در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | پرند محمدی درباره نمایش لِ ته: لِ ته ــ سرزمینی به وسعت قلبهای زخمی لته عاطفه تهرانی بی شک یکی از
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 03:29:36
پرند محمدی (parand_m59)
درباره نمایش لِ ته i
لِ ته ــ سرزمینی به وسعت قلبهای زخمی

لته عاطفه تهرانی بی شک یکی از بهترین نمایشهایی بود که اخیرا به تماشا نشستم. نمایشی فرم گرا و فیزیکال که به بهترین شکل ممکن با زبان بدن، کلامش را بر جان و دل مخاطب تزریق کرد.
لته نمایشی است چندوجهی؛ که در حین تماشا ذهن کاوشگر مخاطب را در همه وجوه درگیر میکند و به جنونی جذاب میکشاند.

از منظر بنده، دووجه در نمایش گویا تر بود و این دو وجه رابطه صمیمانه تری در مُسمی و نامگذاری نمایش را به ... دیدن ادامه ›› دوش میکشید:

وجه اول_ رویکردی اجتماعی و همه گیر دارد. در این رویکرد لته به بیان توقعات و خواسته های انسان از خود یا سایرین و روابط با دیگران میپردازد و هر آنچه از برقراری این روابط، سهم و نصیب آدمی میکند را به تصویر میکشاند.
طراحی صحنه به گونه ای است که فضای یک دورهمی و اجتماع را تداعی میکند.
عده ای دو به دو و برخی تنها در این دورهمی و اجتماع حاضرند.
گپ و گفت میکنند،درخواست میکنند، درد و دل میکنند، شادی میکنند، گریه میکنند، عشق میورزند و یار میگزینند...
اینها همه مصداق موزیک نمایش میشود:
""عاقبت دلهای ما را_با غم هم آشنا کرد""
اجتماعی هم درد که به موازات تمام این عملکردها وجهی مشترک دارند و پررنگ؛
روحی زخمی و قلبی نا امید...
روح زخمی را در قالب و هیبت لباسهای پاره پاره آدمها میبینیم و انعکاس قلب مایوسشان را در هاله تیره دور چشمهایشان...
شادیهایشان گذراست؛ به سرعت عبور یک قطار و دست تکان دادنشان برای سرنشینان قطار....
طلب کردنشان از منبع الهی سطحی است و بر حسب عادت و بدون هیچ اعتقاد مصرانه؛ آنقدر که اصرار بیش از اندازه یکی از خودشان را تاب نمی آورند و او را بر سرجایش مینشانند...
قومی بلاتکلیف و سرگشته والبته زندانی....
زندانی و اسیر در درخواستهای ریز و خرد؛
حتی در اندازه ۷ سانت، که پاشنه یک کفش باشد...
این سرگشتگی در انتها به اوج میرسد؛
مردی که میخواهد و میطلبد و طلبش را با کلام و رفتار متعدد تمنا میکند،
و زنی که در عین ناامیدی و بی هیچ روزنه امیدی، باور دارد اما توان و راه پذیرش مرد را ندارد؛
شاید اسیر خرافه، سنت و تعصباتی کورکورانه است که قدرت ابرازش را ندارد...

وجه دوم _ رویکردی روانشناسانه و رانکاوانه دارد که از انتها به ابتدا میرسد. به این معنا که مخاطب از ابتدای نمایش، انتها و نتیجه یک خلا و کمبود عاطفی و روانی را در شخصیت آدمها میبیند و در انتهای نمایش، علتی که معلولش همان شخصیتهای سرگشته و زخم خورده نمایش است را در قالب دخترکی تنها و مغموم میبیند.
دخترکی که در کودکی "خویشتن خویش" را در هیاهوی نفهمیدن و نادیده گرفتنش گم میکند....
وقتی آدمها به دنیا می آیند، برای انسجام بخشیدن به شخصیت خویش پتانسیل دارند و قادرند همزمان به تفکر، اجرا، احساس و شهود بپردازند.
اما آنچه از محیط اطراف نصیبشان میشود،تنها شرایط ناسازگاری را در آنها فرامیخواند و وسایل ابراز انرژی و احساسشان را از آنها میستاند.
بسیاری از آنها در خانواده هایی رشد میکنند که همواره شنیده اند: "نکن!" و یا "احساست را نشان نده!"
کم کم احساسشان را از دست میدهند و این بخش از خویشتنشان را گم میکنند و در نهایت با چنین محیطی سازگار شده و نتیجه این سازگاری این است که فرد احساس میکند نمیتواند هیچ کاری را درست انجام دهد و تواناییش را برای رفتار نیز از دست میدهد و اینگونه زخم بر زخمهایش می افزاید.
با روح زخمی و خویشتن گمشده اش به بزرگسالی میرسد و این خویشتن گمشده را در فرآیند اجتماعی شدنش در قالبهای متفاوت جستجو و کسب میکند؛ و گاهاً معیوب و ناقص...
در ادامه آنچه به وقوع میپیوندد این است که در این سیکل معیوب شروع میکند به رنجیده شدن و ناکام گشتن از هرآنچه در روند پیدا کردن خویشتن گمشده اش مجذوبش شده است...

در انتها مجددا متذکر میشوم که پس از بیان دو وجه غالبِ نمایش، لته حقیقتا همان رودخانه ای(منبع نورو رحمتی) است که مردگان(زخم خوردگان تقدیر) از آب آن مینوشند تا گذشته خویش(هرآنچه ناکامیست) فراموش کنند....

ــ پــرنــد ــ
"روح زخمی را در قالب و هیبت لباسهای پاره پاره آدمها میبینیم و انعکاس قلب مایوسشان را در هاله تیره دور چشمهایشان..."

پرند گرانقدر چقدر حس مشترک لذت بردن از یک تاتر عالی است.
خوشحالم که جهان خواندنی و جذاب ذهنی تان را از این نمایش خواندم... سپاس
۱۶ دی ۱۳۹۵
درود ها بر پرند ژرف نگاهم . ممنونم که با قلم سیالت به شوق به دیدن اجرا می روم .
نتوانستم تا دیدن اثر شکیبایی کنم که با دید روشن و وسیعتری راهیم ساخته ای .سپاس دختر هنرمند و دوست داشتنی ام .
۲۳ دی ۱۳۹۵
مادر ناهید نازنینم, مهربان بانوی دوست داشتنی
سپاس از شما و قلب پرمهرتون. سایه پرمهرتون ماندگار . امیدوارم از دیدن نمایش لذت ببرید و فرزندان مشتاقتون رو از نگاه خردمندتون بی بهره نگذارید.
همیشه باشید.
۲۳ دی ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید