بنظرم با کارهای آقای نعیمی چه سقراط و چه ترور یه اتفاق خوب رخ داده، چهره هایی که از نظر فرهنگی توی بطن تاریخ موندن از اون متن بیرون میان و با ما انسانهای مردن معاصر گفتگو میکنن این برای تئاتر تا حدودی سرمازده ما خیلی اتفاق خوبیه. در این علی صرفا شخص نیست اگرچه هست ولی چیزی فراتر،نمادی از حقیقت هست و ابن ملجم هر کدوم ما که چه پاسخی را در مواجهه با اون برمیگزینیم ولی معمولا در طول زندگی این تصمیم با سختی روبروئه چون ما هویتی چند تکه داریم اون پنج نفر در پایان نمایش بر بالین ابن ملجم در حقیقت به یه معنا ابعاد شخصیتی خود اونن . ما انسانای مدرن همچون ابن ملجم "تروریم" که در پایان نمایش مردد و سردرگم مانده است با جهان اجتماعی پیچیده که دیگر که چنین مواجهه ای باحقیقت را با نسبیت روبرو کرده.به همین دلیل متن فرافرهنگی و فرازبانی میشه چه نوع لباس پوشیدن چه تعداد زبانهایی که در نمایش به کار گرفته میشه. چنیین بازخوانی از رویدادهای دینی اونو از یه امر تاریخی تبدیل به امری معاصر میکنه.
ولی باوجود این بنظر تلاش کارگردان بیشتر درانتقال همین مفاهیمه چه در نمایش سقراط و چه اینجا. مثلا دکور واقعا هیچ کمکی به ساخت و فرم کار و حتی انتقال مفاهیم نمیکنه یا در مورد شیاطین داستان بنظر کار تا حدودی از روند خودش خارج میشه گویا کارگردان به تماشاگر که داره یه کار تامل برانگیز رو می بینه امتیاز میده که در این کار هم می تونین چیزهایی که در نمایش های دیگه می بینید روپیدا کنید و باهاش بخندین. یا شخصیت ابن ملجم به عنوان شخصیتی که در بحرانی پر از تردید و شک قرار داره به خوبی شخصیت پردازی نشده ، همان جا که ابن ملجم راهزن را به همکاری با خود برای ترور دعوت میکند ناگهان قطام سرمیرسد ،بعد دقایقی قطام نیز همان را در سر دارد که ابن ملجم ولی ناگهان ابن ملجم سربازمیزند!! به طورکلی بنظر شخصیت ابن ملجم پرداختی شتاب زده داشت و بیشتر زیرسایه مفهوم نمایش قرار داشت و تا حدود این مفهوم زدگی راه رو بر یه شخصیت پردازی تاثیرگذار که می تونست تاثیر کاملا قدرتمندتری روی کل نمایش داشته باشه مسدود نموده.