در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کاوه علیزاده درباره نمایش هویت پروانه‌های مرده: هویت پروانه های مرده: نویسنده ای که خدا می شود یا خدایی که نویسنده می
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:48:22
هویت پروانه های مرده: نویسنده ای که خدا می شود یا خدایی که نویسنده می شود!
همیشه این بخش از نوشتن برای من جذابیت دارد. اینکه نویسنده دقیقا لحظه ای که شروع می کند به نوشتن فرو می غلتد در ردای خداوند قصه و هرکاری که بخواهد با شخصیت های قصه اش می کند. می تواند بکشد، می تواند دوباره زنده کند، می تواند به دنیا بیاورد، از دنیا ببرد، می تواند کسی را در صفحه بعد کتابش، در مسیر کسی دیگر قرار دهد! می تواند معشوقی را آنچنان از عشقش دور کند که هیچ وقت دیگر در هیچ ورقی از کتاب گذرشان به هم نیوفتد و ......قلم که در دستان نویسنده می افتد دیگر خدا نقشش را از دست می دهد و ردایش را به نویسنده می سپارد و این زیباترین بخش نوشتن است. قدرتی به مثابه خدا که همه کار از او بر می آید. نمایش هویت پروانه های مرده از چند نظر قابل توجه است. نمایشی متفاوت که شما را با خود به دنیای نمایش نامه نویس می برد تا برای ساعتی چشم بندی های خدایی بازیگوش را به نظاره بنشینی. بازیگری چهار بازیگر کم سن و سال و بی ادعا، دکوری حداقلی، بازی های روان و نمایشنامه ای قوی همه و همه شما را به لذت بردن از این نمایش مجبور می سازد! نمایشنامه هم به لحاظ فرم و هم به جهت محتوا بسیار غنی و قابل تعمل است. روایت پست مدرن از داستانی تو در تو شاید کار خیلی پیچیده ای نباشد و در گذشته نیز چنین روایت های را به توان سراغ گرفت امام تکنیک و فرم پرداخت به موضوع بدیع و لذت بخش است. و از همه مهمتر بازیگران جوان نمایش نیز توانسته اند کارگردان را دربیان آنچه که در ذهن خود داشت به زیبایی یاری دهند. تغییر پرسوناژ ها و مدام عوض شدن شخصیت ها و قرار گرفتن در کالبد یکدیگر بی کوچکترین مکث و لرزشی آدم را به اوج لذت می رساند. انگار نشسته ای در سالنی تاریک و داری بازی های خداوندگار قصه را که دائما بر اساس آنچه در ذهن دارد صفحه بازی و مهره ها و روایت غیر خطی داستان را تغییر می دهد را نگاه می کنی. نویسنده با چهار بازیگر توانا بیش از هشت نقش متفاوت را بی انکه توفقی در بازی دهد در می آورد و عجیب اینکه همه ی اینها قابل لمس و زیبا از کار در می آید. در عین حال نقش ها هم بین این چهار بازیگر جوان دست به دست می شود و هر یک در بخشی از نمایش گاهی به قالب خود و گاهی به قالب دیگری و گاهی هم به ردای شخص سومی در می آید. روایت قصه با همه ی پیچیدگی هایش زیبا و دوست داشتنی است. ... دیدن ادامه ›› با همه تلخی هایش. البته گاهی دچار شعار زدگی هم می شود مثلا آنجا که دیالوگ روانشناس و بازیگر (که شاید همان کارگردان و نمایش نامه نویس این تئاتر باشد که ذهن مشوشش را زیر علامت سوال می برد) با هم شروع به گفتگو می کنند و روانشناس از وی می خواهد که تئاتر را ترک کند و او بر آشفته می شود. به عقیده من مقداری کلیشه ای و شعار گونه آمد. البته شاید به نگاه بسیاری از دست اندرکاران دنیای تئاتر این بخش نکته اساسی نمایشنامه و نقطه عطف آن باشد! با این احوال کلیت قوی کار و ایده جالب آن به همراه اجرای قوی تیم جوان نمایش یک شب خوب را برایم رقم زد. شبی که همراه شدم با نویسنده نمایش و همچون خدایی بازیگوش شخصیت های داستان را آنگونه که او می خواهد دست به دست کردم و قصه تراژدیکی را با سبک و سیاقی متفاوت رقم زدم.
خسته نباشید گرم به همه اعضای نمایش به ویژه به نویسند و کارگردان خلاق آن و همچنین جوانان بازیگری که در بخش های از کار حیرت زده مان کردند.
نیما تابان این را خواند
کیان، پرندیس و مریم اسکندری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید