آقای کارگردان بیخیال، شما این کاره نیستید!!!
مگر می شود فیلمی ساخت که هم تلخ باشد، هم خنده دار؟! وقتی عسل گریه می کرد، من میخندیدم، وقتی مهتاب گریه می کرد من می خندیدم (البته در این مورد بازی خانم بازیگر که به نظرم کودک درون فیلم از او بهتر بازی می کرد هم مزید بر علت شده بود)، وقتی منیر از خماری در هم ریخته بود و با مادرش تلفنی صحبت می کرد، من... زمانی که در پارک، منیر رو به آسمان می گوید "خدایا غلط کردم" و همچنین هنگامی که با بابک روبرو شد، باز هم برای من خنده دار بود. باور کنید من دیوانه یا خل و چل نیستم، خل و چل آدمهای قصه ی این فیلم بودند که در سرتاسر فیلم کارهای احمقانه می کردند.
گفتن حقایق جامعه خوب است آقای کارگردان، ولی نه این گونه عریان، نه این گونه که آن را مستقیما به صورت تماشاگر پرتاب کنیم؛ نا سلامتی داریم راجع به هنر سینما صحبت می کنیم!
قصه، شخصیت هم که ندارد، آدمهایش فرسنگها از شخصیت شدن دورند. نمی دانیم چرا و به چه دلیل خل و چل اند فقط از ابتدا تا انتهای فیلم، خل و چل بازی هایشان را می بینیم (ببخشید اگر نوشته ام واج آرایی خل و چل پیدا کرد، من بی تقصیرم). وجود شخصیت سعید که برادر کارگردان نقشش را بازی می کند، کارکردی ندارد، انگار به زور به قصه الصاق شده. معلوم نیست کارهایی که در ادامه می کند به خاطر مرام و معرفت است یا اینکه کلا مصلح اجتماعی است. از دیالوگ های بی ربطش هم بگذریم که گویا بیانیه ی کارگردان است ( البته بیانیه که چه عرض کنم، نظراتش در مورد ماهواره، خرم سلطان، سربازی و گرفتن حق از جامعه است که احتمالا داخل تاکسی آنها را شنیده) و آنجایی که با آن پدری که فرزندش بیمار است گفتگو می کند و پدر به شرایط جامعه اشاره می کند "شرایط جامعه اونارو اینجوری کرده" باز هم خنده ام گرفت، آخر کدام شرایط آقای کارگردان؟ شما که چیزی در فیلمتان نشان ندادید.
در کل، به نظر بنده، عصر یخبندان فیلم بسیار بدی است.