به خاطر یک مُشت شعار
درباره نمایش «پینوکیا» به کارگردانی شهره سلطانی
احمدرضا حجارزاده / نمایش خانه
پینوکیا ⦿ (بیارزش)
بر اساس: نمایشنامه «پینوکیا» نوشته استفانو بنی
کارگردان: شهره سلطانی
دراماتورژ: حمیدرضا نعیمی
بازیگران: پرستو گلستانی/ پوریا رحیمیسام/ شهره سلطانی/ محمدصادق ملکی/ بهروز پناهنده/
... دیدن ادامه ››
محمد نادری
مکان و زمان اجرا: سالن استاد ناظرزادهکرمانی/ ساعت21
خلاصه داستان: پینوکیا که یک رباتِ دختر است، توسطِ پدرژپتو ساخته شده. او میخواهد از خانه خارج بشود و دنیای بیرون را ببیند اما ژپتو مخالف است.
چرا نباید این نمایش را دید؟/ راههای پولدرآوردن بسیار است. یکی از آنها اینکه چند بازیگر پیر و جوان دورِ هم جمع شدهاند تا یک قصه خاطرهانگیز و قدیمی را به نحوی مطلوب مورد عنایت قرار بدهند و به سرعت و با کمترین دغدغه و هزینه،اثری تولید و اجرا بکنند و پولدار بشوند.درست مانند کاری که شهره سلطانی و گروهش در اجرای «پینوکیا» کردهاند.گویا آنها چنان تحت تاثیر داستان اصیل پینوکیو ـ نوشته کارلو کلودی ـ قرار گرفتهاند که گمان بردهاند روی صحنهبردن نمایش هم مثل کاشتنِ درختِ سکه توسط روباه مکار و گربهنَره است.هنوز آنچه را روی صحنه سالن استاد ناظرزاده کرمانی دیدم، باور نمیکنم.در تمام طول اجرا،احساس میکردم در تالار هنر نشستهام و مشغول نمایشی برای گروهِ سنی کودک و نوجوان هستم. به ویژه که تعیین گروهِ سنی بالای 10 سال برای مخاطب و استفاده از لباسها و کلاهگیسهای رنگی و انیمیشن،این حس را تقویت میکرد.گرچه بعید میدانم حتی کودکان و نوجوانان از تماشای این اثر سخیف و بیارزش لذتی ببرند. سلطانی از لحظة ورود تماشاگر به سالن،تمام خاطرههای زیبای او را با پخش موسیقی سریالِ کارتونی پینوکیو به بادِ فنا میدهد.نمایش شروع میشود و دو بازیگر روی صحنه مدام حرفهای لوس و کسالتباری تکرار میکنند که نه دردی از کسی دوا میکند و نه احساسی را تحریک. چرا یک گروه تئاتری باید اثری بزندَررو آماده بکند که نه متنِ درستی دارد و نه بازی و کارگردانی خوب و خلاقهیی و اینگونه حق اجرای یک نمایش بهتر را از گروهی دیگر ضایع بکند؟ آیا به راستی بضاعت تئاتر امروز ما همین است که پینوکیو را بکنند «پینوکیا» ـ گیرم این اثر بر مبنای یک نمایشنامه خارجی تولید شده باشد ـ و علاوه بر آن،گَند بزنند به داستانهای شاهکاری مثل سیندرلا و شازدهکوچولو و برای اینکه کارشان بگیرد و بفروشد، چند متلک بهروزشدة بچهگانه را بچپانند در متن تا شاید چند نفری به دلیل شوخی با واژههایی مانند «دَر و داف» و «اینستاگرام» و «شیشه و کراک» زهرخندی بکنند و از یاد ببرند یکی از نوستالژیکترین داستانهای دوران کودکیشان پیشِ چشمشان سلاخی میشود؟! دوست دارم بدانم آیا هنوز کسی به شوخیهایی سطحی مثل اشتباهگرفتنِ «سوییس» با «سوسیس» میخندد؟ سلطانی در اجرای پینوکیا نه تنها از متنِ درستی برخوردار نبود،که در کارگردانی هم کم آورده و نتوانسته دستکم یکی دو بازیِ خوب یا میزانسنِ جذاب در اثرش بگنجاند.از اینرو دست به دامن جناب حمیدرضا نعیمی ـ دراماتورژ ـ شده که جای شک و پرسش دارد اگر گمان بکنیم این کار شلخته و بیروح،دراماتورژی هم شده است.سلطانی یک مُشت شعارِ دستمالیشدة از کارافتاده را در دهان آدمکی آهنی گذاشته تا بگوید در دنیای امروز همه به دنبال ارضای امیال مادی و شهوانی خود هستند و آدمبودن خیلی سخت است اما این شعار به بدترین شکل ممکن عرضه شده، چنانکه مخاطب با اثری فاقد هرگونه لذت دیداری،شنیداری و احساسی روبهرو میشود.مجموعة بازیهای نمایش، بد که نه، فاجعه است. بخصوص بازیگر نقش فرشته مهربان که روی صحنه دستوپا میزند تا بهتر دیده بشود،ولی برعکس، فقط توی ذوقِ تماشاگر میزند و حالش را خرابتر میکند.«پینوکیا» بیتردید مصداق دیالوگهای پایانی کار است؛ جایی که پینوکیا فریاد میکِشد «چرا هیچکس منو نمیفهمه؟ چرا زندگی من برای همهتون یک شوِ بیارزشه؟».
منبع:
http://nemayeshkhane.com/index.php/2013-04-25-15-58-44/263-2015-08-21-08-56-13