دیشب به تماشای این نمایش، مونولوگ، فریاد، خاطره، گامی به سوی انسانیت، دریچه ای به روی جهانی بدون خشونت... نمیدونم واقعا چی میشه گفت بهش، واقعا این کار خیلی فراتر از این حرفاست.
اتفاقاتی که هرروزه در کنار ما اتفاق میافتند و به راحتی از کنار آن میگذریم، انقدر برای ما عادی شده اند که حتی به چرایی آن فکر هم نمیکنیم. مشکلات زندگی انقدر زیاد هستند که وقتی و اعصابی برای حتی فکر به آن ها و مرور آن ها باقی نمیماند.
همیشه به این فکر میکردم که چرا در گذشته، چندین قرن پیش، دخترها را زنده به گور میکردند؟ مگر آن ها انسان نبودند؟ مگر عقل نداشتند؟ وجدان چی؟ امروزه این خبرها نیست! دیگر دختری را زنده به گور نمیکنند. انقدر زجرش میدهند تا از زندگی لذت نبرد و تمام عمر خود را در تلاش برای احقاق حقوق اولیه خود سپری کند تا شاید آرزو کند که ای کاش در همان بچگی زنده به گورش میکردند! مگر ما انسان نیستیم؟ مگر ما عقل نداریم؟ مگر نه اینکه قرن ۲۱ است؟ آیا واقعا اینطور نیست که عقل بشریت باید روز به روز پیشرفت کند؟ «خز برگشته، در واقع هیچ وقت نرفته بود که بخواد برگزده!»
خشونت در تمامی ابعاد مصداق کاری ضد بشری است و این کار ضد بشری برای دختران و زنان نمود بیشتری داشته و شروع برای مبارزه با این خشونت از این زاویه بتواند موثرتر باشد.
خیلی باید مراقب بود. متاسفانه مصداق خشونت در دنیای امروز انقدر زیاد است که گاهی چند روز بعد من متوجه میشوم که رفتار چندروز قبلم نوعی خشونت
... دیدن ادامه ››
به حساب می آید.
بالاخره از یه جا باید شروع کرد، یک دست صدا ندارد.
نظر شخصی:
احترام به حقوق زنان، احترام به حقوق مردان نیز هست. وقتی بتوان به حقوق زن ها احترام گذاشت، غیر مستقیم مرز حقوق مردان هم مشخص میشود. چیزی که عیان است این است که خشونت حق هیچکس نیست، نه مردان و نه زنان.
به امید داشتن زمینی زیبا و بدون خشونت.
«راستی، دیگه چه خبر؟»