در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | رضا آزادی درباره نمایش آنتیگنه؟: آنتگینه (Αντιγόνη)، بخش اول نویسنده: رضا آزادی برای اینکه سر فرص
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:33:44
آنتگینه (Αντιγόνη)، بخش اول

نویسنده: رضا آزادی

برای اینکه سر فرصت و با آرامش کامل بتوانم مطلبی درباره‌ی این نمایش خیلی خوب بنویسم، نیاز به یک زمان مناسب و صرف یک قهوه داشتم تا سر سری چیزی ننوشته باشم که زحمات کارگردان، بازیگران و عوامل مستقیم و غیر مستقیم این اثر را ناخواسته از بین برده باشم.
اولا در اینجا از مسئولین مرکز هنری باران بسیار تشکر می‌کنم چرا که من بنا به دلایلی نتوانستم در روزی که بلیط داشتم در سالن حضور داشته باشم و تنها با یک تماس تلفنی آن هم در روز بعد، خیلی صمیمانه از درخواست بنده مبنی بر تماشای اثر در روز دیگری موافقت کردند، آن هم بدون دریافت هزینه‌ی دیگری. شاید برای خواننده‌ی این مطلب هم مورد مشابهی رخ داده باشد، بنابراین ضروری است که قدردانی خود را از زحمات پرسنل این مجموعه و همچنین تمامی مجموعه‌های هنری کشور که دغدغه‌ی فرهنگی آن‌ها بیش از دغدغه‌ی اقتصادی است، اعلام نمایم.
سرزمین یونان همچون سرزمین ایران مهد افسانه‌هایی جذاب است که همواره الهام‌بخش ... دیدن ادامه ›› هنرمندان بسیاری در زمینه‌های مختلف قرار گرفته است. بی‌شک "سوفوکل (Sophocles)" یکی از بهترین تراژدی‌نویسان یونان باستان است که سه‌گانه‌ی (تریلوژی) "افسانه‌ی تبای (Theban Trilogy)" را به رشته‌ی تحریر در آورده است:
1) ادیپوس شهریار
2) ادیپوس در کلنوس
3) آنتگینه
یونانی‌ها نمایش‌نامه نویسان بزرگی داشتند که سه تن از بزرگ‌ترینِ آن‌ها عبارت بودند از: آشیل، سوفوکل و اوریپید.
خدمت دوستان محترم عرض کنم که "سوفوکل" بیش از 100 نمایشنامه نوشته است که از این حیث می‌تواند الگویی قدرتمند برای نویسندگان امروزی باشد.
حالا برگردیم به خلاصه‌ای از داستان:
ادیپ یا ادیپوس (Oἰδίπoυς) از خاندانی است که بدلیل نفرین خدایان (که این خود داستانی دارد)، باید تاوان دهد. به پدر ادیپوس قبل از تولد فرزندش گفته شده که فرزند پسری خواهی داشت که تو را خواهد کشت و چون پدر و مادر ادیپوس نمی‌خواهند پیش‌دستی کرده و دست در خون او آلوده کنند، پس از تولد، پاهای او را زخمی کرده و به چوپانی می‌سپارند. بزرگ شدن این پسر هم داستان‌هایی دارد. ادیپوس پس از بالندگی، سودای تغییر سرنوشت در سر دارد. تصادفی راه شهر تبای را در پیش می‌گیرد و در راه، پدر واقعی نادیده و ناشناخته‌ی خود را طی یک نبرد بر سر یک چیز ساده و پیش پا افتاده، از پای در می‌آورد (همچون مرگ رستم به دست سهراب). پس از مرگ شاه، "کروئون (برادر یوکاسته و همسر شاه مقتول)" به پادشاهی می‌رسد اما در این هنگام وحشتی بر تبای سایه می‌افکند.
خوب حالا بگوئید "ابوالهل" را به یاد دارید؟ بله همان مجسمه ابولهل معروف در مصر.
ابولهل اژدهایی بود که سایه‌ی وحشتی بر تبای افکنده بود و برای هر رهگذری به تبای معمایی مطرح می‌کرد که اگر کسی جواب آن را نمی‌دانست کشته می‌شد. مردم تبای که از دست ابوالهول جان به لب شده بودند، تصمیم گرفتند پادشاهی تبای را به کسی واگذارند که معمای ابوالهول را حل کرده و شهر را نجات دهد. معمای ابوالهول این بود که می‌پرسید:
"آن چیست که صبحگاهان با چهار پا راه می رود ظهر با دو پا ولی در شامگاه به سه پا حرکت می کند؟"
تنها کسی که توانست جواب این معما را درست بدهد ادیپوس بود که به ابوالهول گفت:
مقصود تو از این معما انسان است زیرا او در کودکی که صبح زندگی به شمار می‌رود روی چهار دست وپا راه می‌رود. وقتی که بزرگ شد، ایستاده یعنی با دو پا گام بر می‌دارد. اما در زمان پیری که شامگاه زندگی است از عصا کمک می‌ گیرد و در نتیجه با سه پا حرکت می کند. چون پاسخ «ادیپ» صحیح بود ابوالهول از شدت خشم خود را از فراز صخره به زیر افکند و جان از کف بداد.
بدین ترتیب شهر تبای از نابودی نجات یافت و کرئون ادیپوس را در پادشاهی تبای شریک می‌کند. ادیپ در ادامه، با "یوکاسته" (مادر خودش) ازدواج می‌کند که ثمره‌ی این ازدواج دو دختر به نام‌های "ایسمنه" و "آنتیگونه" و دو پسر به نام‌های "ائتوکلس" و "پولونیکس" است. اما در این زمان طاعونی شهر تبای را فرا می‌گیرد و باعث نابودی مزارع و محصولات می‌شود. مشخص می‌شود که علاج خلاصی از این طائون، یافتن قاتل یک انسان بی‌گناه و مجازات اوست. قاتل آن بی‌گناه (پادشاه قبلی) چه کسی بوده؟ خود ادیپ. ادیپ همه‌ی ماجرا را می‌فهمد و یوکاسته (مادر و در عین حال همسر) را می‌کشد و خود را کور می‌کند. در این حین پسران ادیپ بر سر قدرت نبرد می‌کنند و تبای را جنگ داخلی فرا می‌گیرد. پیرمرد نابینا همراه دخترش «آنتیگونه» به یکی از حومه‌های شهر آتن پناه می‌برد و دیگر اعتمادی به خیر نیروی خدایان و انسان‌ها ندارد. روزی "ایسمینه" دختر ادیپ به آن جا می‌آید و خبر می‌دهد که بنا بر گفته هاتفِ معبد "دِلفی" خدایان ادیپ را بخشیده‌اند و گفته‌اند: گور ادیپ هرجا باشد، آن جا از خشم خدایان در امان خواهد بود (آتن). از سوی دیگر، در نبرد بین فرزندان ادیپ بر سر پادشاهی، فرزند بزرگ‌تر مغلوب و تبعید می‌شود. او که پدر خود ادیپ را از شهر بیرون رانده بود، اکنون برای طلبِ بخشش نزد پدر می‌آید و تمنّای گذشت دارد. ادیپ، فرزند را نمی‌بخشد و او را ناامید باز می‌گرداند. ادیپ پیش از مرگ از پادشاه آتن می‌خواهد که جای گور او را از همه پنهان بدارد و جز به جانشینانش به کسی نشان ندهد.
بعد از مرگ ادیپ، فرزندانش " ائتوکلس" و "پولونیکس" هر دو به دست هم کشته می‌شوند. "کرئون"، فرزند کوچک (ائتوکلس) را به خاک می‌سپارد، ولی اجازه نمی‌دهد جسد "پولونیکس" به خاک بسپارند. خواهران او "آنتیگونه" و "ایسمینه" تصمیم می‌گیرند هرطور شده جسد برادر را به خاک بسپارند. اندکی بعد، ایسمنه از ترس پادشاه خواهرش را تنها رها می‌کند و آنتیگونه با پذیرش خطر به تنهایی برادرش را دفن می‌کند. کرئون دستور می دهد مجازات مرگ درباره آنتیگنه اجرا شود. «هایمن» فرزند کرئون، عاشق آنتیگنه است و می‌کوشد پدر را از تصمیم خود باز دارد. کرئون خواسته فرزند را نمی‌پذیرد و پیش‌گویی هاتف را نیز به چیزی نمی‌خرد. هایمن نزد آنتیگنه می‌رود. آنتیگنه خود را حلق‌آویز کرده است. هایمن نیز دشنه‌ای در قلب خود فرو می‌برد. همسر کرئون نیز خود را می‌کشد و بدین گونه دودمانی فدای استبداد و خودسری کرئون می‌شود.

خاتمه‌ی بخش اول

پی‌نوشت: روزی که من به تماشا نشستم استقبالی از این اثر زیبا نشده بود، توصیه می‌کنم انرژی بسیار بالای دست‌اندرکاران این اثر را حتما از نزدیک حس کنید. بسیار خوب کار کرده‌اند.

ممنون از نظری که به اشتراک گذاشتید. با توجه به این که بنده عادت ندارم به صورت ناقص به یک مطلب بپردازم، و از طرفی به جای اینکه فرض کنم مخاطب صحبت هام یک چیزهایی را به صورت پیش فرض می داند، سعی می کنم به طور کامل مطلب را توضیح دهم تا هر کس که جزئیاتی را نمی داند، از مابقی مطالب بی بهره نماند، لذا نیاز دیدم که مطالب خودم را دو بخشی کنم. به زودی بخش دوم را قرار خواهم داد که بیشتر به خود اجرا پرداخته شده است. با تشکر از صبر شما.
۰۸ مرداد ۱۳۹۵
بخش دوم اضافه شد. با تشکر/
۰۹ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید