در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سامی آل مهدی درباره نمایش مارکس و کوکاکولا: "چه مخزن بالقوه‌ی بی‌پایانی برای سرمایه‌گذاری‌های سوداگرانه در ای
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:58:42
"چه مخزن بالقوه‌ی بی‌پایانی برای سرمایه‌گذاری‌های سوداگرانه در این غلیان [فرهنگی] نهفته است، غلیانی که به قالب جماعاتی از زنان، همجنس‌گرایان، معلولان [و جوانان دچار پیریِ زودرس] در می‌آید که خواهان بازشناخته‌شدن و تصدیقِ آن به اصطلاح یکتاییِ فرهنگی خویش‌اند."
بدیو در این سخنان دست روی زخمی می‌گذارد که سالهاست خشک شده است، زخمی که جامعه و مملکت ما به صورتی سطحی و گذرا و خیلی خیلی دیر و کاملا ناهماهنگ با تمام دنیا در سال ۷۹ میلادی با آن روبرو شد و زودتر از هر جای دیگر دنیا آن را به فراموشی سپرد.
در قرنی که دو جنگ بزرگ جهانی و بی‌شمار انقلاب و جنبش‌های ایده‌مند به خود دید، با فاصله‌ای ۱۰‌ساله از آخرین رخدادهای قرن (مه ۶۸ و سقوط مائو) «انقلاب» را تجربه کردیم، شاید اولین انقلاب (تقریبا) حقیقی در طول تاریخ این کشور! ولی چرا اینقدر دیر؟ و چرا اینگونه کج‌اندیش و ناپایدار؟
«خانواده»؛ مفهومی فلج‌کننده و کاملا ضد-انقلابی. مفهومی که به پاسداری از آرامش فردگرای مضحک می‌انجامد و به انفعالی نفرت‌انگیز. مفهومی که هم‌اکنون جای جای دنیا تبلیغ می‌شود. «خانواده» در کشور ما حتی بعضاً بالاتر از بزرگترین مقدسات مردمش می‌ایستد؛ خانواده آخرین خط قرمز مردم ماست. ما سالهاست (قرن‌هاست) برای پاسداری از خانواده و منافع (مثلا) شخصی‌مان سکوت و نشستن را برگزیده‌ایم، غافل از این که منافع «فرد» تنها در «جمع» است که محقق می‌شود؛ رستگاری جمعی‌ست که به رستگاری فردی می‌انجامد و نه بالعکس. [بدونِ «برای همه»، احد یا یک دسترسی‌ناپذیر است. -بدیو]
سالهاست که رسانه‌ها «امر سیاسی» را چنان مسخره و کاریکاتورگونه بازنمایانده‌اند که دیگر «سیاسی‌بودن» عار است و حماقت فرد را می‌رساند! در حالی ... دیدن ادامه ›› که [سیاست مانند هنر بازنمایی‌است از امر حقیقی، تنها با این تفاوت که هنر به این «باز-نمایاندن» معترف است و سیاست نه]!
در جایی از بروشور نمایش «مارکس و کوکاکولا»، در نقد متن نیل اسکو، اردوان تراکمه می‌نویسد: " مارکس و کوکاکولا جدای از یادآوری آن‌چه بر سر انقلاب و زایش ترمیدور آن می‌گوید، در نهایت چیزی جز واکنشی نوستالژیک به آخرین رخداد حقیقی قرم بیستم نیست." حرف اردوان تراکمه کاملا صحیح است و تقریبا در اکثر جاهای دنیا که احتمال اجرا شدن این نمایشنامه وجود دارد، مصداق پیدا میکند، الّا کشورهایی مانند ایران. این نمایش با توجه به رویکردش نه‌تنها برایمان نوستالژیک نیست (به خصوص متولدین ۵۰شمسی به بعد)، بلکه به شدت آوانگارد است و و شخصا در طول نمایش شاهد خنده‌های هیستریک بعضی از تماشاگران که ناشی از ترشح دوپامین به بهانه‌ی «کشف حقیقت» بود، بودم!
مارکس و کوکاکولا فارغ از حقانیت موضوعی‌اش و لزوم هر چه بیشتر اجرایش (و نمایش‌هایی به مانند آن؛ چرا که به قول معروف،دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!) نمایشی‌ست دقیق و (آگاهانه) دیالوگ محور. [یکی از نشانه‌های این آگاهی در طول نمایش، پخش Dimensions of Dialogue از شوانکمایر است.] این آگاهی مسبب اجرای به شدت انرژیک و بیان به شدت قدرتمند بازیگران نمایش شده است؛ «بیان»ی چنین قدرتمند و روان از سوی بازیگران، آن هم با دیالوگ‌های بعضاً سنگین سیاسی، تنها می‌تواند معلول مطالعه‌ی زیاد آن‌ها باشد. [خانم نسرین درخشان هم در نقش آیدا، بازی‌ای به شدت نفس‌گیر و سخت با درگیری زیاد عضلات صورت به نمایش می‌گذارد، چنان که بعد از پایان نمایش درد را می‌شد در صورت سرخ ایشان مشاهده کرد.]
کارگردان با وارونه کردن ترتیب روایی نمایشنامه (خطی به خطیِ-بازگشتی) موفق به غالب کردن «ایده» بر کل اجرا شده است و با استفاده‌ی صحیح از عنصر دیجیتال [اینجا منظور پروژکتور است؛ این شاید اولین استفاده‌ی درست از این عنصر در نمایش‌هایی بود که به تماشا نشسته‌ام]، به مفهوم‌کردن ایده برای تماشاگر عام کمک می‌کند.
نمایش مارکس و کوکاکولا نمایشی‌ست به غایت شریف و نمایش‌هایی به مانند آن نه‌تنها برای حیات هنر، بلکه برای حیات حقیقت و برپایی جامعه‌ای پویا و انقلابی، الزامی‌ست.