کرگدن هایِ تَرسَم
میگریند،در عزای مرگِ یک لبخند
شاعر که باشی همبَستر اسب های این سفرِ در بغض می شوی
من دلم لک زده برای یک بار مُردنِ بی حساب و کتاب.
اینجا مورچه ها نا مهربانند و غزل هایِ سگِ مست را نمی خوانند!
شبیه باکره های در خوابم عریانم،برای نکاحِ با حُبابی که در سرم فریاد میزند:
یک شب بیدار باش تا برایت یک وعده محبت خالهِ ام خرس بیاورم.............