درنگی بکن
همان وقت که بی صبرانه
در گریز
یا از عشق
یا از عذاب
که تو میگیریزی و بر منش مضاعف میکنی
شانه خالی نمیکنم
در سکوت
روحی را چنگ میزنم در بدنم
کبود میشوم
در سایه نعره های فرو خورده
سیاه میشوم
درنگی کن
کنار همان بستری
که من به پهنه ی ابدیت به دام افتادم
لحظه ای درنگی کن....