در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علیرضا حسینی درباره نمایش بر اساس دوشس ملفی: یادداشت سید مصطفى تاجزاده درباره نمایش "بر اساس دوشسِ مَلفى"
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:24:07
یادداشت سید مصطفى تاجزاده درباره نمایش "بر اساس دوشسِ مَلفى"

نه! ملال آور نخواهم مرد!

نمایش "بر اساس دوشسِ مَلفی" با کارگردانی و بازآفرینی محمد رضایی راد و نغمه ثمینی برای من سفری بود به تاریکی های قرون وسطا و تماشای درخشش یک زن در باز آفرینی هویت زنانه خویش.
قصر ملفی آن طور که در "تئاتر مستقل تهران" به روی صحنه رفت مکان ظهور یک تراژدی بود: تراژدی هویت و شاید هم تراژدی ... دیدن ادامه ›› زندگی!

دوشس می خواهد یک زن باشد و نه آن چیزی که برادرش فردیناند در مقام حاکم قصر می‌خواهد از او بسازد؛ بیوه بماند و به جایگاه نمادینی که اشرافیت حاکم درصدد است به کمک کلیسا بر او تحمیل کند، تن دهد. او خود را از جنس گوشت می‌خواند و خون و البته که عشق. اتحاد اشرافیت و کلیسا که در نمایشنامه در سیمای کاردینال و دوک متجلی می شود، برای تصاحب ثروت و افزودن به قدرت خویش او را تنها می خواهند. بنابراین همسر و مادر شدن او را یک تهدید می‌بینند برای ساختار قدرتی که از خون سخن می گوید چون از خلال خون انتقال می یابد.

نمی توان از دوشس سخن گفت و از باران کوثری نگفت که فرایند خویش آفرینی دوشس علیه یک جامعه به شدت سلسله مراتبی را به زیبایی به نمایش می‌گذارد. همه آن تاریکی هایی که به نحو خلاقانه توسط میلاد شجره (فردیناد) و با کمک دو ضلع دیگر این حاکمیت فاسد، یعنی قاضی-جلاد و کاردینال بازتولید شده و فضای صحنه را به احاطه خود در می آورند، پس زمینه ای مناسب می سازند برای تعین بخشی به درخشش دوشس.

هنر رنسانس فضایی به دست می دهد برای شنیده شدن صدای محذوف زن. دوشس از مرگ ملال آور گریزان است چه رسد به زندگی ملالت بار. به همین دلیل همه‌ی زندگی را می‌خواهد و میخواهد یک زن باشد، یک همسر و یک مادر، اما فردیناند هویت خصوصی همزادش را سرکوب می کند چون به افزایش ثروت و قدرت خویش اولویت می دهد.

مبارزه این دو پس از آشکار شدن راز ازدواج پنهانی دوشس با آنتونیو تماشایی است. از دید فردیناند، زن به جای قلب، آتشی از شهوت در سینه دارد و ساحره ای بیش نیست. دوشس تسلیم القای حس گناه توسط برادرش نمی شود و بر پاکی خود پا می فشارد. صحنه تئاتر در اینجا بدل به مقاومت نیروی اخلاقی یک زن می شود ضد هویتی دروغین که اشرافیت و کلیسای فاسد قصد دارند بر او تحمیل کنند.

تئاتر در صحنه های پایانی خود نمایشی است از انواع شکنجه های روانی و فیزیکی. دوشس را همسایه دیوانگان می کنند که انسجام شخصیتی اش در هم فرو ریزد. شکنجه و بی رحمی فردیناند نمی تواند خواست و هویت دوشس را به سایه برد، چرا که او از مرگ نمی هراسد. دوشس به بهشت اعتقاد دارد؛ بهشتی که راهش از خلال خراب کردن دیوار طبقاتی یک جامعه اشرافی می گذرد و در برابر دوگانه به شدت سیاه و سفید آنتونیو علم می شود:
"شما (آنتونیو) مى گویید بهشت یا دوزخ؟ راه سومى ندارد و من (دوشس) مى گویم بهشت یا بهشت؟ راه دومى ندارد.

بازی نور و روشنایی و انعکاس های سایه وار در ترسیم کردن صحنه خواستگاری دوشس از آنتونیو کم نظیر است. میان آن دو پرده ای از نور وجود دارد درست وارونه ی "آپارتاید طبقاتی" و دیوار تقسیم بندی های سلسله مراتبی و عبور ناپذیر که فردیناند در اطراف دوشس برافراشته است. کارگردان میان آن دو مرزی شفاف و تداخل پذیر مهندسی می کند. آنتونیو می گوید من نمی توانم تا مقام شما صعود کنم و دوشس زانو می زند که به مرتبه او نزول کند. ندیمه از پشت پرده بیرون می آید تا شاهد این ازدواج پاک اما خارج از کلیسا باشد:
"مگر کلیسا چه می کند که ما نکردیم؟"

به راستی کلیسا چرا باید با این ازدواج مخالفت کند و مرزهای جعلی قدرت حاکم را مرزها و "حدود الهی" بداند؟ و به راستی چهره های کلیسایی نمایشنامه از قاضی و کاردینال چگونه فاسد شدند و مشاطه گر بساط شکنجه؟ و چرا باید ایستادگی یک زن بر نیازهاى فطری خود برچسب شیطانی بخورد؟

دوشس ملفی امکان "مشاهده" آن سقوط وحشتناک و مصیبت بار یعنی تبدیل پیام رحمت و محبت مسیح را به شکنجه و قساوت کلیسا فراهم می آورد. همان که مطهری درباره اش می گفت؛
"هر وقت و هر زمان که پیشوایان مذهبی مردم - که مردم در هر حال آنها را نماینده واقعی مذهب تصور می کنند - پوست پلنگ می پوشند و دندان ببر نشان می دهند و متوسل به تکفیر و تفسیق می شوند، مخصوصاً هنگامی که اغراض خصوصی به این صورت درمی آید، بزرگترین ضربت بر پیکر دین و مذهب به سود مادیگری وارد می شود." (علل گرایش به مادی گری، مجموعه آثار، ج 1، ص491)

در کدام صحنه می توان این سبعیت نهفته در پس زمینه تکفیر و تفسیق را به تماشا نشست؟ آنجا که دوشس تفسیق شدنش توسط فردیناند را به "زوزه گرگ" تشبیه می کند.