت ماجرا این است که من نمی‌خواستم بیام نمایش رو ببینم، یه سئانس ویژه گذاشتن وسوسه شدم، منم خیلی کَره وسوسه می‌شم، اصلاً به راحتی بستنی خوردن با دهن روزه وسط انظار عمومی، نه اینکه من پسر خونه‌ام، دیگه آخرش باید 9 خونه باشم، اینه که دیگه وقتی به احترام منِ مخاطب سئانس ویژه میذارن باید دعوت گروه رو لبیک گفته و با سر دویدن!
به تاریخ 29 خردادماه مصادف با جمعه‌ی اول ماه رمضون اومدیم تالار حافظ، به نظرم دیگه نیازی نیست هی غر بزنیم آقا چرا کار با تاخیر شروع میشه، نه؟! بچه‌ها اصلاً بیاین یه قراری بذاریم هرکاری سر وقت شروع شد به نشانه اعتراض مدنی، به تماشای کار نشینیم، بخدا راست می‌گم، آخه دیگه احترام به مخاطب هم حدی داره دیگه، شاید من دوست داشته باشم نیم ساعت قبل از شروع نمایش با دهن روزه وسط هیاهو و هوای گرم سرپا وایستم خو، یعنی چی بخوان آدمو زود بفرستن تو سالن؟! همون بهتر که نیم ساعتی سرپا مشغول آب کردن چربی‌های وعده ... دیدن ادامه ›› سحری باشیم.
از شانس درپیت من جام دقیقا پشت ستون قرار داره و خط ممتدی که از چشمای شهلای من شروع میشه و به ستون میرسه در امتداد میرسه به مرکز صحنه نمایش! خب اینم دلیل بر نقد کار نمیشه که، واقعا به خود اثر ربطی نداره، من و مسئولین سالن یه جوری باهم کنار میایم که تقصیر کیه بالاخره که وسط سالن نمایش ستون هست؟ پِنجا پِنجا مقصریم!
نمایش با کمی آرامش شروع و با صدای مهیب سازها و یورش ناگهانی همّه بازیگرا با سر و صدای زیاد به اولین نقطه عطف، بحرانی، یا اوج خودش می‌رسه، جدای از اینکه دارم تو اون هرج و مرج دنبال خانم بیتا نجاتی می‌گردم که بالاخره یه زمانی کنار هم به دیدن تیاتر می‌رفتیم و الان ایشون پیشرفت کرده ولی من هنوز دارم تایپ می‌کنم و برام جذابیت خاصی داره دیدن ایشون، خودمو آماده می‌کنم برای نمایشی پر از فراز و نشیب و انتظاری هم جز این ندارم برای نمایشی که زمانش 150دقیقه‌ست، چون بالاخره تماشاگر باید تا آخر بشینه و انقدر تو نمایش غرق بشه یا نمایش انقدر براش جذاب باشه که درد اون نیمکت‌های مخصوص شکنجه رو احساس نکنه، ولی خب دست بر قضا اتفاق به گونه دیگری رقم خورد...، نه اینکه فراز و نشیب نداشته باشه‌ها، داشت، ولی خب...
به نظرم چالشی‌ترین موضوع نمایشنامه...، البته... من کی باشم که نظرم چی باشه؟ میرزا کیه که کله‌پاچه‌ش سیری چند؟ ولی خب بنده هم بعنوان یک شخصی که آدم است می‌خوام به اندازه 25 هزار تومن نظر بدم خب، دهع، داشتم می‌فرمودم به نظرم چالشی‌ترین موضوع نمایشنامه به سخره گرفتن (عجب اصطلاحی) مرگ بود! مردن و بعد زنده شدن، و از همه بیشتر ظاهر شدن دو نفر مأمور قبض روح یا مرده شور یا مسئول سردخونه که با چهره‌هایی به غایت جلب توجه کننده از لحاظ اضمحکاک (منظورم مضحک بود، خواستم باز گنده حرف بزنم نشد) با موسیقی ریتمیک و خاص خودشون که دقیقا به نظرم نهایت ظرافت رو در تمسخر مرگ می‌شد تو این صحنه‌ها دید و دوست داشتم.
گروه کر، همسرایان، هم‌حرکتان، هم‌جنبشیان یا هر اسمی که شما صلاح می‌دونید، این گروه هم اولین گروهی نبود که در ایران و در نمایش اقدام به انجام حرکات نمایشی گروهی می‌کرد، آخری هم نخواهد بود، در عدم هماهنگی و بی‌نظمی هم اولی نبود، ولی امیدوارم آخری بوده باشه، البته انصافاً طولانی بودن نمایش و فرسایشی بودن بعضی قسمتها و دو اجرا پشت سر هم می‌تونه دلیل خوبی برای خستگی و در نتیجه عدم هماهنگی باشه، ولی به همون دلیل که عوامل محترم اجرایی انتظار دارن تماشاگرا با علم به این قضیه که نمایش 150 دقیقه‌ست به تماشا بیان و غر نزنن بخاطر مدتش، به همون دلیل منم بعنوان مخاطب انتظار هماهنگی و استقامت بیشتری داشتم!
متاسفانه چون پنیر زیاد می‌خورم حافظه درست و درمونی ندارم، و چون با فاصله زیادی از تماشای نمایش دارم اینارو می‌نویسم بعضی قسمتها دقیق یادم نیست، روزه‌م که برده قشنگ، اون بیست و پنج تومنمم داره تموم میشه (عین این اسباب‌بازی‌هایی که دهه شصتیا با یه سکه یه تومنی یا دو تومنی سوار میشدن و آهنگ هم میزد، 25 تومنی منم داره تموم میشه).
القصه نکات منفی و مثبت فراوانی داشت کار، مثلاً از حق نگذریم دکور رو خیلی دوست داشتم، شخصیت سگ خیلی خوب بود و واقعاً طبیعی بازی می‌کرد، ولی من حیث المجموع برای من نکات منفی‌ش بیشتر بود و از تماشای کار لذت نبردم، و قطعاً اگر یک ماه دیگه اجرا داشت به کسانی که از من می‌پرسیدن توصیه به تماشا نمی‌کردم به هیچ‌وجه، حتی به رغم اینکه بسیاری از صمیمی‌ترین دوستان تیوالی خودم و یا چهره‌های مطرح هنری از کار بسیار بسیار تعریف کردند.
.
پ.ن1: یکی از دوستان خیلی خوبم به اسم ساجد یکبار مثالی زد برام در مقایسه نحوه انتقال مفاهیم؛ بعنوان مثال توی یه فیلم سطح بالای بعنوان مثال فرانسوی، برای اینکه به مخاطب بفهمونه این گلدون که روی میز کنار تخت قرار داره سفیده، یکبار فقط اینو تو کل فیلم نشون میده و بارها از نکته سفید بودنش برای انتقال صدتا مفهوم ریز و درشت استفاده می‌کنه، تو اگه فهمیدی اون سفیده تا آخر فیلم رو خواهی فهمید، وگرنه کارگردان وظیفه‌ای نداره به زور تو مخ شما فرو کنه که اون سفیده، اگه فهمیدی مفت چنگت، اگه نفهمیدی به من ربطی نداره، می‌خواستی بفهمی، کاری که تو بعضی فیلم‌های سطح پایین صورت می‌گیره، مثلاً در همون مثال فوق برای نشون دادن سفیدی اون قضیه، سی و سه بار زوم می‌کنه روی گلدون، بعد همزمان دو نفر دارن راجع به سفید بودن اون بحث می‌کنن، تو طول فیلم هم صد بار بهش رجوع می‌کنه تا یادت بندازه اون سفید بود پس لابلابلاب...، کام‌آن! فهمیدم دیگه برو بقیه‌شو بگو! (دقیقاً با لحن خود آقا ساجد گفتم که امانتداری رو رعایت کرده باشم). حالا تو این نمایش من نفهمیدم کدوم قضیه شد، قِسم اول بود که کارگردان یه چیزی رو گفت و رد شد که من نفهمیدم و در نتیجه نمایش برام گنگ و بی‌جذابیت بود؟ یا اینکه هی به زور خواست بارها و بارها داستان رنج‌ها و مرگ و زندگی جنگ‌زده و نسل جنگ‌زده و خسته از همه‌چیز رو بهم نشون بده که از فرط زیاد بودن یه مسئله، جذابیت نمایش از بین رفت!
پ.ن2: خانم نجاتی بازی شما رو دوست داشتم واقعاً،‌ هرچند که همسر هنری‌تون با انرژی‌تر و تأثیرگذارتر بودن
پ.ن3: خدا رو شکر توی این نقدها و اره بده و تیشه بگیرها، کار به جاهای باریک نکشید، یادم هست روزگاری رو که توی همین تیوال عوامل اجرایی به تماشاگران منتقد و معترض گفتن اگر خیلی ناراحتن بیان پولشونو پس بگیرن!! خدا رو شکر برخورد عوامل اجرایی این نمایش با منتقدین بسیار ملایم‌تر بود، و امیدوارم اون اتفاق دیگه هیچوقت تو تیوال و هیچ جای دیگه نیفته و بتونیم بیشتر همدیگرو تحمل کنیم.
پ.ن4: طولانی شد، فکر کنم 31.500 شد، این 6.500 تومن باشه بدهی من راجع به سه چهارتا نمایش دیگه که دیدم هیچی نمی‌گم!
پ.ن5: خدانگهدار
جدای از اینکه دارم تو اون هرج و مرج دنبال خانم بیتا نجاتی می‌گردم که بالاخره یه زمانی کنار هم به دیدن تیاتر می‌رفتیم و الان ایشون پیشرفت کرده ولی من هنوز دارم تایپ می‌کنم...
:)))))
۰۸ تیر ۱۳۹۴
عالی بود جناب شایسته فر ، الان حدور 20 دقیقه است دارم متن و کامنت ها رو می خونم و سخته که بگم از کدوم بیشتر خوشم اومد. :)
خیلی خوشحالم که بین این همه جارو جنجال در خصوص این نمایش نوشته جذاب شما رو خوندم. ممنون
۱۳ تیر ۱۳۹۴
@ر.پ: می‌دونم چنادین نفر دیگه هم هستن، جمع شیم باهم تیم ملی مافیا بزنیم
:))

@مونا ب: خانم جان منکه نگفتم کی اول کی دوم، کلا گفتم فاز خوبیه، میتونیم باهم تیم ملی بزنیم، تیم ملی مافیا
:))

@علی سیمایی: عزیزمی، یاشاسین همشهری مخالف من
:)
خیلی مخلصیم علی جان، شما هم کمافی‌السابق به من لطف داری، خوشحالم با وجود ... دیدن ادامه ›› اینکه نظرت متفاوت بود ولی خوندی
:)

@نسیم ح: بفرما اینم یار جدید تیم ملی مافیا، خانم نسیم ح
:))
نسیم خانم منت گذاشتین، نظر لطف شماست که این متن که الان دیگه به «سرطان» معروف شده رو «جذاب» لقب دادید، شرمنده می‌کنید
:)
۱۳ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید