به عنوان یک تماشاگر غیر حرفه ای و عام تیاتر در ابتدا که نمایش شروع شد، به یک فضای فانتزی ناب بسیار امیدوار شدم. حرکات بازیگران مثل اسباب بازی کوکی بود، دیالوگ ها منقطع ادا می شدند و طراحی صحنه و لباس تک رنگ هم به این فضای فانتزی کمک می کرد.
اما متاسفانه هر چی نمایشنامه جلو تر رفت امید من کمرنگ تر شد. این فانتزی صرفن در حد فرم و بازی ها باقی موند. به شخصه که نتونستم با اکثر شخصیت ها ارتباط برقرار کنم. کاراکتر ها اکثرن در حد یک رادیو که صرفن دیالوگ ها رو بیان می کردن باقی موندند (البته شخصیت کالیگولا و بازی عالی ابر استثنا بود) و مخاطب نمی تونست با جهان بینی هر کدام از کاراکتر ها آشنا بشه. شاید یک علت آن ریتم کند نمایش بود. دیالوگ ها در اکثر موارد بسیار طولانی و موتون بود و دنبال کردن آن ها کار بسیار مشکلی بود.
به جز مرگ کائسونیا که به نظرم واقعن بی نظیر بود و من رو در جای خودم میخکوب کرد، مرگ سایر شخصیت ها از خشونت لازم بر خوردار نبود. و بیشتر سعی شده بود با استفاده از یک آهنگ راک از گروه آرون واقعه دراماتایز بشه.
به طور خلاصه می تونم بگم این نمایش از صحنه های بدیع بصری و دیالوگ هایی که در ذهن بمونه خالی نبود، اما دنبال کردن (و گاهی تحمل) سه ساعته ی اون برای من کار آسونی نبود.