خیال تو
خیال خام تو
خیال غریب بودنت؛نبودنت
تنم را می تکاند
به شیوه ی پاییز
خشک
از زردی لبریز
نگاه کن که چه زیباست
این زوال آهسته
این سکوت پیچاپیچ
این....
آه ملک زاذه ی بارانی
نمی دانم
در هزار و چندمین ... دیدن ادامه ›› قصه بود
که پاییز بر تنم پیچید
اما تو
ملک زاده ی من!
تن به دلمردگی پاییز نسپار
این قصه را
برای لحظه ای به سینه بفشار
شاید یادش بیاید
سحرگاه شکوفه بارانی را که
به تیغ نگاهت خونین شد
شعر بسیار زیبایی ست ، بانوی گرامی . ای کاش برای شعرتان نامی انتخاب بکنید . این موضوع را در پستی جداگانه به همه دوستان عزیز ، پیشنهاد داده ام . من از شما چند شعر در همین صفحه شعر و ادبیات تیوال خوانده ام . شعر های زیبا و دل نشینی هستند و نشان می دهد که شما در سرودن شعر استعداد فراوان و درخشانی دارید .ولی چرا نام شعر این قدر اهمیت دارد؟ چون از همین طریق است که تمامی مضمون شعر در ذهن ما نقش می بندد.بعد از خواندن شعر ، اگر نامی نداشته باشد ، تجربه نشان داده است که آن شعر قراموش می شود . در نهایت ، شعر های زیبایی هم چون اشعار شما ، با یک کلیت در ذهن نقش می بندد ، ولی نمی توان به شعر مشخصی اشاره کرد و یا آن را به خاطر سپرد .در هر حال ، برای شما آرزوی توفیق روز افزون دارم . با درود فراوان .
آقای کلانی عزیز
سپاسگزارم از این همه لطف و توجه شرمنده ام کردید این شعر از مجموعه ی شعریست که هنوز نام آن قطعی نشده است اما به چشم حتما در ویرایش شعر نام آن را هم خواهم نوشت
باز هم از لطف و محبتتون ممنونم